به نام خدا، به نام مرگ نیست، به نام زندگیست. به اسم زنده و زندهکننده است. «هوالحی و هو لایموت». اگر انسان دست به ویرانی زد، کار او نمیتواند به اسم پروردگار باشد. پس اگر کسی به واقع گفت به نام خدا، او باید به زندگی دامن زند و حیات را گسترش دهد. اگر نتیجه تلاش او نابودی باشد، شروع تلاشش به اسم خدا نبوده …
از طریق اسم خداوند، میتوانید به او متوسل شوید و به توسل برسید.
و این بهترین طریقه پیوند با خدا و ارتباط با اوست. اسم پروردگار، شایستهترین و بهترین واسطه انسان تا خالق خویش است.
وقتی میگوییم «به نام خدا»، میبایست با این حرکت بزرگ هماهنگ شویم. اسم بردن از خدا و شروع کردن به نام او، شرایط جدیدی را ایجاب میکند که اگر این شرایط محقق نگردد، گوینده نام پروردگار، چه بسا فقط لبهای خود را جنبانده باشد. ادعا کردن، تمام واقعیت نیست. ادعای واقعی میتواند قسمتی از واقعیت باشد، اما هر اظهاری نیاز به افعال و اوضاع و احوال خاص خود دارد. اگر کسی گفت به اسم خدا، اما دو دستی به کار خودش چسبید، ترسید، حرص زد و هراسناک شد، او به اسم خدا شروع نکرده بلکه کلمهای مثل کلمات دیگر را زمزمه کرده است …
وقتی انسان میگوید «به نام خدا»، این بدان معناست که گفته است من تسلیم و خدمتگزار پروردگار عالم هستم. یعنی این جهان پادشاه بزرگی دارد و من کارگزار و بنده آن فرمانروای یگانهام. بنابراین، با وجود این نام، دیگر او نمیتواند برای خود یا سرِخود عمل کند، بلکه همه اعمال و حرکات او برای خداوند و در جهت تحقق اراده آن فرمانروای بزرگ است. پس وقتی گفت به اسم خدا، دیگر نباید از کسی یا چیزی بترسد. نباید برای کسی جز ربّش تلاش کند. نباید از نتایجی که در پی عملش حاصل میشود زیادی تحت تأثیر قرار گیرد، چون او کارگزار الهیست، کارش هم کار خداست. پس نتیجه هم هر چه که باشد، چه به ظاهر موفقیت و چه شکست، هر دو توفیق الهیست.
بنابراین در چنین شرایطی، نباید از آن فرد و از آن شیوه آسمانی که بکاربردن اسم خداست، انتظار خاصی داشت. باغبان از گفتن کلمه دانه نمیتواند انتظار آن را داشته باشد که به درختی پر محصول برسد، بلکه او باید زمین را آماده کند و شخم بزند؛ دانه را در دست داشته باشد و در زمین بکارد؛ از دانه مراقبت کند و شرایط را برای به ثمر رسیدنش مهیا کند. آنگاه او میتواند بگوید دانه را کاشته، پس منتظر درخت و میوهها و محصولات آن است.
اسم خدا هم مثل همین دانهایست که باغبان باید آن را بکارد. با گفتن کلمه عسل، دهان از عسل پر نمیشود و به صِرف اسم عسل، انسان از عسل نمیخورد.
اسم خداوند کارساز است، قصدساز است، فکرها را به تحقق میرساند و خواسته انسان را عملی میسازد. اما این برای کسی نیست که صرفاً لفظ آن را بیان میکند بلکه این اثرات تعیینکننده، برای کسی است که آن را به راستی و درستی بکار میبرد. آن را مانند دانهای که باید در زمینِ آماده کاشته شود و از آن مراقبت شود، بکارمیبرد.
کسی که میگوید «به نام خدا» او چگونه میتواند دروغ بگوید، بدی کند و به پلیدیها آلوده شود. چنین شخصی نه تنها حرمت و بزرگی پروردگار را رعایت نکرده است بلکه نام او را به بدی و پلیدی آلوده ساخته است. به ربّش که ربّالعالمین است، توهین و بیحرمتی کرده است. نمیشود گفت به اسم نور، تاریکی برقرار شود.
و نمیتوان به نام خداوند سبحان بدی کرد، به اسم پروردگار عادل، ظلم کرد، به اسم او که یگانه حقیقت عالم است، دروغ گفت و با دروغ عمل کرد…
وقتی میگویی به نام خدا، با ترس و وحشت عمل نکن. با نام قادر متعال قوی باش. تو او را طلبیدهای، پس اگر او به سویت آمده، از قوتش، قدرت گیر و قوی باش.
اسم خدا از هر قدرتی بزرگتر و از هر نیرویی قویتر است، بلکه با وجود آن هیچ قدرت دیگری وجود ندارد. نام پروردگار جهان غیر قابل مقایسه با توان هستهای و فوق هستهای است، ولی همین نام بزرگ، برای کسی که وفادارانه و به راستی آن را بکار نمیبرد، چه بسا از یک مورچه هم ناتوانتر باشد و نتواند کاری را که از یک مورچه برمیآید، به انجام برساند. اما وقتی که اسم خدا وفادارانه بیان شود، همه عالم و همه قدرتها و همه خواستهها، در برابر آن، از یک مورچه هم کوچکتر و ناتوانترند.
