ايسمهاي معنوي با قدرت و به سرعت همه جا را ميگرفت. چند دهه قبل، فضاي معنوي آمريكا توسط بعضي از معلمين شرقي كه اكثراً هم از هندوستان بودند فتح شده بود. اين معلمان مانند سرنشينان كشتي كريستف كلمب بودند كه در رأس آنها راماكريشنا و شاگرد او ويوكاناندا قرار داشتند. بعد از سخنراني ويوكاناندا موجهاي شرقي گرايي پي در پي حيطههاي معنوي آمريكا را فتح ميكرد و به تصاحب مستتر فرهنگ معنوي شرق و عمدتاً هند دامن ميزد. معلمان و مبلغان ديگر فرهنگ كهن هند هم يك به يك از راه رسيدند و هر كدام منطقۀ بزرگي از ذهن و زمان آمريكا و سپس اروپا را فتح كردند. يوگاناندا، كريشنامورتي، ماهاريشي، اشو راجنيش، پرابهوپادا، ساي بابا، و ديگران. آمريكا و دنبالۀ آن كه اروپا بود شديداً تحت تأثير معنويت هندي قرار گرفته بود. برخي از اين افراد [مانند يوگاناندا] به كاخ سفيد هم رفت و آمد داشتند. جريانهاي مسيحي در برابر اين امواج فراگير و قدرتمند، هر روز ضعيفتر ميشدند و ميدانهاي جديدي را واگذار ميكردند. مردمي كه از افرادي مانند ساتياساي بابا، كريشنا مورتي، راجنيش و ماهاريشي الهام ميگرفتند صدها بار بيشتر از كساني بودند كه مثلاً از رئيس جمهور آمريكا الهام پذيري داشتند. آمريكا و اروپا داشت پر ميشد از جريانهاي معنوي هندي و در مرحلۀ بعد چيني. نفوذ معنوي چين عمدتاً از طريق جريان ذن و ورزشهاي رزمي از نوع چيني بود…
در اوج اين استحاله و غلبۀ معنوي، مسئولين آمريكايي تصميم گرفتند راجنيش را از ايالات متحده اخراج كنند و اين تصميم خود به جهش جديدي در تولد و تكثير انديشههاي هندگرا و بويژه انديشههاي راجنيش، در آمريكا و اروپا و ديگر كشورها منجر شد.
مسئولان آمريكايي براي برخورد با اين پديده فراگير تدابير ديگري را اتخاذ كردند و روشهاي نرم و چندوجهي را به كار بردند… بنيادگرايان يهودي و مسيحي فعال شدند. چند انجمن و سازمان بزرگ تبليغ مسيحيت به شيوه جديد وارد عرصه شد. به جريانهاي داخلي ميدان داده شد. بنابراين دهها جريان جديد وارد ميدان شدند. معماران امنيتي آمريكا راه را نه در سركوب و مقابله خشن با جريانهاي وارداتي بلكه در بالا بردن توان توليد و قدرت پاسخگويي يافتند و البته از راههاي ديگر، راههايي مانند كنترل و جهت دهي به جريانات وارد شده و تصرف نامحسوس مركز ثقل آنها…
بنابراين دهها جريان جديد بوجود آمد يا اينكه از حالت ناآشكار خارج و در سطح اجتماع ظاهر شد. سازمان علم مسيحي، كليساهاي خانگي، جرياناتي مانند هيپنوتيزم، اكنكار، ساينتولوژي، شمنيزم (و تنسكريتي)، ان ال پي و داستان پردامنهاي به نام تكنيكهاي موفقيت.
بعد از فروپاشي بلوك شرق و با قدرت گرفتن فرآيند جهاني شدن، كشورهاي اروپاي شرقي و خود روسيه هم هر چه بيشتر در معرض اين موج پيش رونده قرار گرفتند. تعداد مراكز مرتبط با يوگا و مدي تيشن در جهان دهها مرتبه از تعداد كليساها، مساجد و كنيسهها بيشتر شد و امروز هم بيشتر است…
اين امواج با وجود همۀ كنترلها و مقاومتها به ايران هم رسيد. جريانهاي يوگايي، كريشنايي، ساي بابايي، تي ام، تانترا، فالون كنگ و مانند اينها در همه جاي ايران و مخصوصاً در تهران ظاهر شده بود. ايسمهاي معنوي به دور از چشم متصديان فرهنگي در حال تحكيم ريشههاي خود بودند. اكيست ها، ساينتولوژيست ها، تانتريست ها، يوگيستها و بسياري ايسمهاي ديگر. جوانان و مردمي كه به اين جريانات گرايش يا تعلق خاطر داشتند، عموماً نيتي جز خداگرايي و تجربه معنويت نداشتند و حتي مي توان گفت از نظر هوشمندي معنوي، در سطوح بالاي جامعه قرار داشتند.
اما متأسفانه اثر آشكار و مستقيمي از خداوند زنده و حاضر، اثري از لااله الا الله، بسم الله الرحمن الرحيم، قل هوالله احد و اثري از توحيد و يگانگي در بعضي از اين داستانها ديده نميشد. بيشتر آنها به نحوي درباره خدا حرف مي زدند اما پيام لااله الا الله آنقدر در آنها مبهم و مستتر بود كه شايد تنها متخصصان اين زمينه ميتوانستند آن را بيابند و البته در بعضي از آنها چنين پيامي وجود نداشت يا حتي پيامي متضاد دريافت ميشد. در ميدان شلوغ اين ايسمها ايليا از «الله ايسم» حرف زد كه براي مردم به صورت الاهيسم به معناي خداگرايي، خدامحوري، خداباوري، خدادوستي و تسليم الهي بيان شده بود. الله ايسم واكنش و دكتريني بود كه ايليا در مقابل ايسمهاي مختلف مطرح كرد و تفاوتهاي زيادي با الاهيسم (كه از ريشه و سابقهاي كهن برخوردار بود) داشت اما در بين مردم اين دو مفهوم يكي تلقي ميشدند. الاهيسمي كه ايليا بعداً مطرح كرد يك روايت متفاوت، كامل و جامع و هماهنگ از الاهيسم كهن بود و با اطمينان كامل ميتوان گفت آموزههاي الاهيسم كه توسط ايليا تفسير و تبيين شده جذابترين، قويترين و كاملترين تفسير الاهيسم محسوب ميشد اما روايات ديگري نيز از الاهيسم وجود داشت كه توسط اساتيد مختلف در نقاط مختلف دنيا و در زمانهاي مختلف بيان شده بود. كتابهاي متعددي وجود دارند كه بيانگر اين روايات مختلف ميباشند.
ما الاهيسم را ترجمهاي از عبارت لااله الا الله ميدانستيم و الاهيون را كساني كه واقعاً و عملاً به لااله الا الله معتقد هستند و با آن زندگي ميكنند. الاهيسم مكتبي كهن و بسيار عميق بود و در ميان مكتبهاي باطني، بوضوح كاملترين، عالي ترين و قديمي ترين مكتب باطني محسوب ميشود. تاريخ الاهيسم به هزاران سال قبل بازمي گردد و ايليا آن را از معلمي بزرگ كه به او معلم جهاني ميگفت، آموخته بود.
«اولين و عمليترين نتيجة لا اله الا الله اين است كه همه چيز تسليم و در تصرف خداست و همگان ميبايست خود را آگاهانه تسليم خداوند نمايند.»
… در اين زمان ايليا سعي كرد الاهيسم را با شرايط زمان و مكان بيشتر هماهنگ كند و آنرا به تناسب مسائل اين عصر و شرايط موجود تفسير و تبيين نمايد. او سعي كرد كهن ترين و جديدترين علوم باطني را، همۀ روشهاي تفكر خلاق را و كاملترين و عميق ترين انديشههاي معنوي اين عصر را در زير سايۀ الله ايسم گردآورد و همه را با خداگرايي و توحيد هم جهت و موافق كند.
خداوند چنان با او بود و اسم خداوند آنچنان قدرتمند و شديد از او حمايت ميكرد كه اجازه نميداد هيچ انديشهاي از جريانات غيرالهي بتواند حتي براي لحظهاي در برابر اين حركت كه مبناي خود را لااله الاهو ميديد بايستد…
بسياري از كساني كه به جريانهاي انحرافي (مانند فرقه هاي روان گردان…) مبتلا شده بودند، دوباره به سمت خداگرايي و بازگشت به خداوند جهت گرفتند.[1] در سوال و جوابهايي كه با ايليا در جلسات عمومي مطرح ميشد يا برخي مناظرههاي كوتاه، همۀ آن انديشهها در برابر انديشه كائناتي لااله الا الله بلافاصله محو ميشد. لااله الا الله تبديل به اولين شعار ما شده بود كه آن را به صورت لااله الاهو بيان ميكرديم از اين جهت كه ظاهراً و البته ظاهراً، انعطاف پذيري و گسترۀ شنيداري بيشتري براي عبارت لااله الا هو وجود داشت.
«يكي از كليدي ترين اصول الاهيسم اين است كه حقيقت يكيست اما راههاي وصول به حقيقت بيشمار است. خورشيد يكي است اما از نقاط بيشماري ميتوان به آن نگاه كرد و به سوي آن رفت.»
طرح لا اله الا الله به سرعت در همۀ نمادهايي كه به نحوي مرتبط با حركت بود، اعم از موسسات، انجمنها و تشكلهاي ديگر قرار گرفت. آرم اصلي ال ياسين يك «لا» بود كه در آن «اله الا الله» هم آمده بود. آرم نشرتعاليم حق، كتاب تعاليم حق و بيشتر مراكز وابسته، الهام گرفته از لااله الا الله بود اما بعداً از دشمنان خود ميشنيديم كه اين آرمها صهيونيستي است يا مربوط به فراماسونرهاست يا چيزهايي از اين قبيل كه البته اينها حرفهايي بي اساس بودند. [2]
… مسئله الاهيسم و الاهيون هنوز آشكارا مطرح نشده بود و صرفاً چند تن از نزديكان از آن خبر داشتند. البته در اين سالها هيچ وقت ديگر هم آشكارا مطرح نشد چون خطر بزرگي در بيان آن وجود داشت. اين احتمال به قوت وجود داشت كه خود ما هم تبديل به يك فرقه شويم. ايليا كاملاً مراقب بود كه اين جريان فكري به يك فرقه تبديل نشود. او حتي براي اين منظور مركز تحقيقات فرقهها و جريانهاي معنوي را راه اندازي كرد كه از طريق آن همه جريانهاي معنوي، چه مثبت و چه منفي، همه فرقه ها، ضدفرقهها و پديدههاي نوين ذهن گرا يا معنويت گرا را عميقاً و به طور مستمر رصد ميكرديم و تحت بررسي داشتيم. ايليا نميخواست كه به سرنوشت ديگراني كه آنها را اتفاقاً خوب ميشناخت مبتلا شود و نميخواست در جاي پاي مدعيان، پا بگذارد. نميخواست پيرامون او جريان جديدي درست شود. او همۀ اين سالها را در بارۀ خدا و خداگرايي، در بارۀ اسم خدا و روح خدا، در بارۀ تسليم الهي، ايمان الهي و عشق الهي، در بارۀ توجه به خدا و حضور الهي حرف زده بود و تا جايي كه ما ميديديم و تجربه ميكرديم و مردم اعتراف كردند اكثر كساني كه با آنان برخورد كرده بود به خداوند، به كلام خدا، به نور تفكر و به روشنايي تحقيق پيوند خورده بودند، اما هيچ وقت شرايط آن مهيا نشد كه او آشكارا و بي پرده دربارۀ الاهيسم (الاهيسم باطني و كهن) حرف بزند. كتابهاي مرتبط با الاهيسم، انواع شاخههاي باطني كه همگي از تنه لااله الا هو استخراج شده بودند، سالها آمادۀ انتشار بود اما هيچ يك از آنها منتشر نشد. فقط سي چهل جلد از يكي از اين كتب و آن هم براي دوستان نزديكي كه در ايران يا خارج از ايران بودند، تهيه شد.
همانطور كه گفتم در مقاطعي از گذشته زيادي مذهبي شدم. از تعادل خارج و دچار نوعي مذهب گرايي افراطي شده بودم. موسيقي ام نوار قرآن بود. پيوسته ذكر ميگفتم. اين ذكر را چند صد بار و آن را چند هزار بار. اين را در فلان ساعت و آن را در ساعت ديگر. گاهي سجده هايم آنقدر طولاني ميشد كه خوابم ميبرد. اما به دليل اتفاقاتي كه پيش آمد و تغييراتي كه در خودآگاهي ام رخ ميداد باز از اين حيطه خارج شدم. بعد از مدتي در فضاي غيرمذهبي كه سرشار بود از فرهنگ مدرنيزم و غرب و آمريكا فرو رفتم. بجاي نوار قرآن، موسيقيهاي كلاسيك غربي يا موسيقيهاي الكترونيكي يا موزيك ملل ديگر را گوش ميكردم. مصطفي اسماعيل و منشاوي [از قاريان معروف قرآن] جاي خود را به كيتارو و ونجليس دادند. در آن مقاطع وقتي دختر نامحرم ميديدم، يا رويم را بر ميگرداندم يا سرم را پايين ميانداختم كه گناه نكرده باشم اما وقتي در ضد آن فرو رفتم تعداد زيادي دوست دختر داشتم كه با هم راحت بوديم [مربوط به حدود 14-13 سالگي تا 16 سالگي]. رابطه خاصي نداشتيم اما با هم جنگل و كوه ميرفتيم و مبناي حرفهايمان فقط آموزشهاي متافيزيكي بود. آنها را تشويق به ازدواج هم ميكردم. البته سن همه ما فاصله محسوسي با ازدواج داشت ولي ميخواستم كه دچار تصور غيرواقعي نشوند. تعداد زيادي هم پسر بود و مردان و زناني كه سن بعضي از آنها مثل پدربزرگ ها و مادربزرگ ها بود. اين مسائل مربوط به سالها قبل از تعليمات انسجام يافته بود. اين جابجايي كه بارها و در فضاهاي مختلف اتفاق افتاد دلايلي داشت و يكي از مهمترين علل آن شيوه معرفتي ضاد بود كه به آن اضداد هم گفته ميشود.
