جمعیت ال یاسین هرگز فرقه نبوده و نیست

این وبلاگ توسط یکی از شاگردان استاد ایلیا میم رام الله اداره می شود


Leave a comment

خداوند نامحدود و از هر نقصی پاك و مبراست

شبیه سازی خلقت

   وظیفه ما این است كه به خداوند باز گردیم و دیگران را نیز باز گردانیم، بیدار شویم و بیدار كنیم. نزدیك شویم و نزدیك كنیم. شكوفا شویم و شكوفا كنیم. رها شویم و رها كنیم. اما چگونه باید این كار را بكنیم؟ اصلاً در چه صورتی موفق می شویم؟

 shabih sazi

حركت الهی است پس باید مانند خداوند عمل كنیم. یعنی كامل. بر مبنای ساختار و مكانیزمی كامل. باید از  الگوی آفرینش  پیروی و آن را شبیه سازی كنیم. در این صورت حركت ما درست و هماهنگ است. هماهنگ با اراده الهی.

   حركت فردی و به تنهائی همیشه نا موفق و شكست خورده بوده و هست، باید همه افراد در ساختاری كامل همانند ساختار الهی و الگوی آفرینش در حركتی هماهنگ و متقابل این مسیر الهی را طی كنند. غیر از این حركت، آلوده به تعالیم شیطانی و باطل است.

   می بایست با هم و در ارتباط با یکدیگر به خداوند بازگردیم و دیگران را باز گردانیم. در ساختاری کامل و در نهایت جهانی. هر کس می بایست از راه قابلیت خویش، وظیفه الهی خود را به انجام رسانده و به خداوند خدمت کند. اما نه به تنهایی و با انزوا طلبی. حرکت شما باید هم درونی باشد و هم بیرونی، تا در نهایت، لامکانی و لاهوتی گردد.

بر مبنای سیستمی كامل و مشابه با سیستم آفرینش جهان و رشد و تكامل موجودات حركت كنید. اگر در بیرون حركت شما كامل باشد، در درون هم كامل است و بالعكس، این قانونی بنیادی است…

هر فردی بنا بر امكانات، توانائی و قابلیت خویش می بایست قسمتی از طرح الهی را به عهده بگیرد. افراد می بایست وظیفه خود را در چنین روندی به انجام برسانند، نه به تنهائی، خودسرانه، در تعارض هم و هر كس برای خودش…

اصل خدمتبه خداوند به معنای هدایت شدن و هدایت كردن است. خدمت یعنی نزدیك شدن به خداوند و نزدیك كردن دیگران به او. خدمت به این معناست كه به دنبال اجرای هدف و خواست خدا (كه نجات و هدایت بشر است) باشیم…

 شاید مكتب های معنوی گوناگون را دیده باشید. در اغلب این مكاتب حركت كامل و همه جانبه نیست. محدود و ناقص است. به یك یا چند بعد توجه شده و ابعاد دیگر انكار یا به فراموشی سپرده و احیاناً سركوب شده    ااند. نتایجی كه از این حركت ها حاصل می شود، ناقص و محدود است و البته كه خداوند نامحدود و از هر نقصی پاك و مبراست. حركت الهی محدود و ناقص نیست و نمی تواند باشد…

برگرفته از کتاب جریان هدایت الهی – جلد اول

لینک دانلودِ جریان هدایت الهی- تعالیم حق – جلد اول


Leave a comment

هر كسی می بایست وظیفه خود را به عهده بگیرد و در اتصال این حركت جهانی به خداوند، نقشی اساسی داشته باشد

سیستم انسان گونه

 

انسان بالقوه موجودی كامل است بنابراین یك سیستم و ساختار الهی باید مانند یك انسان باشد. روح و جان داشته باشد، ذهن و قلب، دست و پا و چشم و گوش، حافظه و خلاقیت و … بالاخره روند رشد و تكامل را دارا باشد.

هر كدام از شما باید جزئی از این طرح هدایتی انسان گونه باشید. هر كس به تناسب عشق و قابلیتش، برخی اجزاء اساس و كلیدی، برخی بزرگ و كوچكند. تار و پود (سلول های) این طرح هدایت انسان گونه، باید عشق و حضور الهی باشد. هر كسی می بایست وظیفة خود را به عهده بگیرد و در اتصال این حركت جهانی به خداوند، نقشی اساسی داشته باشد. این راه درست و اصولی خدمت به خداوند و انجام وظایف است….