اين يكي از روشهايي بود كه به طور جدي به آن گرايش داشتم و در الاهيسم باطني و آنچه از علوم باطني آموخته بودم وجود داشت. اين را از آن معلم بزرگ گرفته بودم ولي ديدم كه بسياري از اساتيد بزرگ جهان به آن عمل ميكنند. حتي خود روش ضاد هم همچنان در ناشناختگي مانده است و كمتر كسي از مطلعان باطني را مييافتم كه از چگونگي و ظرايف اين طريقه اطلاعي داشته باشد. در فرهنگ متعارف باطني اين طريق كهن تا حدي شبيه به روش ملامتيون[2] است اما قدمت آن به قرنها قبل از ملامتيون باز ميگردد و در مواردي هم كاملاً متفاوت و بسيار هوشمندانه تر، خردمندانهتر و هدفمندتر از شيوه ملامتيون است. علاقه ام به روش ملامتيون به دليل همين شباهت نسبي بود. طريقه ضاد ميگفت از بديها فرار نكن بلكه بديها را مهار كن. وقتي تو چيزي را در خود پرورش ميدهي و فعال ميكني، ضد آن هم در تو پرورش مييابد. هر چقدر قدرت تو بيشتر شود امكان ظلم تو هم بيشتر ميشود، هر چقدر بزرگتر شوي امكان خود بزرگ بيني و خودپرستي تو هم بيشتر ميشود. به هر اندازه فكر و خرد تو تواناتر شود امكان تحريف و توجيه گري هم رشد ميكند (…) پس فقط خوب بودن و داشتن صفات عالي كافي نيست بلكه بايد از اين هم گذشت و خوبيها و بديها را مهار كرد و آنها را به احاطه درآورد. بايد از صفات خوب و بد گذر كرد تا نور ذات الهي كه در اصل عاري از هر رنگ و صفت است، شايد به ادراك در آيد. اين يكي از انديشههاي طريقه ضاد است اما اصول ديگري هم دارد مثلاً ميگويد گاهي ضروري است كه ظاهر تو در تضاد با باطن تو و ظاهر تو بدتر از باطن تو باشد اما عكس اين را نميپذيرد. ميگويد اگر خيلي دانايي گاهي هم لازم است خود را به ناداني و جهالت بزني.[3] اگر توانايي گهگاه ضروريست كه ناتوان و ضعيف نشان دهي. اگر آن سرّ را داري نبايد جز براي اهل آن آشكارش كني بلكه بايد طوري رفتار كني كه آن را نداري. اگر برخورداري از آن، لازم است گاهي تهي از آن بنمايي. اين طريقه كهن كه به نظر اساتيد باطني شيوهاي اصولي در زندگي اكثر انبياء بزرگ و ارواح بزرگ تاريخ بوده ميگويد گاهي انكار كردن بسيار مهمتر از تائيد كردن است…
فهم اين روشِ برخورد به رفتارهاي خاصي منجر ميشود كه دستهاي از اين رفتارها به رفتار و نظر ملامتيون شباهت دارد. بنابراين به جاي حرف زدن از طريقه اضداد از روش ملامتيون كه كمي به آن شبيه است ميگويم. چون اگر به اندازه كافي درباره آن توضيح ندهم خود اين ميتواند انديشهاي افراطي و عجولانه را باعث شود.
«كسي كه خود را پذيرفته، ديگر برايش مهم نيست كه ديگران او را قبول كنند يا نكنند.»
شيوه ملامتيون يا روشهاي مشابه آن در ميان بزرگان گذشته و بزرگاني كه در عصر حاضر ميشناختم داراي محبوبيت خاصي بود.[4] بيشتر بزرگاني كه در گذشته ملاقات كرده بودم باطنشان بسيار بزرگتر و زيباتر از ظاهرشان بود. آنها خود را به نحوي از چشم عموم پنهان ميكردند و سعي داشتند كه بركات حضورشان غيرمستقيم و مانند خورشيد در پشت ابرها به مردم برسد… بعضي از آنها را كسي بعنوان معلم و استاد نميشناخت. يكي از اين بزرگان را كه در تهران زندگي ميكرد به عنوان ديوانه ميشناختند و از او دوري ميكردند و ميترسيدند. اين فضايي بود كه خود او به وجود آورده بود و همه چيز در كنترل خودش بود. با استفاده از اين قالب، ماموريت باطني خود را با آساني بيشتري انجام ميداد. گاهي به خانه اش ميرفتم. خانه اش در يك ساختمان نيمه كاره و خرابه بود. اما در اين خرابه موجودي بزرگ زندگي ميكرد كه عموماً از آن غافل بودند… معلمان بزرگي هم كه در نقاط ديگر ديده بودم در ناشناختگي زندگي ميكردند و آنهايي كه در دسترس بودند يا كارشان به پايان رسيده بود يا قائل بودند كه ماموريت روحي شان همين است. در قرون گذشته هم گرايش به ناشناختگي و شيوههايي مانند ملامتيون در فرهنگها و ملل مختلف، با ساختارهاي كمي متفاوت، در زندگي اكثر ارواح بزرگ و بزرگان باطني ديده ميشد…
واقعاً افكار و قضاوت مردم در بارۀ ما چقدر مهم است؟ انسان تا چه حد براي مساعد كردن قضاوت مردم (دربارۀ خودش) تلاش ميكند؟… و اين روال هر چه بيشتر به انديشههاي ملامتيون شبيهتر ميشد. ما از سرزنش ديگران نميترسيديم بلكه حتي آنان را وادار ميكرديم ما را سرزنش كنند. چند نفر از بچهها را هم همراه كرده بودم. در آن زمان [دوازده سيزده سالگي به بعد] از اينكه ساختارهاي بستۀ فكري و انجمادهاي انديشهاي خود را ميشكستيم، احساس موفقيت ميكرديم. از اينكه قضاوت ديگران در بارۀ ما ديگر آنقدر تأثيرگذار نبود، دچار شعف ميشديم. سعي ميكرديم باطن مان بسيار خوبتر از ظاهرمان باشد. ظاهر خود را برحسب طيفي كه در آن قرار داشتيم زشتتر جلوه ميداديم. چند سال بعد نماز خواندن علني را هم ترك كرديم. آشكارا نماز نميخوانديم و بلكه ترجيح بر اين بود كه تا آنجايي كه مقدور است در خفا نماز بخوانيم. بعضي از آشنايان به من توصيه ميكردند كه نماز بخوانم، روزه بگيرم و كارهاي ديگر. در حالي كه در همان جا و در جاي ديگري حديث و كلام خدا را تفسير ميكردم و انديشههاي مذهبي را عمق ميدادم…
اين جريان فكري و عملي [ضاد] كه به ملامتيون شبيه بود، علل متعددي داشت و از آن جمله اين كه يكي از اصول اساسي تعالي و احياء روح در علوم باطني و يكي از روشهاي كليدي آن محسوب ميشد. در عين حال كه تو از اسارت افكار و قضاوتهاي ديگران رها ميشدي و اين اتفاق در تارهاي انرژي و كالبد روحي هم رخ ميداد، تمريني پيشرفته محسوب ميشد براي تجربۀ بيشتر اسرار و ارتباط با حيطههاي ناشناخته و باطني. و اين ناشناختگي يكي از شرايط اصلي بسياري از آيينهاي باطني است…
از نظر اجتماعي ارتباط ما با طيفهاي مختلف مردم راحتتر و عميقتر برقرار ميشد. در ديدگاه دروني، اين، عاملي براي محك ايمان به خدا محسوب ميشود. اگر كسي به لااله الا الله معتقد باشد، اگر موحد باشد، او نميتواند خدايان ديگري از جمله خدايي به نام قضاوت ديگران و تحسين و تقبيح خلق برايش مهم باشد. او نبايد از خداي ديگري به نام «مردم از تو راضي هستند» بترسد. نبايد به ديگران اميدي داشته باشد بلكه اميد او بايد تماماً بر خداوند بخشنده و مهربان باشد. نميشود انسان در عين حال به چند تكيه گاه كه درمقابل هم قرار دارند تكيه كند. اگر تكيه اش به آسمان باشد، ممكن نيست كه بتواند به زمين هم اتكاء كند. اين دو ناقض همديگرند. ما نميتوانيم هم براي رضايت و خشنودي پادشاه عمل كنيم و در عين حال براي رضايت لشكريان او هم عمل كنيم بلكه اگر ما خدا را شاد كرديم مردم را هم شاد كرده ايم. مگر خداوند از عدالت، خوبي كردن و خدمت به مردم شاد نميشود؟ اما كسي كه به پادشاه وفادار است بايد اين كارها را براي آن پادشاه يگانه و ابدي، براي مولايش خداوند انجام دهد…
در طول همين انديشهها و بر اساس آنها ما كارهاي زيادي ميكرديم…
مثلاً يك بار در خيابان انقلاب چند تا از بچهها چهار دست و پا راه ميرفتند. در خيابان وليعصر و بعضي جاهاي ديگر بعضي از كارورزان قدرتمند باطني را وادار كردم كه درباره مسائلي ظاهراً مضحك براي رهگذران سخنراني كنند.[5] البته قبل از شروع، خودم يك بار اين كار را كردم. آنها با اين كار دچار فشار زيادي شدند. بعضي از آنها به شدت قدرتمند بودند و شايد مشابه آنها در قابليتهايي مثل انرژي زايي و رويابيني و ارتباط روحي در ايران و چه بسا در دنيا وجود نداشت. برخي از آنها سالها بود كه شبانه روز تمرين [روح زايي و انرژي زايي] ميكردند و خودشان هم مستعد بودند. آنها خود را مثل كوههايي از قدرت ميديدند اما به هر حال لازم بود كه اين كوهها دچار زلزله شوند و اين زلزلهها راحت اتفاق ميافتاد. مثلاً به آنها ميگفتم كه بروند درِ خانهاي و غذا بگيرند. البته به كسي ميگفتم كه وضعيت مالي و خانوادگي اش از بقيه بهتر بود يا اين كار به هر دليل برايش سختتر بود. يا ميرفتند در يك مراسم خصوصي و غذا ميخواستند. اگر آنها را از آنجا بيرون ميكردند يا جواب رد ميدادند، اين، اتفاق بهتري محسوب ميشد. بعضي از آنها را كه بچههاي مغروري بودند وادار ميكردم كه اداي گدا را در بياورند و اين برايشان شكننده بود. يك بار بلندگوي وانت دوره گرد را گرفتم و در بلندگو آواز خواندم و اين زماني بود كه مرا پيش از آن بعنوان يك مذهبي تمام عيار كه حتي نميشود جلوي او موسيقي هم زمزمه يا به نامحرم نگاه كرد، ميشناختند. يك وقتي كفشهاي تا به تا ميپوشيدم و بعد بقيه مسخره ميكردند.[6] به خاطر قدرت بدني و بچههايي كه نيرويم محسوب ميشدند در آنجا از ما حساب ميبردند اما كساني كه ما را مسخره ميكردند همان كساني بودند كه قبلاً از ما حساب ميبردند. گاهي با صداي بلند آواز ميخواندم، در وسط خيابان و در بين مردم و از اينكه احساس ميكردم قضاوت ديگران تأثير خود را از دست داده است حس ميكردم خودم هستم و رها شده ام.
قبل از اين به دليل آن حس مذهبي، شايد به خاطر ترس از خدا كه شديداً با ترس از قضاوت و نظر مردم آميخته بود از دخترها گريزان بودم. اما در اين مقطع آزادي خواهي دروني و رها شدن از افكار ديگران، بعضي از حركاتم حتي براي دوستاني كه در اين جريان همراهم بودند و خودشان هم از اينكارها ميكردند، شوك آور بود.
آن زمانها [احتمالاً مربوط به زمان چهارده يا پانزده سالگي است] به دليل بعضي از جلساتي كه در طبيعت و در بيرون شهر داشتيم حساسيتهايي بوجود آمده بود. ما را تهديد كرده بودند و تهديدها هم جدي بود. بنابراين مكان آموزشها را به بيرون شهر به كنار رودخانه و نزديك كوه منتقل كرده بوديم. ميگفتند دنبال شماها هستند و ميخواهند از شما مدرك پيدا كنند و بعد دستگيرتان كنند. ميگفتند ماموران امنيتي دارند از شما از فاصلۀ دور فيلم بر داري ميكنند. شايد هم اين فقط تصور آنها بود. اما اين را يك فرصت ميدانستم.