برگرفته از کتاب جریان هدایت الهی – جلد اول

لینک دانلودِ جریان هدایت الهی -تعالیم حق – جلد اول

 

ensan


Leave a comment

تسلیم بودن سكوی پرش است

گام اول هدایت

Maghale-Hedayat-92-03-28

در تمثیل خانه آتش گفتیم كه برای نجات و رهایی افرادی كه در آن محل هستند، گام اول هدایت به جانب زندگی حقیقی گام اول رهایی و ره یافتن به خانه آرامش و شادی حقیقی، بیدار كردن خفتگان (آن هائی كه نمرده اند) بوده است.

 این بیدار شدن از خواب اولین مرحله از مراحل سه گانه پیوستن به لایتناهی و ظهور نور محض است. اما بیدار شدن یعنی چه؟ می خواهیم از زوایای دیگری به “بیداری از خواب” به گام اول الهی نگاه كنیم.

گام اولِ حركت بازگشت به خداوند این است كه “آگاه شویم كه نمی دانیم.” گام اول “ادراك كامل” وضعیت كنونی است. بدانیم كه در توهم زندگی می كنیم. آنچه فكر می كنیم و می دانیم، در واقع همین توهم است.

 این همان به خود آمدن و هشیار بودن است. مرحله اول هدایت: فهم كامل روند گذشته و كنونی زندگی است. اعترافی است با همه وجود، مبنی بر اینكه تا حالا اشتباه می كردیم و گمراه بودیم. اعتراف به این كه نمی دانیم و نمی توانیم. این به معنای تسلیم شدن است. می دانیم كه نمی بینیم و نمی شنویم. نمی دانیم و نمی توانیم و قادر به كار درست و متعالی نیستیم. پس خود به خود تسلیم می شویم. تسلیمی همه جانبه با همه اجزای وجود.

تا انسان “نادانی و ناتوانی” همه جانبه و كامل خود را درك نكند، تسلیم واقعی ممكن نیست، در گام اول بازگشت به خداوند انسان باید ذریابد كه “چیزی نیست و چیزی وجود ندارد.” هر چه می كند اشتباه و رنج آور اشت. هر چه می خواهد، هر چه می اندیشد، همه حركاتش انحراف است و به بیماری و مرگ می انجامد.

در این مقطع از حركت، انسان باید با گفتار، عمل، حالات و رفتار خود به همه چیز اعتراف كند. اعتراف صرفاً كلامی، نه كافی است و نه كارساز. در این مرحله با همه وجود خود می بایست به نادانی و نا توانی و ضعف، گناه، انحراف، اشتباه و گمراهی خود اعتراف كنید. فرد وقتی بیدار شد،اعتراف می كند كه اگرتا حالا در این منزل آتش و نابودی مانده، در خواب بوده، حالا كه بیدار شده دیگر نمی ماند…

در گام اول هدایت، باید تسلیم شویم، كاملاً تسلیم شویم. همه چیز را در اختیار و در دسترس نجات دهنده قرار دهیم، به او اعتماد كنیم و كار نجات را به او بسپاریم…

چگونه ممكن است اعتراف انسان، كامل باشد؟ چه وقت گفتار انسان درست و صحیح است؟

هنگامی كه اعتراف ما از روی درك و مشاهده كامل باشد، صحیح و مورد پذیرش است. اعتراف كلامی به تنهائی ارزش چندانی ندارد. قدم اول، درك و مشاهده كامل است. این كامل بودن و فهم و هوشیاری بسیار حائز اهمیت است. اگر درك ناقص باشد، عمل ناقص است. عزم، جزم نمی شود. اعتراف كامل نبوده و خروج از وضعیت فعلی ممكن نیست…

در حركت اول باید درك كنید و بفهمید، تفكر كنید و ببینید. به خود بیائید تا خود را دریابید… هر چیزی علامتی دارد. كسی كه می فهمد این فهم و ادراك از عمل او، حالات و رفتارش و از تغییراتی كه در زندگی اش پدیدار می شود معلوم می گردد. شعار دادن، نشانه فهم نیست. هر ادراكی، خود به خود، تغییر و تحولی را ایجاد می كند. اگر درك كامل باشد، تغییر كامل و اگر ناقص باشد، تغییر هم ناقص است. اگر این تغییر كامل و این تغییر مسیر حركت پدیدار شد، می توانیم بگوئیم گام اول طی شده…