يادم است كه در وسط خيابان، كه نسبتاً هم شلوغ و پر رفت و آمد بود، يكي از بچهها را كه آن زمان [حدود چهارده پانزده سالگي] دوست دخترم بود بوسيدم. ماشينها بوق ميزدند… اين با توجه به اوضاع اجتماعي و شرايط حاكم بر آن زمان، شبيه به انتحار و خودكشي به نظر ميرسيد. بعضيها كه از نظر ما اهل موضوع هم نبودند دنبال اين بودند كه علوم باطني را ياد بگيرند و به زعم خودشان از آن استفاده كنند. اين كارها باعث ميشد كه آنها هم از ما نااميد شوند و از ما دست بكشند و دنبال كار خودشان بروند. اين هم يكي از حسنهاي كار بود.[7]
چقدر خوب به تصور ميآيد. همين حالا كه دارم اينها را ميگويم دارم تصوير بدگوييها و تحريفهاي بعدي كساني كه خود را دشمن ما ميدانند ميبينم. و ميبينم كه آنها از شنيدن اين حرفها خيلي خوشحال ميشوند اما بايد ديد كه نگاههاي خداوند چيست و خداوند داستان را چطور نوشته است، چطور پيش ميبرد و چطور به پايان ميرساند.
اسلام , مسيحيت , يهود , هندوئيسم و بوديسم ,تعامل (…) ميان اسلام و يهود و مسيحيت ميتواند بسياري از مسائل جهان امروز را حل کند ,ريشه اکثر مسائل جهاني در اختلافات ايدئولوژيک است ,نظريۀ برخورد تمدنهاي هانتينگتون ,نظريۀ ازدواج تمدنها ,راه اندازی اسلام مسيحي [مسلمانان مسيحي] , اسلام يهودي , اسلام آمريکايي و غربي و اسلام هندويي و بودايي و شرقي , اتهامات اداره ادیان و مذاهب وزارت اطلاعات به پیمان فتاحی ,لاالهالاالله ,اساس دین الهی,به روايت ال ياسين , ایلیا میم مؤکداً گفته است که مذهبي و متشرع نيست , تعليمات ایلیا میم در راستاي احياء معنويت الهي و معرفت باطنيست , بيش از چهار هزار صفحه متن مکتوب در زمينه روشهاي علوم باطني و نظريههاي بنيادي و کاربردي از ایلیا میم در دست ميباشد , ايليا بطرز چشمگيري ساده و معمولي است , اسم شناسنامه اي ايليا «ميم» پيمان فتاحي مي باشد ,نقدو بررسی ایدئولوژی شیطانی اداره ادیان وزارت اطلاعات در اتهام زنی و تحریف استاد ایلیا رام الله پیمان فتاحی در برنامه هایی چون نقد و بررسی فرقه ایلیا رام الله ,خواب و غذا و نفس كشيدن , نجات , روح , سرگردان , حيات , حقيقي , رهاننده , طبيب روحات , طبيب الهي , آرامش روح , دردها , رنجها , ناراحتيهايش , شفا , آمين,آموزگار,بزرگ,تفكرعلم,تفكر,فرمول,ژنتيكي,دانايي,هوشمندي,انسان,روشهايتفكر,تكنولژي,كيفيت,كيهان,روشهايدانايي,مقوله,اطلاعاتحلمسائل,روشهايسيوششگانهتفكر,تعليماتذهني,تعاليذهني,آگاهيانسان,اتم,مولكول,سلول,ساختاركهكشان,سياهچالهها,موجودات,طبيعت,روشهايالگوسازي,تصميمبيني,تصميمسازی,تصمیمداري,تصمیمميابي,تصمیمشكني,تصميمزايي,حجممتراكم,آفرينندگي,پاسخهايبديع,استثنايي,متفكريخلاق,تفسير,صداها,دكترينهماهنگي,قرنحاضر
[2]ملامتيون شامل طيفي از بزرگان معرفت و عارفان و اساتيد ميشود كه اعتقاد داشتند بايد خوبي ها و فضايل خود را از خلق پنهان كرد و بلكه بعد از اين پنهان سازي خوبي هاي باطني، ظاهر را چنان به ديگران نماياند كه قابل ملامت و انتقاد باشد. به همين دليل آنها طوري رفتار ميكردند تا مورد انتقاد و ترديد و بدبيني مردم قرار گيرند. آنها از اين طريق چند انگيزه را تامين ميكردند. با خودبيني كه بلاي عمومي و همه گير انسانهاست مقابله ميكردند، جلوي غرور خود را ميگرفتند، رياكاري و تظاهر و دروغ را در نطفه خفه ميكردند و از ظاهرگرايي و عمل براي جلب نظر غيرخدا پرهيز ميكردند. از نظر ملامتيون تلاش براي جلب تعريف و تمجيد خلق بسان زهري كشنده است كه ميتواند توحيد و خداپرستي آنان را مسموم و نابود كند. مولوي درباره فرعون همين را ميگويد كه فرعون از شكم مادرش فرعون نبود بلكه «او ز مدح خلق ها فرعون شد كن ظليلا النفس و نا لا تسد». امام محمد غزالي ميگفت: «جائز است آدمي در ليوان شراب آب بخورد تا مردم بپندارند که او شراب ميخورد و اعتقادشان از او سلب بشود و درحق او مدح نگويند و او را مذمت کنند و دور او را خالي کنند و به او ارادت نورزند». يك اعتقاد بر آن است كه ملامتيون همان كساني هستند كه درباره شان گفته شده «اوليايي تحت قبايي لا يعرفهم غيري» و برخي از ملامتيون به تاكيد بر اين آيه «و لا يخافون لومه لائم» (مائده 54) استناد ميكنند كه ميفرمايد «ايشان از ملامت هيچ ملامت گري [در راه عشق و ايمان خود] باكي ندارند». روش هاي مشابه با ملامت گري در فرهنگ هاي باطني مختلف ديده ميشود. روش هايي مانند ناشناخته زيستن در شمنيزم يا زيستن به نور دروني يا طريقه ضاد در الاهيسم، همگي مشابه روش ملامتيون هستند. در هند و چين و ژاپن و در ميان ريشي ها، بوداها، سامورايي هاي اصيل و اساتيد بزرگ ذن نيز گاهي اين روش بعنوان يك شيوه اصولي مورد استفاده قرار گرفته است. بعنوان مثال يكي از اساتيد بزرگ به نام تاج الدين بابا براي پناه بردن به قالب ناشناختگي و اجراي رسالت روحي خويش، خود را به ديوانگي ميزند. در خيابان لباسهايش را در ميآورد و به افراد حمله ميكند. پليس او را دستگير ميكند و به بيمارستان رواني تحويل ميدهد و او به مدت هجده سال از اين طريق به فعاليت هاي خود ادامه ميدهد و صرفاً با معدودي از شاگردان خود كه بعدها ايشان از بزرگترين اساتيد شرق ميشوند، ارتباط دارد. يا اوپاسني و شيردي بابا كه از استادان معروف باطني بوده اندكه بعدها شهرتي جهاني يافتند. ايشان از طريق كتك زدن افرادي كه به آنها نزديك ميشدند سعي ميكردند قالب ناشناختني را براي خود حفظ كنند. برخي از محققان اعتقاد دارند كه اتخاذ شيوه ناشناختگي كه مشابه روش ملامتي است يكي از اركان اصلي زندگي اكثر انبياء بزرگ و از جمله حضرت موسي (ع)، عيسي، الياس و بقيه بوده است و معتقدند كه اين افراد سالهاي زيادي را به اين شيوه زيسته اند. البته نبايد فراموش كرد كه شيوه هايي مانند ملامتيون يا ضاد يا ناشناخته زيستن هميشه مورد انزجار و تقبيح مبلغان اديان بوده است و كتب متعددي در تقبيح و انحرافي بودن اين شيوه نگاشته اند. (تلخيص)
مشايخ اين قوم گويند آدم ابوالبشر و همه انبياى عظام ملامتى بودهاند و پيوسته مورد اعراض خلق و اعتراض آنان واقع مىشدند، چنانكه رسول اكرم صلىاللّه عليه و آله وسلم پس از بعثت گرفتار طعن و ودق منكران و مشركين شد، و اغلب آنان او را كاذب و كاهن و شاعر و مجنونش خواندند، و هزاران نسبت نارواى ديگر نيز بدو دادند، اما او از حال خود نگرديد و آنى و لحظهاى هم از امر خداىتعالى غافل نشد. بنابراين ملامت غذاى دوستان خداست و مشرب اولياى اوست. (شرح اصطلاحات تصوف)
[3]هيچكس بخوبي يك مرد عاقل نقش نادان را بازي نميكند.- مثل اسکاتلندی
[4]اول ملامتى كه در جهان بود آدم بود، و اگر حقيقت مىخواهى اول ملامتىاى حضرت جلت بود، زيرا كه اعتراض اول بر حضرت جلت كردند؛ «اتجعل فيها» آنگه گفتند «من يفسد فيها». عجب اشارتى است اينكه بناى عشقبازى بر ملامت نهادند.
عشق آن خوشتر كه با ملامت باشد آن زهد بود كه با سلامت باشد
(مرصاد العباد)
[5]رفتارهاي ساختار شكن اصيل و تعليم دهنده علاوه بر ويژگي ساختار شكني، واجد ويژگيهاي خاصي هستند كه آنها را از ساختار شكنيهاي پوچ ممتاز ميكند. اين رفتارها همگي از وجود يك هوشمندي و درايت عميق و برتر از سطح معمول حكايت ميكنند. گويي حقيقت در اين گفتارها و رفتارها از زاويهاي ديده شده كه با وجود در دسترس بودن و قابل فهم بودن، براي ديگران قابل تشخيص نيست. وجود خلاقيت از ديگر عناصر اصلي رفتارهاي بزرگان باطني است كه تكراري و تقليدي نبودن يك وجه بارز آن است. ويژگي ديگر، راهبردي و تعليم دهنده بودن آنهاست. اگر صرفاً رفتارها و گفتارهايي خلاقانه و زيبا يا عجيب بود و با اصول و قوانين بنيادي باطن انسان هماهنگي نداشت صرفاً بعنوان يك نوآوري غيرمفيد يا در نهايت بي ضرر ممكن بود مورد استناد قرار بگيرد. اما در درون همه اين رفتارهاي عجيب، منطقي راهبرنده و تعليم دهنده وجود دارد. سمت و سويي كه اين رفتارها نشان مي دهند علاوه بر اعجاب شان حاوي هدايت و تعليم براي روح انسانند.
[6]گاهی اساتید باطنی خودشان زمینه ملامت شدن را برای خود فراهم می کنند. گویی ملامت خلق مانند ردایی است که آنها خود را با آن می پوشانند و از چشم خلق پنهان نگه می دارند. آنها گاهی برای انجام آن دست به اعمالی غیرقابل پیش بینی و حتی عجیب و ساختار شکن می زنند. «هارون الرشيد ميخواست كسي را براي قضاوت بغداد تعيين كند. همه اطرافيانش گفتند: براى اين كار كسي جز بهلول صلاحيت ندارد. بهلولرا خواست و قضاوت را به وى پيشنهاد كرد. اما او نپذيرفت. از هارون الرشيد اصرار بود و از او انكار. ولي در نهايت بهلول يك شب مهلت خواست تا فكر كند. فردا صبح خود را به ديوانگى زد و سوار بر چوبى شده و در ميان بازارهاى بغداد مىدويد و صدا مى زد دور شويد، راه بدهيد اسبم شما را لگد نزند. مردم گفتند: بهلولديوانه شده است! به هارون الرشيد خبر رساندند و گفتند: بهلول ديوانه شده است. گفت: او ديوانه نشده ولي دينش را به اين وسيله حفظ كرد تادر حقوق مردم دخالت نكند».
در آموزشهاي شمنهاي مكزيك هم رفتارهاي ملامتي گون ديده ميشود. رفتارهايي توام با سختي ها و ناملايمات كه به نظر ميرسد وجه كنترل و تربيت نفس و از سوي ديگر ناشناختگي در آنها بشدت موج ميزند. بطور مثال كاستاندا در طول يك سال در قالب يك كارگر بنام حوئه كوردوبا در يك همبرگر فروشي كار ميكرد. درطول اين مدت هرگز كسي او را نشناخت و مدتها بعد او در مصاحبههايش به وجود اين قالب كه براي هدفي سالكانه انتخاب شده بود اشاره كرد.
[7]اتخاذ رفتارهاي نامتعارف از سوي اساتيد باطني يكي از شيوههاي اساسي براي به ميدان كشيدن و محك زدن شاگردان است. وجهي از اين پديده، اتخاذ و بروز رفتاريست كه در قالب آن رفتار، يك شخصيت بزرگ باطني نه تنها اجازه نميدهد كه مقام و بزرگي اش براي ديگران آشكار شود، بلكه رفتاري پيشه ميكند كه عكس آن براي كساني كه با او در ارتباطند مسجل شود. ردپاهايي گوناگون و در حوزههاي جغرافيايي و فرهنگي متفاوت درباره موضوع خودانكاري وجود دارد. در فرازهاي گوناگوني از تاريخ زندگي اساتيد با رفتارهايي مواجه ميشويم كه با معيارهاي ظاهري، ناخوشايند و دفع كننده شاگردان بوده است.