   مقطع اول هدایت الهی، باز كردن چشم هاست. باید چشم ها را باز كنیم تا ببینیم و گوش فرا دهیم تا بشنویم، آنگاه درك كامل حاصل می شود و به دنبال این درك كامل، توقف كامل و حركت متعالی… وقتی متوجه شدید كه در اشتباهید، و در مسیر گمراهی و هلاكت حركت می كنید، دیگر به حركت خود ادامه نمی دهید. اگر واقعاً متوجه شده باشید، پس متوقف می شوید. همه ابعاد زندگی، لحظه ای سكون مییابد. كاملاً بی حركت، برای لحظه ای. این توقف كامل، قدم اول تعالیم الهی است. اینجاست كه می فرماید: بایست و بدان كه من خدای تو هستم…

تا كنون حركت زندگی شما از سنخ معینی بوده، از سنخ تاریكی و منیت. برای شروع یك حركت متعالی، كه به زندگی متعالی منجر شود، نمی شود حركت قبلی را بگیرید و به حركتی جدید، به حركتی متعالی تبدیل كنید. این طور فقط  می توانید خود را فریب دهید و راضی كنید. تاریكی به نور بدل نمی شود. حركت قبلی كه از جنس تاریكی و منیت بوده، شاید به ظاهر شكل و شمایلی نوین و الهی به خود بگیرد، اما این تنها ادا در آوردن و نمایش بازی كردن است. حركت شیطانی با حركت الهی سنخیت ندارد و قابل تبدیل به آن نیست، هر چند بیشتر انسان هائی كه ظاهراً هدایت شده اند، به این عمل احمقانه و خود فریبانه اقدام كرده اند.

برای این كه حركت تاریك و خود پرستانه جای خود را به حركت عاشقانه و الهی بدهد، تبدیل و تظاهر راه حل نیست. لحظه ای توقف كامل كفایت می كند. باید كاملاً متوقف شوید.  همه چیز باید برای لحظه ای متوقف شود.  تنها “لحظه ای ایست كامل” كفایت می كند. قدم اول زندگی متعالی ایست كامل است. عمری در جهت دور شدن از معشوق دویده اید، حالا در بین راه متوجه می شوید كه دارید دور می شوید. اگر واقعاً بفهمید و متوجه شوید، ایمان بیاورید و یقین كنید، می ایستید، سپس بر خلاف جهت قبلی دویدن را شروع می كنید. اما اگر در طول دویدن و دور شدن خوب تفكر نكنید و كاملاً متوجه نشوید، دچار شك و تردید خواهید شد. گاهی تند می روید و گاهی به چپ و گاه به راست یا مارپیچ می روید، اما اغلب به دور خود می چرخید.

نظرات، دانسته ها، برداشت ها، قضاوت ها، و تصمیمات شما به رویاهای در خواب می ماند. توهم است. اندیشه و احساسات دروغین است زیرا وقتی از خواب بیدار شوید، و به یاد رویاهای تان بیفتید، متوجه می شوید كه همه این رویاها، همه چیزهائی كه می دانید، همه نظرات و تصمیمات تان اشتباه و غلط بوده، هر چند كه ظاهرشان خوب یا بد بوده است. رویا، رویاست. چه ظاهراً خوب باشد، چه بد…

گام نخستین ظهور الهی و بازگشت به خداوند، این است كه آگه شویم همه ذهنیاتمان اشتباه و غلط است، واقعیت ندارد. بلكه رویاست. توهم و تاریكی است. وقتی فرد این واقعیت را درك می كند كه از خواب بیدار شده باشد. وقتی كذب و نادرست بودن نظرات و برداشت ها آشكار شد، آنگاه از همه آن ها رها می شوی. در بند نیستی، از آن ها دست می كشی،  معتقد نیستی  كه چیزی درست یا غلط  است .  اصلاً مطمئنی  كه  “چیزینمی دانی”  و  این گونه شعور الهی جاری خواهد شد…    وقتی  فهمیدی كه همهتصمیمات و قضاوت هایت پایه و اساسی دروغین دارد، پس می پذیری كه خودش هم دروغ و نادرست است. بنابراین در اولین قدم با این درك كامل، انسان از هر گونه قضاوت و تصمیم گیری دست بر می دارد.

ذهن خود به خود ساكت می شود. زیرا فهمیده كه همه این قیل و قال ها دروغ و رویاست. این سكوت كامل، شروع هدایت است…

آنگاه كه نادانی و جهالت خود را دیدی، به سوی دریافت دانش حقیقی، به سوی اسرار الهی روان می شوی.به شدت و با اشتیاقی آتشین،جویای اسرار می شوی. ذهن و قلبت نرم و پذیرا می گردد. آن وقت كاملاً برای دریافت تعالیم اسرار، آماده و مهیا هستی. خود را در اختیار استاد حق قرار می دهی، پیام الهی و رهنمودهای معلم الهی را كاملاً می پذیری. بدون هیچ شك و تردیدی. زیرا شك و تردید، تعارضی است میان آنچه می دانیم و آنچه قرار است بدانیم ولی وقتی متوجه شدی كه چیزی نمی دانی، هر گونه تعارضی از میان می رود و ایمان می آید. این ایمان نقطه آغاز است…

تسلیم بودن سكوی پرش است. پرشی به دریای بی كران الهی. مرحله اول پرواز این است كه تسلیم باشیم. یعنی از روی سكوی پرش، به جانب دریای بی كران حق، شیرجه بزنیم. مرحله دوم رها شدن در آسمان، از سكوی پرش، تا دریاست. مرحله سوم،غرق شدن در دریای و یكی شدن با آن است…   چه كسی تسلیم است؟ آن كه با چشمان خود می بیند كه همه تصمیمات و قضاوت هایش اشتباه و نادرست هستند. چون هر حركتی كه از جانب “من” باشد، زیان بارتر و گرفتار كننده است. هر حركتی چه در درون و چه در بیرون. بنابراین به شعور و قدرت هدایت كننده، در برابر جریان الهی تسلیم می شود. نه فقط با اعمال و گفتار، بلكه با ذهن و قلب خود…

باید خود را به هدایت كننده و روح خدا بسپاریم.خود را در اراده او رها كنیم. زیرا او از خود اراده ای ندارد. اراده او، اراده خالق متعال است. به نجات دهنده ایمان داشته باشیم و پذیرای او شویم. به طوری كه نظر او نظر ما، اراده او اراده ما، و میل او، میل ما باشد. در این حالت خود به خود به مرحله دوم وارد می شویم…

ادامه دارد…

برگرفته از کتاب تعالیم حق (جلد اول)

لینک دانلودِ جریان هدایت الهی (تعالیم حق – جلد اول)


Leave a comment

مرحله اول بیدار شدن از خواب است

خانه آتش 

 khane atash

خانه ای آتش گرفته، اما هنوز به طور كامل ویران نشده. افرادی در خانه خوابیده اند، مأمور نجات به داخل خانه می آید. اولین كاری كه باید انجام شود این است كه افراد را از خواب بیدار كرد. نمی شود همه را كول گرفت و بیرون آورد، یا مادامی كه در خوابند به آن ها تكالیف مختلف داد…

اولین كاری كه نجات دهنده می بایست انجام دهد بیدار كردن از خواب است. این اولین مرحله نجات و رهایی است. او فریاد می زند، می گوید: “بیدار شوید” مرگ تان نزدیك است. عده بسیار كمی می شنوند و بیدار می شوند. بعد فریاد می زند، بیدار شوید ای خفتگان، خواب شما مرگ شماست. عده دیگری بیدار می شوند. اما با بقیه چكار كند؟ رویشان آب می ریزد. حتی اگر شده كتكشان می زند و با خشونت رفتار می كند. گله می كنند: استاد چرا این قدر با شدت و خشونت بر خورد می كند؟ اول می گوید منیت را، خودبینی، خودخواهی، خودپرستی… را رها كنید. از هر هزار شاید یكی پیام او را دریابد. بعد فریاد می زند، از هر صد نفر شاید یكی، سپس با فشار، با قدرت تمام. حتی اگر شده با خشونت نعره می زند، رها كنید، این من را، این شیطان را، این تاریكی و این خانه رنج و نابودی را…

با همه این اتفاقات، این تذكرات پر محبت، فریاد ها، نعره ها و خشونت ها و فشارهای استاد، سرانجام تعداد كمی از این خفتگان بیدار می شوند. برخی فوراً بیدار می شوند، برخی دیرتر و بعضی پس از عمری. آن ها كه زودتر بیدار می شوند، زودتر از این خانه رنج و نابودی، از خانه آتش بیرون می روند و آن ها كه دیرتر بیدار می شوند، البته از این رنج و آتش دیرتر خارج می شوند.

عده زیادی با وجود همه تلاش های نجات دهندگان (انبیاء و اولیاء حق)، هنوز در خوابند. این عده زیاد نخوابیده اند بلكه مرده اند. آن ها كه خوابشان بسیار عمیق و نزدیك به مرگ بود، بالاخره با همه تدابیر نجات دهنده بیدار شدند. اما امكان بیدار شدن از خواب برای این گروه دیگر وجود ندارد.