اين رفتارها عموماً داراي سه وجه اصلياند. اول آزمون شاگردان و غربال كردن شاگرداني كه استعداد و شايستگي كافي را ندارند؛ دوم جلوگيري از جمع شدن شاگردان دروغين (مگسان گرد شيريني) و سوم تمريني براي تاديب و كنترل نفس سالك است.
يك روش در اين خودانكاري، استفاده از توريه است. توريه «صحبتها و رفتارهايي» است كه امكان برداشت دوگانهاي از آنها وجود دارد، ظاهر آنها يك پيام دارد در حاليكه عمق معناي آنها چيز ديگري است.
از جمله موارد ديگر كه مورد استفاده ملامتيون قرار داشته استفاده از افعالي است كه در نظر مردم قبيح بوده اما قبح شرعي و ديني ندارد. بطور مثال پوشيدن لباس كثيف و بدبو يك فعل حرام نيست اما چيزي است كه در نظر مردم نه تنها منكر محسوب ميشود بلكه عموماً معيار نظردهي درباره افراد هم قرار ميگيرد. دسته ديگر از اين تدابير شامل اعمالي بودند كه به نفس فرد لذت نميدادند بلكه آن را دچار شكست كرده و افراد بيروني را از فرد فاعل ان عمل دلزده ميكرد، اما قبح شرعي يا كراهت داشت يا از اين نظر مشكوك بود.
اصطلاحاتمى، ميكده، پير مغان، مغ بچه و يا ذكر كليسا در برابر مسجد، و راهب در مقابل واعظ و انتقاد رياكارى و زهد فروشى و ترجيح باده گسارى بر طاعت ريايى آثارى است كه از روش ملامتى و قلندرى در شعر فارسى رسوخ يافته است. در شرق هم اين روش بطور گستردهاي توسط اساتيد باطني بكار گرفته ميشد.
ایلیا «میم» آزاد شد. معلم بزرگ تفکر، استاد ایلیا(پیمان فتاحی) مسئول انجمن متفکران و محققان آزاد، برای چهارمین مرتبه از زندان آزاد شد.
استاد ایلیا رهبر جمعیت الاهیون در سالهای 1386، 1387، 1388 و 1391 توسط دایره ادیان و مذاهب اطلاعات (اِبا؛ بخش امنیتی نظارت بر جنبش های معنوی و جریانهای مذهبی) دستگیر و جمعاً حدود 400 روز را در زندان انفرادی سپری کرد. آخرین دستگیری استاد ایلیا که در سوم آبانماه امسال و در آستانۀ عید قربان صورت گرفت با این اتهامات همراه بود: یک – اقدام بر علیه امنیت ملی از طریق راه اندازی جمعیت الاهیون – اِل یاسین دو – تبلیغ بر علیه نظام (جمهوری اسلامی) از طریق برگزاری جلسات مخفی سخنرانی سه – تبلیغ پلورالیزم مذهبی و لیبرالیزم معنوی !! تبلیغ معنویت منهای شریعت و جدایی دین از سیاست ! چهار – ترویج علوم انحرافی [سبک های تفکر و علوم ذهنی جدید] در جامعه پنج – تلاش برای تلفیق ادیان و ایجاد دین التقاطی – پیوند ادیان و تمدن ها؛ تئوری دین جهانی شش – انتشار کتب آموزشی و تفسیری [تبدیل یافته سخنرانی ها] در سطح کشور – بدون مجوز وزارت ارشاد اسلامی لازم به ذکر است تاکنون 91 جلد از آثار تعلیمی استاد ایلیا به آستانۀ چاپ عمومی رسیده که توسط وزارت ارشاد اسلامی توقیف شده است.
دکتر پریس کی نژاد
سخنگوی جمعیت الاهیون (اِل یاسین) در انگلستان
18/8/91
زندانیان عقیدتی پیمان فتاحی, زندانیان دگر اندیش پیمان فتاحی, زندانی کردن پیمان فتاحی, ازادی پیمان فتاحی از بند 209 زندان اوین, پیمان فتاحی از زندان 209 اوین ازاد شد, پیمان فتاحی از بند 209 ازاد شد, چرا پیمان فتاحی از زندان ازاد شد, دلایل ازادی پیمان فتاحی, فهرست دستگیرشدگان پیمان فتاحی, فهرست بازداشت شدگان ماه و سال پیمان فتاحی, لیست دستگیرشدگان ماه و سال پیمان فتاحی, لیست بازداشت شدگان ماه و سال پیمان فتاحی, زندانیان عقیدتی همچون پیمان فتاحی, اسامی دستگیر شدگان سال و ماه پیمان فتاحی, اسامی بازداشت شدگان ماه و سال پیمان فتاحی, افراد بازداشت شده سال و ماه پیمان فتاحی, افراد دستگیر شده سال و ماه پیمان فتاحی, نفرات و افراد ازاد شده از زندان اوین, لیست و فهرست افراد ازاد شده از زندان اوین پیمان فتاحی,ایلیا «میم» آزاد شد, معلم بزرگ تفکر, استاد ایلیا(پیمان فتاحی), مسئول انجمن متفکران و محققان آزاد, چهارمین مرتبه از زندان آزاد شد,استاد ایلیا,ایلیا میم آزاد شد, پیمان فتاحی آزاد شد, ایلیا رام الله ازاد شد, استاد ایلیا آزاد شد, آزادی استاد ایلیا, ازادی ایلیا میم, ازادی پیمان فتاحی, ازادی ایلیا رام الله, ایلیا رام الله از زندان ازاد شد, ایلیا میم رام الله از زندان ازاد شد, ایلیا رام الله – پیمان فتاحی- از زندان ازاد شد, پیمان فتاحی از زندان ازاد شد, ,خبر آزادی ایلیا میم رام الله, خبر آزادی ایلیا رام الله, خبر آزادی ایلیا , خبر آزادی پیمان فتاحی, خبر آزادی ایلیا رام الله – پیمان فتاحی, خبر آزادی ایلیا میم , خبر آزادی ایلیا میم –پیمان فتاحی,خبر آزادی ایلیا میم رام الله, خبر آزادی ایلیا رام الله, خبر آزادی ایلیا , خبر آزادی پیمان فتاحی, خبر آزادی ایلیا رام الله – پیمان فتاحی, خبر آزادی ایلیا میم , خبر آزادی ایلیا میم –پیمان فتاحی,ایلیا «میم» آزاد شد, پیمان فتاحی,ایلیا رام الله,رامالله,ایلیا م رام الله, ا.م.رام الله,جمعیت الیاسین,الیاس رام الله, راماله, ایلیا رام اله, رهبر جمعیت ال یاسین, ایلیا میم رام الله, ,خبر آزادی ایلیا میم رام الله, خبر آزادی ایلیا رام الله, خبر آزادی ایلیا , خبر آزادی پیمان فتاحی, خبر آزادی ایلیا رام الله – پیمان فتاحی, خبر آزادی ایلیا میم , خبر آزادی ایلیا میم –پیمان فتاحی, دستگیری رهبر جمعیت ال یاسین, دستگیری ایلیا میم, دستگیری ایلیا میم رام الله, دستگیری رهبر الاهیون ایران, بازداشت ایلیا رام الله, بازداشت پیمان فتاحی, بازداشت رهبر جمعیت ال یاسین, بازداشت ایلیا میم, بازداشت ایلیا میم رام الله, بازداشت رهبر الاهیون ایران, بازداشت استاد ایلیا رام الله, بازداشت استاد رام الله, دستگیری استاد ایلیا رام الله, دستگیری استاد ایلیا م رام الله, بازداشت استاد ایلیا م رام الله, خبر دستگیری ایلیا رام الله, خبر دستگیری پیمان فتاحی, خبر دستگیری رهبر جمعیت ال یاسین, خبر دستگیری ایلیا میم, خبر دستگیری ایلیا میم رام الله
ایلیا «میم» آزاد شد. معلم بزرگ تفکر، استاد ایلیا(پیمان فتاحی) مسئول انجمن متفکران و محققان آزاد، برای چهارمین مرتبه از زندان آزاد شد.
استاد ایلیا رهبر جمعیت الاهیون در سالهای 1386، 1387، 1388 و 1391 توسط دایره ادیان و مذاهب اطلاعات (اِبا؛ بخش امنیتی نظارت بر جنبش های معنوی و جریانهای مذهبی) دستگیر و جمعاً حدود 400 روز را در زندان انفرادی سپری کرد. آخرین دستگیری استاد ایلیا که در سوم آبانماه امسال و در آستانۀ عید قربان صورت گرفت با این اتهامات همراه بود: یک – اقدام بر علیه امنیت ملی از طریق راه اندازی جمعیت الاهیون – اِل یاسین دو – تبلیغ بر علیه نظام (جمهوری اسلامی) از طریق برگزاری جلسات مخفی سخنرانی سه – تبلیغ پلورالیزم مذهبی و لیبرالیزم معنوی !! تبلیغ معنویت منهای شریعت و جدایی دین از سیاست ! چهار – ترویج علوم انحرافی [سبک های تفکر و علوم ذهنی جدید] در جامعه پنج – تلاش برای تلفیق ادیان و ایجاد دین التقاطی [پیوند ادیان و تمدن ها؛ تئوری دین جهانی] شش – انتشار کتب آموزشی و تفسیری [تبدیل یافته سخنرانی ها] در سطح کشور – بدون مجوز وزارت ارشاد اسلامی لازم به ذکر است تاکنون 91 جلد از آثار تعلیمی استاد ایلیا به آستانۀ چاپ عمومی رسیده که توسط وزارت ارشاد اسلامی توقیف شده است.
دکتر پریس کی نژاد
سخنگوی جمعیت الاهیون (اِل یاسین) در انگلستان
18/8/91
همچون بسياري از موضوعات باطني ديگر اختلاف نظرهاي زيادي در ديدگاههاي ارائه شده پيرامون رؤيا وجود دارد. مردم موضعگيريهاي مختلفي نسبت به رؤيا دارند. بعضيها آن را جدي ميگيرند اما اكثر مردم توجه چنداني به آن ندارند.
در مورد اثر رؤيا در زندگي انسان ميتوان به تأثيرات مختلفي اشاره كرد و مصداقهاي متعددي را برشمرد اما براي شروع، شايد ذكر همين نكته كافي باشد كه اغلب بزرگان بشري در رشتههاي ظاهري و باطني كساني بودهاند كه مسير رؤياي برتر خود را دنبال كردهاند. آنها سرانجام به جايي رسيدند و كاري را كردند كه قبلاً رؤيايش را ديده بودند. اما با اين حال نظرات مختلفي درباره رؤيا ارائه شده است كه بعضي از آنها تفاوت زيادي با يكديگر دارند. فرويد، يونگ، آدلر، كورير، هارت و هر گروه از روانشناسان و روانكاوان هر كدام موضوع را از يك زاويه تعريف ميكنند. شرقيها، ساحران، روحگرايان و ماترياليستها هم موضوع را طورِ ديگري ميبينند. تحقيقات آزمايشگاهي هم درباره تواناييهاي دروني انسان مِن جمله رؤيا مبهوت مانده است و هر روز حرف جديدي ميزند و اعتراف ميكند واقعيتهاي باطني (و شايد بيش از همه، رؤيا) بيش از آن چيزي است كه ما تصور ميكرديم.
از طرفي اهميتي كه اديان براي رؤيا و رؤيابيني قائل شدهاند بسيار چشمگير است تا حدي كه اكثر پيامبران رؤيابين بودهاند و كلمه «نبي»(1) به معناي كسي است كه رؤياهاي الهي ميبيند و انبياء كساني بودهاند كه از طريق امكان رؤيا، با غيب الهي در ارتباط بودهاند.(2)
در بعضي از مكتبهاي باطني نيز موضوع رؤيا و تأثير آن در زندگي انسان بسيار مهم شمرده شده و حداقل در سه مكتب اسرارگرا ميبينيم كه آنقدر به اين موضوع توجه شده كه پيرامون آن از دانش رؤيابيني يا هنر رؤيابيني سخن به ميان آمده است. تولتك، اكنكار و روحزايي(احياء)(3).
البته قطعاً قدمت هنر رؤيابيني خيلي بيشتر از تاريخ اين مكتبها يا ساير مكتبهاي باطني ميباشد و به هزاران سال قبل از اينها باز ميگردد. شايد ريشه همه جريانهاي اسرارگرا و روشهاي مربوطه را بتوانيم در اديان بسيار كهن بيابيم. از ميان سه جريان تعليمي ذكر شده، آموزشهاي تولتك و روحزايي با جديت فراوان و توأم با واقعبينيهاي باطني به موضوع پرداختهاند اما در اكنكار به نسبت، تلاش مهم و واقعبينانهاي در اين باره صورت نگرفته است. به طور كلي نظر مكتبهاي باطني به نظر اديان شباهت دارد و رؤيا را راهي براي ارتباط با غيب (تجربه اسرار) و سفر به جهانهاي ديگر ميدانند. اما از نظر استادان هنر رؤيابيني كه تعداد آنها نيز در طول تاريخ محدود بوده است، اثر رؤيا بر زندگي انسان قاطع و تعيينكننده است تا جايي كه آنان به عناوين مختلف گفتهاند رؤياها زندگي را ميسازند و زندگي، رؤياها را به وجود ميآورد.
اگر بخواهم مقايسهاي منصفانه مطابق آنچه كه دربارهي شمنيزم (تولتك) و روحزايي طي اين سالها دانستهام، بين اين دو جريان داشته باشم نتيجه اين تحقيق و تفكر چند ساله اين است كه بگويم تعليمات شمنيزم كه خود در مقايسه با بسياري از مكتبهاي باطنگرا از جامعيت و عمق بيشتري برخوردار است، در مقايسه با روحزايي مانند جوي آب است در مقابل روخانهاي عميق و عريض. (نه تنها درباره رؤيابيني بلكه در بسياري از شاخههاي علوم باطني)
شايد اين مقايسه به نظر عدهاي متعصبانه باشد. خوب در بدو امر حق با آنان است اما وقتي در عمل يا حتي در تئوري به مقايسه بپردازيم آن وقت ممكن است حتي نيازي به قضاوت نهايي هم نباشد چون در هر قدمي از اين مقايسه نتيجهاي بدست ميآيد كه براي يك ذهن عاري از تعصب يا حتي كم تعصب كفايت ميكند تا متوجه عظمت نهفته در اين آموزشها گردد بنابراين در توضيح مطلب، محوريت حرفهايم را تعليمات روح زايي (احياء) قرار ميدهم و موضوع را بيشتر با اين ديدگاه دنبال ميكنم اما مسلماً نگاهم را بر جريانات ديگر باز ميگذارم.
به قلمِ پریا (شباب حسامی)
منبع : فصلنامه هنر زندگی متعالی – شماره 2
پينوشتها:
1 – در اين تعريف انبياء، رسولان و امامان تفكيك ميشوند.
2 – در گفتار جداگانهاي نظريات مختلفي كه تاكنون درباره رؤيا ارائه شده است، بيان ميشود.
3 – روحزايي(هنرهاي ماورائي) عنوان آخرين و جديدترين مكتب باطني است.
علم تفکر زیرساخت اصلی دانایی و هوشمندی انسان است. از این رهگذر، میتوان آنرا به فرمول ژنتیکی دانایی تعبیر کرد. بعبارتی اندازه و ویژگیهای دانایی افراد ارتباط مستقیمی با ویژگیها و روشهای تفکر آنها دارد. به همان اندازه که تکنولژی، در تأمین خواستههای انسان و تغییر کیفیت آنها نقش داشته است علم تفکر (جدا از اندازه اطلاعات) میتواند در تحقق هوشمندی و آگاهی انسان مؤثر باشد. درواقع میتوان گفت که علم تفکر تکنولژی هوشمندی و روشهای دانایی است و این موضوع تأثیرات بسیار تعیینکننده و اساسی خود را در حل مسائل (جدای از مقوله اطلاعات) بجا میگذارد…
از این دیدگاه، با تحلیل شخصیت معلم بزرگ، ایلیا «میم» به نتایج جالبی برمیخوریم که به نوعی میتواند نمایانگر ابعادی از این تکنولژی هوشمند باشد.
روشهای سی و شش گانه تفکر یکی از شاخصترین وجوه تعلیمات ذهنی اوست. آموزشهایی که ذهن انسان را مخاطب قرار میدهد و در جهت تعالی ذهنی و فکری افراد عمل میکند. توانایی استثنایی و حیرتانگیز تفکری او خود بیانگر قابلیت فوق العادهای است که در روشهای سی و شش گانه تفکری وجود دارد.
روشهای تفکر خلاق، نشانهشناسی، تفکر قرینهای، موازی، معکوس، مفهومیاب، فرمولساز و ضدفرمول، تفکر همذاتپندار، الگویی و طبیعتاندیشی از جمله این روشها میباشد.اکثر روش های سی و شش گانه، برای اولین بار توسط خود او بیان گردیده است.
او بیشترین الگوهای حل مسئله را از سیستمها و ساختارهای طبیعت و کیهان (از اتم، مولکول و سلول گرفته تا ساختار کهکشانها و سیاهچالهها) میگیرد و هر یک از موجودات طبیعت را حاوی الگویی برای حل گروهی از مسائل انسانی میداند. روشهای الگوسازی توصیه شده او عمدتاً مبتنی بر ساختار و عملکرد موجودات طبیعی و روابط میان آنهاست.
مفهومیابی تغییرات و استخراج معانی نشانهها و وقایع یکی از کاربردیترین روشهای ایلیا در حل مسائلی است که ظاهراً برای آنها راه حل مجربی وجود ندارد.
او معتقد است که مسائل گوناگون با روشهای گوناگون قابل حلاند و نمیتوان همه مسائل ذهنی را به صرف آنکه ذهنیاند با یک روش حل کرد. مثلاً در حوزهای مانند تصمیمگیری او از روشهای تصمیمبینی، تصمیمسازی، تصمیمداری، تصمیمیابی، تصمیمشکنی و تصمیمزایی سخن میگوید و روش تصمیم«گیری» را برای همه انواع تصمیم و انتخاب کاملاً نارسا و ناکافی میداند.
او با دوراندیشی خود به زمانها و فواصل بسیار دور از مسئله میرود و احتمالات و امکاناتی را موردنظر و تدبیر قرار میدهد که درحالت معمولی غالباً انسان تنها به قسمتی از آن امکانات ممکن است توجه داشته باشد. نگاه او به گذشته و استخراج درسهایی متناسب با مسائل موجود، چنان است که انگار گذشته حجم متراکم و در دسترسی از فرمولها و روشهای حل مسئله است.
هوشیاری او نسبت به وضعیت موجود و زمان حال به قدری زیاد است که به نظر میرسد او به وضع موجود از نظر آگاهی کاملاً محیط بوده و کاملاً از بالا به مسائل نگاه میکند. کاملاندیشی و درونبینی وقایع از نکات شاخص شیوه تفکری ایلیاست.
خلاقیت و آفرینندگی در ارائه روشها و راهها و پاسخهای بدیع و استثنایی، ایلیا را به متفکری خلاق و تمام عیّار بدل ساخته است…
از دیدگاه یارانش، جواب او به مسائل گوناگون زندگی بشر کامل و همه جانبه است. آموزشهای او ابعاد متعددی دارد بطوری که در زمینههای مختلف زندگی قابل تعمیم است و میتوان از تفسیر آنها در شرایط مختلف به راهحلها رسید. او از همه زاویهها به مسائل نگاه میکند و نگاهش به گونهای است که انگار از بالا همه چیز را میبیند. ممکن است بیشتر انسانها حتی در یک روش درست تفکر دچار مشکل شوند اما او بر روشهای گوناگون و مختلف تفکر احاطه دارد و حتی با مشهورترین متفکران به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. او به یک موضوع از همه زوایای ممکن نگاه میکند. تغییرات و نشانهها را به شکلی تفسیر میکند که انگار در حال خواندن متن یک کتاب است و به صداها طوری گوش میدهد که انگار معنی پنهان در آنها را میشنود. نگاهش به چیزها طوری است که به نظر میرسد متوجه درون چیزها است. او به نشانهها توجه خاصی دارد و تغییرات (تغییرات اوضاع) را به دقت معنی میکند، طوری که بین این نشانهها و اتفاقاتی که بعداً میافتد یا در زمان فعلی وجود دارد ولی پوشیده است، رابطه عمیقی برقرار میکند. همچنین برای قبول کردن بیشتر چیزها به نشانهها توجه میکند و بدون وجود نشانهها چیزی را قبول نمیکند.
یکی از مهمترین تئوریهایی که ایلیا مطرح کرده است دکترین هماهنگی است. موضوع بسیار پیچیده و پردامنهای که به سادگی بیان شده است. از نظر او هماهنگی، کلید توفیق است و این توفیق، در همه امور تعمیمپذیر است. به عبارتی توفیق یک نظام سیاسی، دینی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، بیش از هر چیز، به اندازه هماهنگی آن با شرایط و مخاطبان وابسته است. از این نظر روشهای پیشنهادی او، اساساً روشهایی غیر مطلقگرا و دینامیک میباشد. در بعضی از جلسات پرسش و پاسخ و جلسات تفکر گروهی او بطرز غیر قابل رقابت و غیر قابل مقایسهای با دیگران، به سؤالات پاسخ داده است و توانایی او در پاسخگویی به سؤالات به هیچ وجه شباهتی با افراد حاضر نداشته است…
به نظر میرسد که او یکی از بزرگترین پدیده های شعوری قرن حاضر باشد. این موضوع کاملاً قابل اثبات و امتحان است.
جمعيت اِل ياسين[1] و رهبر و معلم ما استاد الياس[2]، بيش از سه سال است كه تحت فشارهاي روزافزون، تخريب هاي همه جانبه و تهاجمات شبانه روزي قرار دارد. طي سه سال گذشته تعدادي از اعضاء ال ياسين زنداني شدند و تحت فشارهاي خرد كننده از آنها خواسته شد كه بيايند در راديو، تلويزيون و ديگر رسانه ها بر ضد معلم و رهبر ما اعتراف كنند كه به خواست خداوند تا حدود زيادي در اين كار ناموفق بودند. ساخت دهها برنامۀ رسانه اي، ساخت سريال هاي راديويي و تلويزيوني، درج مقالات تهاجمي و تخريب در روزنامه هايي كه ارگانهاي اصلي و سخنگويان شناخته شدۀ حكومت اسلامي محسوب مي شوند (كيهان، جمهوري اسلامي، رسالت و …) درج صدها مقاله اينترنتي در سايت هاي مختلف امنيتي- خبري تنها بخشي از تهاجم متمركز جمهوري اسلامي بر عليه جمعيت ال ياسين و رهبر و معلم ماست. در اين سه سال، معلم ما يك سال را در انفرادي گذراند كه به دليل شدت خونريزي ها (از گوش و بيني) و افشا شدن گستردۀ شكنجه ها (از طريق رسانه هاي آزاد مانند VOA) از زندان انفرادي آزاد و مدت ها در حصر خانگي قرار داشت اما جلسات احضار به بخش امنيتي اديان و مذاهب در اين زمان هم، بصورت هفته اي دو مرتبه ادامه پيدا كرد.
اتهام اعضاي زنداني شدۀ ال ياسين يك چيز بود: ارتباط با استاد الياس. اما اتهاماتي كه دايره مذاهب اطلاعات براي معلم ما مطرح كرد عبارت بودند از: بوجود آوردن جمعيت ال ياسين [كه در رسانه ها بصورت فرقه سازي مطرح مي شد و توسط شكنجه گران بعنوان ابَرفرقه عنوان مي گرديد.] اشاعۀ اسلام غيرشيعي [كه منظور همان اسلام رحماني، ميانه رو، نرم و صلح جو است]. گسترش پلوراليزم معنوي و ليبراليزم ديني در جامعه. توهين به مقدسات [در واقع توهين به روحانيت ارشد حكومتي]. تبليغ عليه نظام اسلامي. تلاش براي التقاط اسلام با مسيحيت [كه واقعيت آن نزديكي و پيوند اديان است] نوشتن كتب ضد مذهبي [بيش از 43 تأليف استاد الياس كه هيچ ارتباطي با تبليغات ضد مذهبي نداشته و در زمينه هاي متنوع و مختلف است، آثار شيطاني و انحرافي و گمراه كننده ناميده شد] ايجاد تشكيلات گستردۀ ضد حكومتي [كه اين شبكه ها چيزي نيست جز مجموعه اي از NGO ها در زمينه هاي تحقيقي، تفكري، مديريت، آموزش معلمان تفكر، محيط زيست، تربيت مدير و مدرس، معنويت مدرن … و بيش از ده نشريۀ تفكري و تحقيقي در زمينه هاي مختلف]
بعد از ناكام ماندن اين اتهامات (به دليل حمايت مردمي و رسانه اي) دايره مذاهب اطلاعات رويكرد ديگري را براي محكوميت استاد الياس اتخاذ كرد: مقايسۀ معلم ما با افرادي كه سابقه اي سياه و منفي در اذهان عمومي و در ذهنيت قضات و مقامات ديگر دارند. ويژه نامۀ سراب [در كنار ساير شماره هاي خود مانند ايالات شكست خورده[آمريكا]، لابي اسرائيل، بهائيت، حزب الله الگوي مقاومت و انقلاب ونزوئلا و جهاني سازي] ضمن اختصاص دادن دو ويژه نامۀ كشوري خود به اين مبحث استاد را با صدام و (در عين تناقض) با منصور حلاج (كه در نزد فقهاي شيعه منحرف و گمراه بوده) مقايسه مي كند. صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران در ويژه نامۀ پرتيراژ خود او را در كنار لي هنگ جي [با اين تيتر: خدايي كه به آمريكا فرار كرد] رهبر اپوزيسيون معنوي چين قرار مي دهد. روزنامۀ جمهوري اسلامي (ارگان حكومت اسلامي) تيتر مي زند «خدايي كه فرزند سيزدهم است» و رسانه هاي آزاد خبري را به دليل انتشار اخبار مربوط به شكنجه ها و خونريزي هاي الياس، به آتش افروزي و توطئه متهم مي كند. اين ارگان حكومتي خونريزي هاي تحت شكنجۀ استاد (از بيني و گوش) را خونريزي معده!! عنوان مي كند. كيهان (معروف ترين سخنگوي حكومت اسلامي) با استناد به مطالبي از اولين كتاب الياس كه در سن 23 سالگي ايشان منتشر شده است، او را در كنار دالايي لاما، سايي بابا (رهبر معنوي هندي)، اشو راجنيش (معلم بزرگ هندي كه به قول حكومت اسلامي، غرب را به فساد كشيده است)، پال توئيچل (بنيانگذار مكتب اكنكار) و كريشنا مورتي، بعنوان سرچشمۀ تهديدات جديد فكري و معنوي براي ايران و اسلام معرفي مي كند. تعداد زيادي از نشريات و سايت ها و نويسندگان روحاني به تبعيت از دو ارگان اصلي رسانه اي حكومت اسلامي (كيهان و جمهوري اسلامي) عيناً همان حملات را با شدت هاي مختلف تكرار مي كنند: مهر نو، رسالت، جوان، زن روز، روزهاي زندگي و … خبرگزاري فارس، جهان نيوز، اديان نيوز و … سپس، طبق برنامه ريزي دايره مذاهب براي تحريك بيشتر مراكز مسئول، رهبر ما با مارتين لوتر (بنيانگذار مذهب پروتستان)، ماركس و گاندي مقايسه و خطر او با تصوير سازي هاي جديد به ديگر نهادهاي حكومتي يادآوري مي شود. دايره مذاهب در مهر نو، او را جنجالي ترين و در عين حال پرطرفدارترين فرقه اي مي داند كه طي دو دهۀ گذشته در ايران ظهور كرده است.