البته نجات دهنده توان و توجه خود كرا به زندگان معطوف می سازد و اهمیت چندانی به مردگان نمی دهد. حال شاید قصد داشته باشد آن ها را اگر شد حداقل درگور بگذارد…

حتی در بین این مردگان، هنوز چند نفری بودند كه آرزوی رهای و زندگی حقیقی را داشتند. واقعاً داشتند اما آنقدر از هوای آلوده استنشاق كرده بودند كه بر اثر مسمومیت شدید مرده بودند. ایمان به خداوند و محبت به او در قلب شان بود. آن كس كه به خداوند عشق می ورزد و حد اقل در نیت اش تسلیم اوست دیگر نمی میرد و بالاخره نجات پیدا می كند و این عده از مردگان از آن گروهند.

درست است كه روح از بدن شان جدا شده اما ارتباط روح با این تن، هنوز قطع نشده، ریسمان نقره ای پاره نشده، هنوز مهر نخورده اند. اگر قطع می شد، دیگر هیچ نجات دهنده ای نمی توانست نجاتشان دهد.

نجات دهنده از آنجا كه به خوبی “علائم مرگ و زندگی” را می داند و می شناسد، متوجه این گروه از مردگان می شود. تشخیص می دهد مرگ این ها كاذب است. هنوز به طور كامل نابود نشده اند. (مهر نخورده اند) پس شروع می كند به نجات دادناین ها. از هر وسیله، تكنیك، و یا روشی كه تا كنون آموخته استفاده می كند. از پاراتكنیك ها هم استفاده می كند. به دفعات مختلف به او شوك الكتریكی می دهد. در دهانش دارو می ریزد. تنفس مصنوعی می دهد. نقاط حساس او را فشار می دهد. ماساژ می دهد، اگر لازم باشد با چاقو بدنش را پاره می كند تا شاید خون حیات جاری شود. خلاصه نجات دهنده به هزار روش و تدبیر دست می زند، تا شاید از جدا شدن كامل روح، از مرگ كامل این گروه جلوگیری كند. و بالاخره موفق می شود. زیرا او انتخاب خداوند است و خداوند بهترین ها را بر می گزیند.

   حالا دقایقی گذشته است، این دقایق در زندگی انسان ها ممكن است ده ها سال باشد، گروهی بیدار شده اند، برخی كاملاً بیدار هستند و برخی هنوز بیداری شان آلوده به خواب است.

تعداد زیادی مرده اند، اینان كاملاً مرده و نابود شده اند. او از زندگی این گروه كاملاًجدا شده، اینان آگاهانه، دشمن خدا بوده و بر خلاف نظر او رفتار می كردند.

مرحله اول بیدار شدن از خواب است. حالا نجات دهنده آن ها را كه بیدار شده اند از خانه آتش، از منزل رنج و نابودی از سرای مرگ و غفلت خارج می كند. این خروج از خانه و ورود به فضای زندگی، به بیرون از آتش و نابودی، گام دوم است…

 

برگرفته از کتاب تعالیم حق -جلد اول

لینک دانلودِ جریان هدایت الهی (تعالیم حق – جلد اول)


Leave a comment

زندگی تو را افكار مردم نمی‌سازد

با الهام از «لا اله الا الله»

 

(جلسۀ چهارم)

زندگی انسان به چیست؟ به تلاش او؟ اگر اینطور است چرا امروز و در تاریخ بشر بسیاری از تلاشگران پركار به جایی نرسیدند اما بعضی با تلاشی اندك به نتایج بزرگ رسیدند؟ اگر به تلاش است چرا فقرا كه بسیار بیشتر از اغنیا تلاش می‌كنند بسیار كمتر برخوردارند؟ می‌فرماید لیس للانسان الا ما سعی. اما این سعی آن تلاشی نیست كه در مفهوم مصطلح مرسوم است…[1]

 وقتی با لا اله الا الله نگاه كنی می‌بینی كه زندگی انسان فقط به خواست خداست. سرنوشت انسان بنابر نظر خداست. تقدیر به نگاه خداست و نگاه اوست كه رقم زنندۀ تقدیر است. تلاش بی اثر است چه كم باشد چه بسیار، مگر اینكه نظر خدا با آن باشد تا توفیق حاصل شود. تلاش خوب است اما در مقابل خواست خداوند، هیچ است. پس حتی كار و تلاش را كه بسیار برآن تأكید شده حقیقی نشمارید كه یگانه حقیقت خداست. لا اله. یعنی تلاش هم خدا نیست. تلاش هم كارساز نیست. سعی هم به تنهایی نمی‌تواند زندگی انسان را بسازد. لا اله، می‌گوید تلاش را بكار گیر اما به خدایی نگیر. لا اله می‌گوید زندگی انسان را پول نمی‌سازد و انسان هم با پول ساخته نمی‌شود بلكه سازندۀ زندگی انسان خداست.