حوزۀ علميۀ قم و سازمان تبليغات اسلامي كه پايگاه مركزي روحانيت شيعه محسوب مي شود در بولتن هاي رسمي و پرتيراژ و نيز در سخنراني هاي تحريك كننده در محافل مذهبي و امنيتي او را ساحر و جادوگر و ديوانه مي خواند و سپس تأكيد مي كند كه حكم ساحر در اسلام و قوانين ايران اسلامي مرگ است و اجراي احكام اسلامي بر همۀ مسلمين واجب است. همين نهاد مركزي روحانيت شيعه، علاوه بر توليد فيلم هاي تحريك كننده دربارۀ استاد الياس و جمعيت اِل ياسين در نمايشگاه های بين المللي قرآن در تهران (1389 و 1390) نرم افزار هاي ويژۀ استاد الياس (ايليائيزم) را در كنار نرم افزار تخريبي وهابيت، صوفيه، راجنيشيزم و بهائيت بطور گسترده روانۀ بازار كرد. نهاد ارشد مذهبي – امنيتي ايران موسوم به دايره مذاهب اطلاعات صرفاً به عمليات رواني، تبليغاتي يا زندان و شكنجۀ استاد و پيروان او بسنده نكرد بلكه براي فشار بيشتر به استاد براي توبه رسمي در تلويزيون جمهوري اسلامي و اعلام رسمي انحلال جمعيت و آموزش ها، دست به بازداشت و آزار و اذيت خانوادۀ استاد زد.
دو تن از برادران ايشان دستگير شدند كه يكي از آنها به دليل شدت شكنجه ها فوت كرد و نفر دوم بعد از شش ماه آزار و فشار، به دليل عدم اثبات اتهامات آزاد شد. همسر استاد، دوبار، كه يك بار آن در زمان بارداري ايشان بود دستگير و روانۀ انفرادي شد… كتاب هاي استاد در كنار كتب مرتبط با دالايي لاما و جريانهاي بزرگ معنوي و مذهبي از بازار كتاب ايران جمع آوري شد. نصب تصاوير استاد در بزرگراه هاي تهران يا شعارنويسي در حمايت از ايشان در تهران و شهرستان ها عملاً مساوي شد با زنداني شدن اعضايي از ال ياسين. حتي حكومت اسلامي استفاده از اسم ايليا را طبق بخشنامه اي براي ثبت احوال ممنوع اعلام كرد. البته در مقابل اين فشارها جمعيت ال ياسين ساكت نماند. توليد بيش از چهارصد فيلم واكنشي كوتاه، تهيۀ بيش از نود و سه كتاب در ارتباط با استاد و تعاليم او، خروج بعضي از مسئولين ال ياسين از ايران و شروع به فعاليت آنها در اكثر مناطق جهان از جمله اين تلاش ها بود اما اين فعاليت ها در مقابل حجم عظيم امكانات و تهاجمات نهادهاي مذهبي امنيتي ايران بسيار اندك بوده و هست. براي همين منظور ما به شما نامه نوشتيم تا ضمن اشاره اي گذرا به گوشه اي از وقايع رخ داده، از شما بخواهيم از جمعيت ال ياسين و از معلم و رهبر ما هر طور كه مناسب مي دانيد حمايت كنيد. آنچه در اين نامه بيان شد گوشه اي است از كل وقايع و مستندات و شواهد آن، جزء به جزء موجود است.
جمعی از اعضای مرکزی انجمن متفکران محققان – شاخه برون مرزی
سلام و درود خداوند بر بندگان صالح و صلح جوي الاهي
کلید واژه ها : ایلیا – ایلیا رام الله – ایلیا میم – پیمان فتاحی – جمعیت ال یاسین– الیاس رام الله – فتاحی – ال یاسین – استاد ایلیا – ضد فرقه – ایلیا میم رام الله
[1] – جمعيت ال ياسين، بزرگترين جمعيت تفكري و تحقيقي ايران بوده كه گاهي با عنوان انجمن متفكران و محققان شناخته مي شود. دانشجويان ، فارغ التحصيلان دانشگاهها، هنرمندان و فرهنگيان عمده ترين قشر تشكيل دهندۀ جمعيت ال ياسين مي باشند
2- پیمان فتاحی که در بین شاگردان و طرفدارانش به الیاس، ایلیا میم و ایلیا رام الله معروف است.
ايليا «ميم» رام الله در ميان پيروان خود و در سطح جامعه با نام ايليا «ميم» شناخته ميشود.[1] القاب و نسبتهاي مختلفي از جانب طيفهاي مختلف به او داده شده. ظاهر او شباهتي به افراد مذهبي ندارد و خود مؤکداً گفته است که مذهبي و متشرع نيست. وي درباره دين و مذهب آموزش نمي دهد و به سوالات شرعي نيز پاسخ نمي گويد اما با اين وجود اکثر تعليمات او در راستاي احياء معنويت الهي و معرفت باطني است. سواد مدرسهاي او اندک است. با اين وجود بيش از چهار هزار صفحه متن مکتوب در زمينه روشهاي علوم باطني و نظريههاي بنيادي و کاربردي از او در دست ميباشد، بيش از دويست اثر تحقيقاتي و مطالعاتي زير نظر او برنامه ريزي شده است و متن سخنرانيهاي عمومي او به بيش از سي و نه کتاب ميرسد. او دانش خود را مربوط به مشاهدات، تفکرات و دريافتهاي فردي مي داند.
ايليا بعد از گذر از دوران کودکي و نوجواني و بعد از مدتي خاموشي و سکوت، پس از تجربه يک اتفاق و برخورد که چيز واضحي هم از آن نگفته است، از وضعيت معمول زندگي خود خارج شده و نشانهها و تواناييهاي عجيبي از او بروز کرده است. سن او کمتر از سي سال[2] است اما به نظر ميرسد که دانش و تجربۀ چند هزار سال را با خود دارد. ايليا شخصيتي بسيار اسرارآميز و ناشناخته دارد. شخصيتي اصطلاحاً هزار وجهي، صد پهلو و داراي ابعاد متعدد و حتي بظاهر متضاد. تضادهايي با جهت گيري واحد و همسو با هم. ميتوان او را عصاره و برآيندي از اساتيد بزرگ معنوي و معلمان بزرگ باطني دانست. ايليا بطرز چشمگيري ساده و معمولي است و ساده زندگي ميکند. به تناسب شرايط مخاطبان يا جهتگيري تعليم، قالبهاي گوناگون شخصيتي و اجتماعي را اتخاذ کرده است و با روشهاي مختلفي با افراد در ارتباط بوده است. گاهي قالبهاي اجتماعي و ظاهري که او موقتاً براي خود اتخاذ کرده به قدري متضاد بوده است که بعضي از شاگردان نزديک را هم به ترديد و بدبيني وادار کرده است. در واکنش به مقبوليت سنجي، او اصراري بر مورد قبول واقع شدن يا رد شدن از جانب ديگران ندارد و تجارب بسياري وجود دارد که او خود را به صورتي منفي معرفي کرده است. به همين دليل بعضي او را داراي گرايش به ملامتيون[3] ميدانند.
ايليا «ميم» از سن نوجواني تعليمات خود را شروع کرده و عده کمي را تحت آموزشهاي غيرآشکار و غيرعمومي که دوره نجومي (روحزايي يا هنرهاي ماورائي) نام دارد، قرار داده است. سالها بعد براي اولين بار در سال 1375 آموزشهاي علني و عمومي او در سن 23 سالگي در تهران آغاز شد. اولين سخنرانيهاي عمومي او در 23 سالگي، در کتاب تعاليم حق (جريان هدايت الهي) گرد آوري شده است. ساير سخنرانيها يا تعليمات استاد (مشتمل بر بيش از سي جلد کتاب) هرگز اجازۀ انتشار نيافت. او براي تعليمات خود پولي دريافت نميکند و قيمت آموزش را خود افراد ميداند. آموزش هاي ايليا «ميم»، الاهيسم خوانده مي شود. الاهيسم داراي دو سطح تعليمي است. سطح عمومي (خورشيدي) و سطح باطني و غيرعمومي كه شامل شاخه هاي علوم باطني است.
بنيانگذار الاهيسم ماهاآواتار ميباشد که ايشان نيز در نقاط مختلف دنيا به اسامي متعددي شناخته شده اند. ماهاآواتار در ايران با اسم استاد روح الله شناخته ميشود. درباره استاد روح الله فيلمهاي مستند مختلفي ساخته و کتب متعددي نوشته شده است و گفته ميشود که ايشان در رأس نظام جهاني معلمان باطني قرار دارند. الاهيسم باطني نيز توسط بعضي از ديگر معلمان باطني در سطح جهان آموزش داده ميشود. الاهيسم باطني را ميتوان معادل علوم باطني با جهت گيري خداگرا دانست و ارتباطي با هيچ يک از اديان، مذاهب يا فرقهها ندارد…
فنآوريهاي ذهني و تکنولوژي متافيزيکي (فنون باطني، ZX) بخش حساس اين تعليمات است که به طور غيرعمومي آموزش داده ميشود. يکي از محوريترين آموزشهاي ايليا، آموزش روشهاي سي و شش گانه تفکري است که با عنوان XYZ شناخته ميشود. روشهايي مانند تفکر خلاق، تفکر مفهومياب، دورانديش، قرينهاي، فراانديش، روشهاي تصميمگيري، تصميمسازي و تصميمبيني.
آموزشهاي عمومي ايليا «ميم» درباره حضور الهي، تجربه عشق الهي، احياء روح، انقلاب دروني، نور زنده، هدايت الهي و زندگي متعالي ميباشد. همچنين آموزش روشهاي تفکر و تحقيقات براي طيفهايي از مخاطبان عمومي بارها برگزار شده است. در مقاطعي و براي تعداد کمتري از شاگردان، طي دورههاي عمومي، علاوه بر تعليمات معنوي و معرفتي، گاهي نيز مباحثي مانند علم موفقيت، ازدواج هماهنگ، تغذيه نوراني، کلام خلاق، روشها و سبکهاي مبارزه باطني، روشهاي سخنراني و نويسندگي و تحقيق، نشانه شناسي در طبيعت، روشهاي درمان ديناميکي، تفسير و تحليل متن و روشهاي انسانشناسي مطرح شده اما عمده سخنرانيهاي عمومي به مبحث معنويت الهي و معرفت باطني اختصاص داشته است.
ايليا براي سواد ظاهري اهميت زيادي قائل نشده است و براي مطالعه، جريان زندگي، زمين و آسمان، نشانهها و تغييرات را بعنوان بهترين کتاب توصيه ميکند. هماهنگ عمل کردن با روح و حرکت کائنات يکي از مهمترين توصيههاي اوست که علت اصلي توفيقها و پيروزيها شمرده شده است. او بارها اشاره کرده است که «مسيح و مسح شدگان ديگر زندهاند و تعليم ميدهند» اما درباره اين مطلب توضيح بيشتري نداده است.
امروزه تعداد شاگردان و پيروان استاد ايليا «ميم» به دهها هزار تن ميرسد با اين وجود او تعداد شاگردان واقعي خود را اندک ميداند. او به افرادي که ندانسته در گمراهي گرفتار هستند، بيتوجه نبوده است و افراد غيرمذهبي را طرد نکرده است. درواقع اکثريت پيروان او کساني هستند که رابطه خوبي با دين و مذهب نداشتهاند و غالباً از تحصيلکردگان و اهل علم هستند. بيشتر هواداران او را اشخاصي غيرمذهبي تشکيل ميدهند که با وجود عدم رعايت دقيق احکام ديني، براي معنويت و حقايق دروني اهميت قائلاند. رابطه او با چنين اقشاري از جامعه عميق بوده است. ولي ارتباط او با افراد متکبر، متعصب، بدبين و مدعي که اکثراً هم اهل بدبيني و انکار و بيحرمتي هستند، بسيار سرد است و اغلب بدون توجه از کنار آنان ميگذرد.