لا اله، ما را به انكار ارزش فوق العاده‌ای كه برای نظرات دیگران قائل هستیم دعوت می‌كند. دیگران هم مانند خود تو هستند و به همین راحتی ممكن است اشتباه كنند. چرا از قضاوت دیگران می‌ترسی؟

از قضاوت دیگران نترس. از اینكه از قضاوت دیگران بترسی، بترس. اگر هستی چه نیازی به رد و قبول دیگران داری و اگر نیستی این چه حماقتی است كه دروغ‏های خودت را باور كنی. اگر محكوم‏شدنی هستی بدان كه فی الحال محكومی و اگر حقیقت با تو است چه باكی از قضاوت بدبینانة دیگران داری. چه كسی می‏تواند حقیقت را به خیال خود محكوم كند و خود به واقع محكوم نشود. اگر همه تو را قبول كنند تو مثل همه می‏شوی. بیشتر انسانها در تصرف تاریكی‏اند پس آنگاه وای بر تو. اگر كسی كه خداوند محكومش كرده تو را به واقع تأیید كند تو خود از محكوم‏شدگان خداوند هستی.

زندگی تو را افكار مردم نمی‌سازد. لا اله. این خدای دروغین را، ترس از قضاوت مردم را انكار كن. تو چیزی نیستی كه دیگران می‌گویند. تو همان هستی كه خداوند می‌گوید. تو محصول نظر مردم نیستی، محصول نظرپروردگارت هستی. پس آن دروغ را رد كن و این حقیقت را بپذیر. لا اله. پدران و پیشینیان تو زندگی تو را نمی‌سازند. آنها را مبنا قرار نده كه اگر مبنا قرار گرفتند مردگان را در مركز زندگی ات قرار داده‌ای و خانه ات را در قبرستان بنا كرده ای. خانه ات را بر گور استوار نكن. در نور بنا كن و بگذار با نور لا اله الا الله روشن شود. مردگان را كنار بگذار و خدای زندگان را دریاب. این است كه همه چیز تو را تعیین می‌كند و همۀ زندگی تو را می‌سازد. حتی گذشتۀ تو حرف آخر را نمی‌زند زیرا اول و آخر خداست و حرف اول و آخر را خدا می‌زند. انسان برآیند گذشته اش نیست. مگر ندیده‌اید كه بسیاری، عمری را در بدی زندگی كرده‌اند و ناگهان دچار تغییراتی بزرگ شده و به خوبی‌های تابناك روی آورده‌اند و از بزرگان شده‌اند یا كسانی كه سالها و ظاهراً به كارهای خوب مشغول بوده‌اند اما ناگهان در بدی غرق شده اند. گذشته تعیین كننده است اما پیش از آن و بالاتر از آن نظر خداست. اگر خداوند بخواهد بدی انسان را پاك گرداند، اگر بخواهد توبۀ گناهكاری را بپذیرد و او را از پاكان قرار دهد، اگر خداوند بخواهد كسی را كه در گذشته در تاریكی می‌زیسته به نور بیاورد، چه كسی می‌تواند مانع او شود؟

پس اینها را، تلاش را، گذشته را، خانواده ات را، گذشتگان و پدران و مادران و اجدادت را مبنا نگیر. مبنای حقیقی خداست. بقیه در جای خود موثرند اما در مقابل نظر خدا هیچ و پوچ اند.

 

برگرفته از كتاب تعالیم حق (الاهیسم – جلد دوم) ـ اثر ایلیا «میم»

www.masterelia.org


[1] «اگر دعاي مردم عموماً اجابت نمي‏شود از اينست كه اساساً دعا نيست يعني خواسته‏اي نيست كه متوجه خداوند حي و حاضر باشد. خداي اكثر مردم مرده است. مخلوق ذهن آنان است. خودشان مثل يك بت آنرا ساخته و تعريف كرده‏اند و مي‏پرستند. از يك بت سنگي يا تصوير بت چه انتظاري مي‏توان داشت.» ايليا «ميم»


Leave a comment

نجات دهنده فقط خداست

با الهام از «لا اله الا الله»

(جلسه دوم)

لااله الاالله می‌گوید نجات خداست. نجات دهنده فقط خداست نه جز خدا. نجات از همۀ بدیها، نجات از همۀ سختی ها، نجات از همۀ مرگ‌ها و بیماری ها، نجات از بدبختی‌ها و نادانی‌ها فقط و فقط خداست نه غیر خدا، نجات دهنده هم خداست. هیچ كس جز خداوند نمی‌تواند زندگی انسان را نجات دهد زیرا زندگی انسان همان خداست. هیچ چیز نمی‌تواند انسان را نجات دهد. نه عمل خوب، نه فكر خوب، نه حال خوب و هیچ قانونی خاص. عمل خوب، فكر خوب، گفتار خوب اینها می‌توانند انسان را خوبتر كنند، وضع و حال او را بهتر كنند، او را رشد دهند یا شایستۀ زندگی خوبتری نمایند اما هیچ كدام نجات دهنده نیستند.

نجات دهنده فقط خداوندیست كه خودِ او نجات است. نجات انسان در لااله الا الله است. در انكار همۀ خدایان دروغین، همۀ بتهایی كه به خدایی گرفته است. در انكار همه چیز و همه كس جز خداوند زنده ونامحدودی كه انكار ناپذیر است. اگر چیزی هست و كسی هست او در خداست و به خداست كه چیزیست. ثانویه است. اولیه نیست. وجودش وابسته به خداست. اگر نور نباشد روشنایی نیست، سایه نیست، گرما نیست. هیچ كس قادر نیست انسان را نجات دهد جز خدا. هیچ پیامبری هم قادر نیست انسان را برهاند. پیامبران نجات نمی‌دهند بلكه این خداوند است كه ممكن است از طریق او نجات دهد. هدایت كنندۀ اصلی خداست كه از طریق آنها هدایت می‌كند. بركت دهندۀ اصلی خداوند است. اگر كسی گمان كند كه هم خدا نجات می‌دهد و هم دیگری، این همان شرك است. چند خدایی است. و اگر انسان به چنین گمانی گرفتار شد آیا ممكن است خداوند به نجات او بیاید؟

پس اگر به دنبال نجات خود هستی، خدا را دریاب كه نجات و نجات دهنده را یافته ای. اگر می‌خواهی زندگی حقیقی تو را بپذیرد، تو همۀ زندگی‌های دروغین را انكار كن. همۀ زندگان مرده را فراموش كن و فقط زندگی حقیقی را بپذیر.

همۀ انكار شدنی‌ها را انكار كن تا آنچه انكار شدنی نیست خودبخود آشكار شود. او حالا هم آشكار است اما وقتی انكار شدنی‌ها انكار شدند، حجابها كنار رفته اند. آنگاه خورشید همیشه تابان حقیقت برای تو آشكار می‌شود. همۀ دور ریختنی‌ها را دور بریز تا خود را نزدِ یك بیابی. یكی خداست. یگانه خداست و تنها خداوند است كه یكیست. همۀ شفا در الاهست. همۀ درمان در الاهست و همۀ دردها از نشناختن و ندانستن اوست. پس درمان‌های دروغین را ترك كن. هیچ سیستمی نمی‌تواند انسان و جامعه را درمان كند الا خدا. هیچ شفایی به رنج‌های انسان پایان نمی‌دهد الا خدا و این یعنی لااله الا الله. هیچ وِردی، هیچ فرشته ای، هیچ روشی، هیچ طریقی، هیچ كاری نمی‌تواند زندگی انسان را نجات دهد جز خودِ خداوند. و انسان برای دریافت این نجات باید با زندگی اش بگوید لا اله الا الله یعنی تسلیم خدا شود. به همۀ وجودش پذیرای خدا شود. در را به روی همه ببندد چون همه‌ای وجود ندارد و در را به روی یگانه حقیقت زنده و حاضر بگشاید. پس نجات را در خدا بجویید و با خدا تجربه كنید و در خدا بیابید. مهم نیست كه خداوند چگونه شما را نجات می‌دهد. این را بعهدۀ او بگذارید چون كار او و در مسئولیت اوست. او هر طور كه بخواهد شما را نجات می‌دهد اما وظیفۀ ما این است كه دست نجات خود را به سوی او دراز كنیم وفقط و فقط از او بخواهیم و این رخ نمی‌دهد مگر آنكه با زندگی خود اعتراف كنیم به اینكه هیچ خدایی نیست الا خداوند زنده و حقیقی. هیچ الاهی نیست الا الله. لا اله الا الله.