در بين پيروان و شاگردان ايليا از همه اقشار مردم ديده ميشود. کودکان خردسال، پيران هشتاد ساله و نود ساله، جوان، ثروتمند، فقير و حتي معدود اشخاصي که احتمال تأثيرپذيري آنها خيلي کم است مانند افرادي که قبل از اين به فساد و اعتياد مشغول بودهاند يا تا ديروز خود را استاد يا افرادي فوق العاده ميناميدند و شاگرداني داشتند. او اکثر حلقههاي خود را کساني ميداند که در گمنامي و ناشناختگي زندگي ميکنند. از بعضي از شاگردان ايليا نيز تواناييهاي فوق العادهاي گزارش شده است.
ايليا با هر دسته از مردم با روش متناسبي ارتباط برقرار ميکند و هماهنگ عمل کردن يکي از ويژگيهاي شاخص اوست. با شخص روشنفکر به يک روشنفکر تمام عيار مبدل ميشود و با يک شخص عامي و ساده آن چنان ساده برخورد ميکند که انگار خودش هم از همان جماعت است. در اينطور مواردي دو آتشه ميشود يعني از مخاطب خود خيلي شديدتر ميشود. او با اينکار، مخاطبان خود را به فرا رفتن از قالبي که در آن گرفتار شدهاند فرا ميخواند.
از جمله تأکيداتي که ايليا عملاً و به دفعات به همراهان خود داشته است مسئوليتپذيري و کار را تمام و کامل انجام دادن، انکار محدوديتهاي دروغين، پرهيز از دروغ، تمرين مبارزه، حذف امور غيرضروري، کنترل نفس، آمادگي براي از خودگذشتگي کامل، حفظ اسرار، وفاداري محض، و هماهنگ با روح عمل کردن است.
در دوره غير عمومي تعاليم (zx، دوره نجومي يا روح زايي: فن آوريهاي متافيزيکي…) مباحثي مانند هنر رويا بيني خلاق، ارتباط روحي، جابجايي روحي، صيد انرژي (صاد ميم)، تجربههاي موازي و غيره از جمله خطوط تعليمي محسوب ميشود.
اين آموزشها تنها براي معدودي از معرفت جويان برقرار است و به نظر ميرسد که ورود به اين دوره آموزشي طي سلسله آزمونهايي دقيق و تحت شرايطي خاص صورت گرفته و احتمالاً به همين دليل، تابحال عده کمي از اشخاص موفق شدهاند به آن راه پيدا کنند. او خود ورود به اين دورهها را براي همه شاگردان لازم ندانسته است و آنرا تنها براي معدودي از افراد توصيه کرده است. کارورزان باطني پيش از ورود به اين نوع از آموزشها عهدي را ميبندند که در آن بر حفظ اسرار، عدم استفاده شخصي از آموختهها و تواناييهاي کسب شده و اجراي وظيفه باطني و رعايت بعضي از شرايط نامتعارف تأکيد شده است.
آموزشهاي ايليا «ميم» ابعاد متعددي دارد بطوري که در زمينههاي مختلف زندگي انسان قابل تعميم است و از تفسير آنها در شرايط مختلف ميتوان به راه حلهاي بديع و فوق العادهاي دست يافت. آموزشهاي او داراي سه جنبه ذهني، قلبي و روحي است و تماميت انسان را خطاب قرار ميدهد. يگانگي با يکي، روح يافتگي، بيداري باطني، انقلاب در روح، نجات روح، نوريافتگي، تجربه حضور الهي و عشق الهي، برقراري ارتباط زنده با خداوند، بيانهاي مختلفي است که او در اشاره کردن به هدف عنوان کرده است. جواب او به مسائل مختلف زندگي کامل و دقيق است. بعضي از افراد مطلع از مکتبهاي باطني، عمق و کيفيت آموزشها و حرکات او را در مقايسه با جريانهاي مختلف معنوي و باطني به مقايسه جويبار با رودخانه بزرگ يا برکه و دريا تشبيه کرده اند. بيدار شدن از خواب و هوشيارانه زيستن يکي از جنبههاي آموزش او ميباشد که مورد تأکيد قرار گرفته است.
او به بعضي از شاگردان جملات کوتاهي را واگذار ميکند که به هستههاي تعليمي مشهورند و آنها براساس اين جملات کوتاه به نوشتن داستان يا شرح و تفسير تعاليم باطني ميپردازند. وقتي اين جملات باز شدهاند نشان دادهاند که معنيها و ابعاد زيادي را در خود به صورت نهفته داشتهاند. استفاده از تمثيل و داستان و استعارهها يکي از روشهاي خاص آموزش اوست.
تمثيلها و استعارههايي که او در آموزش هايش بيان ميکند داراي معاني عميق و ابعاد گوناگوني است که ميتوانند اوضاع را به تصوير بکشند و راه حلها را نشان دهند. او کلماتي کليدي و خلاق را به بعضي از شاگردان خود براي حل مسائل و مشکلات داده است که بسيار کارساز بوده اند.
روشهايي که او براي انديشيدن توصيه ميکند گوناگون و استثنايي است و غالباً با آن چيزي که در روشهاي معمول هست تفاوتهاي زيادي دارد. نگاه کردن از بالا به مسائل و مشاهده موضوعات از زواياي سي و شش گانه يکي از روشهاي عملي اوست که تحت عنوان آموزه نگاه 360 درجه شناخته ميشود. اين آموزه بطور عملي نشان ميدهد که چگونه ميتوانيم از همه زواياي ممکن به مسائل نگاه کنيم.
ايليا تغييرات و نشانهها را به شکلي تفسير ميکند که انگار در حال خواندن متن يک کتاب است و به صداها طوري گوش ميدهد که انگار معنيهاي پنهان در آنها را ميشنود. در اين زمينه دو کتاب نوشته شده که حاوي تجارب افراد از توانايي خارق العاده او در معني کردن نشانهها و تغييرات است. نگاهش به چيزها طوري است که به نظر ميرسد متوجه درون چيزهاست. او به شدت هوشمند است و هوشياري خارق العاده اش به گونهاي است که انگار در يک لحظه در جاهاي مختلف و در زمانهاي مختلفي حضور دارد. هوشمندي عجيبي که در واکنشهاي او وجود دارد با گذشت زمان واضحتر ميشود. گاهي رفتار او براي بينندگان نوعي ديوانگي ساختگي يا تجاهل به حساب ميآيد که اين موضوع نيز روشي است براي سنجش و آزمون. از طرفي او به نحو اعجاب برانگيزي خلاق است. انگار همه حرفها و حرکاتش از اعماق يک مرکز خلاقيت ميجوشد. طراحي بيش از دويست پروژه تحقيقاتي، طرح سي و هفت داستان تعليمي، ابداع دهها روش NX (روشهاي فعال سازي مغزي ـ ذهني)، ابداع دهها فرمول تفکري بديع و طرح انواع نظريات بنيادي، بروزاتي از اين خلاقيت عظيم است.
ديدگاههاي او در موضوعات معمول زندگي مانند ازدواج، خانواده، حکومت، شغل مناسب، تغذيه، دين و غيره تفاوت زيادي با ديدگاههاي معمول دارد. وقتي نظرش را در باره موضوعات مختلف ميگويد يا ايده اش را در مورد خاصي مطرح ميکند غالباً نظرات و نقشههاي ديگر کم رنگ ميشوند. با اين حال نظرات و مواضع اصلي اش را در باره خيلي از چيزها واضح نمي گويد و آنها را اغلب به صورت سربسته ميگويد.
او خود را بعنوان معلم زندگي و تعليم دهنده حقيقت معرفي کرده است و به «زندگي حقيقي و پرداختن به حقيقت زندگي و دوري از زندگي موهوم و دروغين» کراراً توصيه کرده است. درباره بسياري از حرفهايي که در باره اش گفته شده است سکوت ميکند يا پاسخ صريحي نمي دهد و کشف حقايق را به سوال کننده واگذار ميکند.
معني اين واگذاري ممکن است اين باشد که تا چيزي را دروناً نيافتهايد و متوجه نشدهايد، قبول نکنيد.[4] از نظر او انسانها به گروههاي مردگان، خفتگان، اوهامزدگان… و بيداران تقسيم ميشوند که بيداران خودشان هفت دستهاند و تنها اين هفت گروه به نجات و بزرگي رسيدهاند و به تجربه زندگي حقيقي نائل شدهاند.
ايليا «ميم» از اينکه در ميان دوستداران خود به يک بت مبدل شود دائماً گريخته است و بعضي اوقات صرفاً به دليل شکستن اين بت ساخته شده در اذهان برخي از دوستداران، به اعمال ظاهراً شکنندهاي دست زده است. او دائماً پيروي و وفاداري ياران خود را آزموده و آنان را اصطلاحاً غربال کرده است و از اين رهگذر بعضي وقتها بجاي جذب افراد آنان را دفع کرده است. به نظر ميرسد، در موقعيتهايي خود را به عمد در معرض محکوم شدن قرار داده است و همراهان خود را به قضاوت شتابزده تحريک کرده است بلکه شايد او را محکوم کنند…
اينکه انسان به حرف و ادعا و عنوان نيست و به شعور و انديشهها و نشانه هاست يکي از تأکيدات اوست. تفاوتي نمي کند که انساني بگويد من آدم خوبي هستم يا بدي، چون همۀ مردم جهان ادعاهاي زيبا و مقبولي دارند، پس اگر کسي بگويد راستگو هستم به همان اندازه مهم نيست که بگويد دروغگو هستم چون اين هردو، ادعاست. چيزي که واقعيت فرد را نشان ميدهد، محصولات اوست، نشانههاي اوست. اعمال و انديشههاي اوست، جز اين همۀ انسانها تمايل دارند که ادعا کنند و بگويند خوب و بسيار خوب هستند…
او گاهي در برابر تحريکات مختلف با سکوت و بيواکنشي مواجه شده است و همين موضوع موجب ترديد يا ابهام بعضي از اطرافيان وي شده است. در بعضي از گزارشاتي که در اينباره وجود دارد وقايع چندي مورد اشاره قرار گرفته که حاکي از همين مطلب است. مثلاً در خاطرهاي نقل شده که او در برابر درخواست و اصرار بعضي از افراد که از او خواسته بودند تا عمل خارق العادهاي انجام دهد و حتي در ادامه، به تمسخر و توهين دست زده بودند، با بيتفاوتي و خاموشي برخورد کرده بود که همين موجب ترديد بعضي از شاگردان شده بود يا اينکه در جايي مورد تهمتهايي شديد قرار گرفته که به آن جوابي نداده است. در مواردي به سؤالاتي که گاه خيلي ساده هم بودهاند، جوابي نداده است و از طرف سؤالکننده به ندانستن متهم شده است. در موارد متعددي او جملاتي را در محکوميت خود گفته است. البته اينها جملاتي چند پهلو بودهاند که ميتوان معناي محکوميت را نيز از آن استخراج کرد. «اگر انسان هست چه نيازي به دفاع از خود دارد و اگر نيست چرا بايد تلاش کند خود را اثبات نمايد…».
ايليا «ميم» علاقهاي به آشکار شدن در بين جمع از خود نشان نداده است و شهرت و معروفيت را نوعي اسارت ميداند و به آن پشت کرده است. با تقليد کورکورانه مخالف است و حتي تقليد (کورکورانه) از خود را براي يارانش مجاز ندانسته است. با مطلقگرايي شاگرداني که به بهانه همانندي با او به آن دست ميزنند مخالف است و ايدهآل افراد را در هر زمان، آن چيزي ميداند که به تناسب شايستگي و آمادگي به آنها ميرسد.
در مقابل نظريات تصديقي و تأييد کنندهاي که پيرامون ايليا «ميم» رام الله وجود دارد اظهار نظرهايي منفي هم به چشم ميخورد. اظهاراتي که از طرف منتقدان مختلف و غالباً با حالتي بدبينانه يا متعصبانه نسبت به او ابراز شده است. خلاصه بعضي از انتقادات مطرح شده اين است که او فردي کافر، مرتد و بدعت گذار است يا ساحر و جادوگر است. بعضي هم معتقدند که او شخصي ديوانه است و عدهاي ابله و ديوانه را به دور خود جمع کرده است. جالب اينکه بعضي از طرفداران انقلاب، او را عامل استکبار جهاني براي کوچ دادن جوانان به سمت غرب دانسته اند. عصبيتها و تناقضهاي شديدي که در بعضي از اين انتقادات به چشم ميخورد ميتواند بيانگر واقعيتهاي ناگفتهاي باشد که در دل انتقادات وجود دارد.
چکيده بعضي از نسبتها و انتقادات ديگر را ميتوان اينطور بيان کرد: روح مسيح، شيطان، ساحر و جادوگر، روح خدا، ساي باباي سوم، بنيادگراي مدرن، پسر خدا، معلم جهاني، مروج خرافات و تحجرگرايي، پسرخوانده آمريکا، گاندي ثاني، مفسد في الارض، کافر و ضد خدا، معجزه گر، مدعي قرآن، شياد، پسر شيطان، ليدر فرهنگي غرب درخاورميانه، مدعي الوهيت و حلاج جديد. او بر ضرورت تحولي جهاني به صورت بديهي اشاره کرده است و آنرا حتمي و نزديک ميداند و تأکيد کرده است که بايد خود را آماده و مهيا کنيم.