برگرفته از كتاب تعالیم حق (الاهیسم – جلد دوم) ـ اثر ایلیا «میم»

www.masterelia.org


Leave a comment

لااله الاالله می‌گوید نجات خداست

با الهام از «لا اله الا الله»

(جلسه دوم)

لااله الاالله می‌گوید نجات خداست. نجات دهنده فقط خداست نه جز خدا. نجات از همۀ بدیها، نجات از همۀ سختی ها، نجات از همۀ مرگ‌ها و بیماری ها، نجات از بدبختی‌ها و نادانی‌ها فقط و فقط خداست نه غیر خدا، نجات دهنده هم خداست. هیچ كس جز خداوند نمی‌تواند زندگی انسان را نجات دهد زیرا زندگی انسان همان خداست. هیچ چیز نمی‌تواند انسان را نجات دهد. نه عمل خوب، نه فكر خوب، نه حال خوب و هیچ قانونی خاص. عمل خوب، فكر خوب، گفتار خوب اینها می‌توانند انسان را خوبتر كنند، وضع و حال او را بهتر كنند، او را رشد دهند یا شایستۀ زندگی خوبتری نمایند اما هیچ كدام نجات دهنده نیستند.

نجات دهنده فقط خداوندیست كه خودِ او نجات است. نجات انسان در لااله الا الله است. در انكار همۀ خدایان دروغین، همۀ بتهایی كه به خدایی گرفته است. در انكار همه چیز و همه كس جز خداوند زنده ونامحدودی كه انكار ناپذیر است. اگر چیزی هست و كسی هست او در خداست و به خداست كه چیزیست. ثانویه است. اولیه نیست. وجودش وابسته به خداست. اگر نور نباشد روشنایی نیست، سایه نیست، گرما نیست. هیچ كس قادر نیست انسان را نجات دهد جز خدا. هیچ پیامبری هم قادر نیست انسان را برهاند. پیامبران نجات نمی‌دهند بلكه این خداوند است كه ممكن است از طریق او نجات دهد. هدایت كنندۀ اصلی خداست كه از طریق آنها هدایت می‌كند. بركت دهندۀ اصلی خداوند است. اگر كسی گمان كند كه هم خدا نجات می‌دهد و هم دیگری، این همان شرك است. چند خدایی است. و اگر انسان به چنین گمانی گرفتار شد آیا ممكن است خداوند به نجات او بیاید؟

پس اگر به دنبال نجات خود هستی، خدا را دریاب كه نجات و نجات دهنده را یافته ای. اگر می‌خواهی زندگی حقیقی تو را بپذیرد، تو همۀ زندگی‌های دروغین را انكار كن. همۀ زندگان مرده را فراموش كن و فقط زندگی حقیقی را بپذیر.

همۀ انكار شدنی‌ها را انكار كن تا آنچه انكار شدنی نیست خودبخود آشكار شود. او حالا هم آشكار است اما وقتی انكار شدنی‌ها انكار شدند، حجابها كنار رفته اند. آنگاه خورشید همیشه تابان حقیقت برای تو آشكار می‌شود. همۀ دور ریختنی‌ها را دور بریز تا خود را نزدِ یك بیابی. یكی خداست. یگانه خداست و تنها خداوند است كه یكیست. همۀ شفا در الاهست. همۀ درمان در الاهست و همۀ دردها از نشناختن و ندانستن اوست. پس درمان‌های دروغین را ترك كن. هیچ سیستمی نمی‌تواند انسان و جامعه را درمان كند الا خدا. هیچ شفایی به رنج‌های انسان پایان نمی‌دهد الا خدا و این یعنی لااله الا الله. هیچ وِردی، هیچ فرشته ای، هیچ روشی، هیچ طریقی، هیچ كاری نمی‌تواند زندگی انسان را نجات دهد جز خودِ خداوند. و انسان برای دریافت این نجات باید با زندگی اش بگوید لا اله الا الله یعنی تسلیم خدا شود. به همۀ وجودش پذیرای خدا شود. در را به روی همه ببندد چون همه‌ای وجود ندارد و در را به روی یگانه حقیقت زنده و حاضر بگشاید. پس نجات را در خدا بجویید و با خدا تجربه كنید و در خدا بیابید. مهم نیست كه خداوند چگونه شما را نجات می‌دهد. این را بعهدۀ او بگذارید چون كار او و در مسئولیت اوست. او هر طور كه بخواهد شما را نجات می‌دهد اما وظیفۀ ما این است كه دست نجات خود را به سوی او دراز كنیم وفقط و فقط از او بخواهیم و این رخ نمی‌دهد مگر آنكه با زندگی خود اعتراف كنیم به اینكه هیچ خدایی نیست الا خداوند زنده و حقیقی. هیچ الاهی نیست الا الله. لا اله الا الله.

برگرفته از كتاب تعالیم حق (الاهیسم – جلد دوم) ـ اثر ایلیا «میم»

www.masterelia.org