طيفهايي از پيروان او بويژه نزديکان و آشنايان قديميتر به تأکيد شهادت ميدهند که او داراي نيروهاي خارق العاده و قدرت عظيم روحي و شعور استثنايي است. آنان براي مدعاي خود به صدها تجربه و مشاهده حضوري خود و ديگران استناد ميکنند. آنها شديداً به اين موضوع اعتقاد دارند که کلام او داراي قدرت تغيير دهنده و بسيار اثرگذار است و اينکه کلمات او بسيار کارسازند و چيزهايي که ميگويد واقع ميشود. بعضي از گزارشها و تجربيات مذکور، تاکنون در چندين کتاب و در نشريات مختلف، بيان شده است. چندين کتاب در باره اعمال خارق العاده و تواناييهاي او نوشته شده است و فيلمهاي مستندي از شاهدان بسيارِ اين وقايع تهيه شده است. بخشي از اين فيلمها و کتابها در باره استاد روح الله و اعمال او ميباشد…
او به تعدادي از پيروان خود عهدي را داده است که محتواي اصلي آن با اين عبارت بيان ميشود «الهي تسليم و خدمتگزارم». اين عهد با عبارتهاي مشابهي نيز بيان شده است اما در همه شکلها بر مفهوم تسليم استوار است. اصل عبارت: «الهي اي که با مني تسليم و خدمتگزارم و روز و شب تو را ميخوانم».
برچسب ها:الیاس رام الله ,فتاحی , ال یاسین , استاد ایلیا, ایلیا میم رام الله, الیا رام الله, رامالله, رام اللهیان, رام اله, ایلیا رام اله, راما الله, ایلیا م رامالله, ایلیا م رام الله, آل یاسین, اِلیاسین , ایلیا میم , ایلیا میم رام الله , ایلیا میم رام اله , ایلیا رام الله , استاد ایلیا , استاد ایلیا میم رام الله , رام الله , رامالله , پیمان فتاحی , جمعیت ال یاسین, ایلیا م رامالله, ایلیا م رام الله, ایلیا م رام اله, الیاس رام الله, الیاس رام اله, الیاس رامالله, جنبش معنوی ایلیا میم رام الله, معنویت ایلیا میم رام الله
کلیدواژه های متن:
برچسب ها: ایلیا میم رام الله, نسبت های مختلف, مذهبی و متشرع, متن مکتوب, علوم باطنی, نظریه های بنیادی, تحقیقاتی و مطالعاتی, تفکرات فردی, تضاد, ملامتیون, سطح باطنی, سطح عمومی خورشیدی, الاهیسم, جریان هدایت الهی, سخنرانی ها, تعلیمات, بنیانگزار الاهیسم, روح الله, فیلم های مستند, ادیان, مذاهب, فرقه ها, فن اوری ذهنی, تکنولوژی متافیزیکی, روشهای سی و شش گانه تفکر, احیاء روح, انقلاب درونی, تغذیه نورانی, ازدواج هماهنگ, حقایق درونی, ایلیا, عمومی تعالیم, بدبینی, روح زایی, فن آوری متافیزیکی
[1] اسم شناسنامه اي ايليا «ميم» پيمان فتاحي مي باشد.
[2] این متن در سال 1377 نوشته شده است. در سال 1377 سن ایشان 25 سال بوده است.
[3] ملامتیون گروهی از اساتید بودهاند که یکی از ویژگی های آنان تلاش برای بدتر نشان دادن ظاهر خود از باطنشان بوده است و بر حذف ریاکاری تاکید داشتهاند و این رفتار را یکی از ضرورتهای تجربۀ توحید و لااله الا الله می دانستند. ملامتیون ظاهر خود را بدتر از باطنشان نشان می دادند و گاهی برای تامین این منظور به رفتارهای به ظاهر بد و متضاد دست می زدند. به همین دلیل مورد ملامت و سرزنش مردم قرار می گرفتند. بعضی از ملامتیون خود را کافر، دیوانه و گمراه نشان می دادند یا به طرق دیگر به دفع مردم پیرامون خود می پرداختند. در اکثر فرهنگهای باطنی و اساتید متعلق به آن، روش ملامتیون به وضوح قابل بازیابی است. از نظر بیشتر ملامتیون یکی از بتهای زندگی انسان «نظر مردم» است که این در مقابل نظر خداوند قرار دارد بنابراین آنها از این طریق به شکستن این بت اقدام می کنند. (و)
آرماگدون4 -چهل و پنجمین تهاجم روحانیت تندرو ایران به استاد ایلیا
این تهاجم, مدت کوتاهی بعد از تهاجم سازمان تبلیغات اسلامی, در نمایشگاه بین المللی جنگ نرم انجام شده و در قالب فیلمی به نام آرماگدون 4 (نبرد آخر زمان؛ نبرد جهانی و نهایی خیر و شر از دیدگاه مسیحیان و یهودیان) صورت می گیرد.
این فیلم با تخریب و دروغگویی صریح دربارۀ استاد ایلیا آغاز شده و بعد از استاد ایلیا به پائولوکوئیلو می پردازد. در دهها کتاب و مقاله ای که طی سالهای اخیر با حمایت سازمان تبلیغات اسلامی و روحانیت تندرو قم منتشر شده است, طبق یک استراتژی مشخص, غالباً استاد ایلیا در مقایسه با دالایی لاما, لوتر, راما کریشنا و حتی مثال های متناقضی نظیر مارکس قرار گرفته است اما در فیلم آرماگدون 4 تلاش شده است تا استاد ایلیا از طریق مقایسه با پائولو کوئیلو به صحیونیزم بين الملل! پیوند بخورد؛ چیزی که بعضی از مسئولین جمهوری اسلامی ایران از آن با عنوان ارتش ایلیایی (ارتش سینایی) یاد می کنند.
در فیلم آرماگدون 4, دربارۀ پائولوکوئیلو معلم و نویسندۀ مشهور جهانی گفته می شود که او فاسدالاخلاق بوده, شیطان پرست است, صحیونیست و معتاد است و … در این میان, فیلم به شیمون پرز (نخست وزیر سابق اسرائیل و رئیس جمهور فعلی اسرائیل و از بنیانگذاران صحیونیزم جدید) و جنبش هاي بين المللي راجنيشيزم و اکنکار هم می پردازد. در صحنه اي از فيلم شیمون پرز از پائولو کوئیلو تشکر می کند و همین بعنوان سند صحیونیست بودن پائولو کوئیلو به بیننده عرضه می شود!
بعد از آن, طراحان مجموعه سعی کرده اند با اضافه کردن قسمتی دربارۀ شیطان پرستی (بعنوان شاخص ترین جنبۀ یهودیت!! اولین دین رسمی خداپرستی و یگانه پرستی) ذهن بینندگان را به سمت و سوی پروژۀ مورد نظر خود سوق دهند. در این قسمت, فیلم تأکید دارد که رؤسای جمهور آمریکا (و من جمله بوش و اوباما) وزیر امور خارجه آن, رؤسای جمهور اروپا و حتی پاپ (رهبر مذهبی مسیحیان کاتولیک جهان) شیطان پرست!!! می باشند.
از دیگر نکات جالب فیلم آرماگدون 4 (آنارشیست معنوی) آن است که متن سناریویی که دربارۀ استاد ایلیا بیان می شود, همان متن معروفی است که دو سال قبل, با حمایت روزنامۀ جمهوری اسلامی ایران و كيهان به سایر حوزه های رسانه ای منعکس شده بود و نویسندۀ این چند جمله که تراکم دروغ های آن, انسان را به تعجبي عميق وامي دارد, معروف ترین بازجوی دایره مذاهب (بخش امنیتی برخورد با ادیان و مذاهب) است که اکثر رسانه ها و شخصیتهای مطرح فکری با روش های دروغگویی و تحریف تیم بازجویی او آشنایی دارند.
گفتنی است کتاب «و نه راه گمراهان» که پیش از این توسط اعضایی از انجمن متفکران و محققان ایران (ام و ما) نوشته شده است, با استناد به اسناد معتبر و شواهد زنده نشان می دهد که طی چهار پنج سال گذشته دایره مذاهب بیش از 720 دروغ و تحریف دربارۀ استاد ایلیا از رسانه های مختلف منتشر کرده است؛ در این کتاب اسناد و شواهد و دلایل این 720 دروغ, به روشنی بیان شده است. قابل ذکر است که فیلم آرماگدون 4, چهار مرتبه از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. مهمترین و بزرگترین ادعایی که در این فیلم مطرح شده این است که استاد ایلیا در گذشته ادعای خدایی کرده است؛ ادعایی که همراه با سایر شایعات, دهها مرتبه در سخنرانی های بزرگ و کوچک و آخرین بار در سخنرانی سالن افراسیابی (استادیوم شیرودی) توسط خود استاد مردود اعلام شد. لازم به توضيح است که در حال حاضر استاد ایلیا, آزاد بوده و بعنوان مسئول انجمن متفکران و محققان ایران, به آموزش و تربیت مدرسان تفکر متعالی و نظريه هاي بنيادي اشتغال دارد.
دکتر پریس کی نژاد
عضو مرکزی انجمن متفکران و محققان ایران
عضو تحریریۀ نشریات تخصصی تفکر و مدیریت در ایران
(نشریات تفکر متعالی, حرکت دهندگان, علم موفقیت و …)
توضیح:
گزارشهای کامل تری از سایر قسمتهای مجموعه 104 قسمتی آرماگدون 4 که در آن به تهاجم آشکار بر علیه شخصیتهای سرشناس, فعالان سیاسی و روشنفکران پرداخته شده بزودی در دسترس عموم قرار خواهد گرفت.
موضوع اصلي ديگر قسمتهاي سريال تلويزيوني آرماگدون (نبرد آخرزمان) به اين شرح است: پلوراليزم رسانه اي , شبكه هاي ماهواره اي, BBC, VOA (وابسته به صحيونيزم و بهائيت …) , جنگ سرد ديجيتالي (فاسد بودن و صهيوني بودن فيس بوك, مايكروسافت … و كلاً اينترنت) بازخواني تاريخ سينماي ايران (ريشه در فراماسونري و صهيونيسم …), فرقه هاي صهيوني و تروريستهاي كودتاچي (خيانت ها و ضربه هاي بهائيت و تلاش براي تسخير ايران), درويشان سكولار, عرفانهاي نوظهور (مزدور و فاسد … بودن دالايي لاما, ساي بابا, اشو, كريشنا مورتي … اكنكار, TSM … و صهيوني بودن آنها) , معنويت آنارشيستي (ايليا رام الله گمراه كنندۀ جوانان, پائولو كوئيلو فاسد, كافر, مشرك و صهيونيست, و شيطان پرست بودن رؤساي جمهور آمريكا و اروپا و حتي رهبر مسيحيان جهان
برچسب ها:الیاس رام الله ,فتاحی , ال یاسین , استاد ایلیا, ایلیا میم رام الله, الیا رام الله, رامالله, رام اللهیان, رام اله, ایلیا رام اله, راما الله, ایلیا م رامالله, ایلیا م رام الله, آل یاسین, اِلیاسین , ایلیا میم , ایلیا میم رام الله , ایلیا میم رام اله , ایلیا رام الله , استاد ایلیا , استاد ایلیا میم رام الله , رام الله , رامالله , پیمان فتاحی , جمعیت ال یاسین, ایلیا م رامالله, ایلیا م رام الله, ایلیا م رام اله, الیاس رام الله, الیاس رام اله, الیاس رامالله, جنبش معنوی ایلیا میم رام الله, معنویت ایلیا میم رام الله
کلیدواژه های متن:
آرماگدون4,تهاجم روحانیت,استاد ایلیا,سازمان تبلیغات اسلامی,نمایشگاه بین المللی جنگ نرم,نبرد آخر زمان,نبرد جهانی و نهایی خیر و شر ,مسیحیان و یهودیان,تخریب ,روحانیت تندرو قم ,استراتژی مشخص,دالایی لاما, لوتر, راما کریشنا . نظیر مارکس ,پائولو کوئیلو ,صحیونیزم بين الملل,ارتش سینایی,ارتش ایلیایی ,شیطان پرست ,صحیونیست و معتاد ,شیمون پرز ,پاپ,رهبر مذهبی مسیحیان کاتولیک جهان,روزنامۀ جمهوری اسلامی ایران ,كيهان,آنارشیست معنوی,متن سناریویی ,بازجوی دایره مذاهب,و نه راه گمراهان,شخصیتهای مطرح ,استادیوم شیرودی,سالن افراسیابی ,انجمن متفکران و محققان ایران,دکتر پریس کی نژاد,نظريه هاي بنيادي ,سريال تلويزيوني آرماگدون (نبرد آخرزمان) به اين شرح است: پلوراليزم رسانه اي , شبكه هاي ماهواره اي, BBC, VOA (وابسته به صحيونيزم و بهائيت …) , جنگ سرد ديجيتالي (فاسد بودن و صهيوني بودن فيس بوك, مايكروسافت … و كلاً اينترنت) بازخواني تاريخ سينماي ايران (ريشه در فراماسونري و صهيونيسم …), فرقه هاي صهيوني و تروريستهاي كودتاچي (خيانت ها و ضربه هاي بهائيت و تلاش براي تسخير ايران), درويشان سكولار, عرفانهاي نوظهور (مزدور و فاسد … بودن دالايي لاما, ساي بابا, اشو, كريشنا مورتي … اكنكار, TSM … و صهيوني بودن آنها) , معنويت آنارشيستي (ايليا رام الله گمراه كنندۀ جوانان, پائولو كوئيلو فاسد, كافر, مشرك و صهيونيست, و شيطان پرست بودن رؤساي جمهور آمريكا و اروپا و حتي رهبر مسيحيان جهان