اعتماد داشته باشید، اما نه اعتماد به نفس، که این نوع اعتماد غالباً چیزی ساختگی و توخالی است. به جای اعتماد به نفس خود، به اسم خدا اعتماد داشته باشید. به «اصل خود» که خداست، مطمئن باشید، نه «نفسی» که متلوّن و متغیر و به شدت ضعیف است…
وقتی میگویید به نام خدا، نشانه آن این است که خدا با شما باشد. اگر نیست و حضورش در کارتان آشکار نیست، پس هنوز به واقع نگفتهاید به اسم خدا. اگر خدا با انسان باشد، این بودن، نشانها و نشانهها دارد. نشانه حضور خدا چیست؟ نور است، شفا و برکت است، قدرت و توفیق است، بخشش و محبت است، حمایتی عظیم و پشتیبانی شدید است…
اگر پروردگار متعال را به نامش بخوانیم، او میآید و در کنار ما قرارمیگیرد، «هو معکم اینما کنتم» و میفرماید: «بگو من نزدیکم و به دعای دعاکنندگان پاسخ میدهم». اسم خدا را دریابید، زیرا آن حلقه ارتباط و اتصال به خداست. هر گاه انسان به این حلقه سرّی مجهز شود، ارتباط او با خداوند برقرار شده و اتصالش حتمی میشود…
برگرفته از کتاب تعالیم حق (الاهیسم) ـ اثر ایلیا «میم»
(انتشار اول در كتاب «تفاسیر بسم الله الرحمن الرحیم و معانی آن از دیدگاههای مختلف» )
این یکی از اساسیترین درسهای خداوند است که کارها را با نام خداوند آغاز کنید. اگر کاری به واقع به اسم خدا شروع شود، فارغ از نتیجه آن، این حرکتی است به سوی رستگاری و تعالی انسان…
و این مسلم است و بر اساس کلام خداست که آنچه به نام خداوند خواسته شود، به تحقق میرسد. خواستهای که به نام خداست همان دعاست. درخواستی است که به آفریدگار عرضه میشود، حتی اگر مستقیماً و آشکارا از خداوند طلب نشود.
خداوند زنده میفرماید: «بخوانید مرا تا پاسختان دهم».
این همان معناست که اگر چیزی را به نام خداوند بخواهید، مستجاب میشود. این از وعدههای مکرر و مؤکّد پروردگار است و آن را تقریباً به همه انبیاء خود متذکر شده است.
اما واقعیت عینی و تجربه مردم جهان این است که آنها به ندرت توانستهاند چنین وعدهای را شاهد باشند. در این زمان هم، اگر همة مردم این دنیا چیزها را از خدا و به نام خدا بخواهند، انتظار واقعی این است که احتمالاً دعای تعداد بسیار اندکی از آنان مستجاب خواهد شد.
مسئله چیست؟ مشکل کجاست؟ آیا تناقضی در کار است؟ اشکال در کار انسان است یا در کار آنکه از هر نقص و ناتوانی و ناراستی مبراست؟…
مسئله این است که انسان عموماً نام خدا را به کار نبرده است و الاّ کار او همیشه شاهکار میبود. او واقعاً به اسم خدا نخواسته است، زیرا در این صورت دعایش همیشه مستجاب بود. انسان غالباً بر اثر توجه به ظاهر، از باطن غافل شده و مغز و هسته را فدای پوستة آن نموده است. در طول تاریخ، هر گاه او بیش از اندازه به قال مشغول شده، از حال محروم شده. بیان اسم خدا هم همینطور بوده. به همین دلیل مردم این دنیا عموماًٌ نتوانستهاند قفلهای انسان و جهان را به آن بگشایند. اما همان اندکی که از طریق اسم خدا قفلگشایی کردهاند و کارهای بزرگ را به انجام رساندهاند و عظمت و قدرت خدا را آشکار کردهاند، سندهای محکمی از به تحقق رسیدن وعده پروردگارند…
باطن «ادعونی استجب لکم» چیست؟ معنای «کارها را به نام خداوند شروع کنید» چیست؟
به نام خدا، یعنی فقط به اسم خدا نه جز خدا. خداوند شریک ندارد و شریک هم نمیپذیرد، بنابراین وقتی که خوانده میشود، اگر اسم او آلوده به شرک باشد، او به دعای دعاکننده توجه نمیکند. به نام خدا یعنی فقط از خدا، فقط برای خدا و فقط به اتکاء خدا بخواه. پس اگر قدرت موهوم دیگری در نظر تو بود، اگر جز خدا اتکاء دیگری داشتی، به نام خدا نخواستهای، پس کار تو شاهکار نیست و دعای تو مستجاب نمیشود. وقتی میگویی به نام خدا، باید منکر هر نیرو و حرکتی جز آنچه از خداست باشی. یعنی حال تو «لا حول و لا قوّه الاّ بالله» باشد. وقتی گفتی «بسم الله»، این در صورتی کارسازی میکند که درون آن پر از توحید و یگانگی باشد، در آن «لا اله الا الله» نهفته باشد. اگر تو قائل به این بودی که در عرض خواست خداوند، خواست انسان هم به انجام میرسد، دعای تو از استجابت به دور است. این شرکآمیز است و با «به نام خدا»، تناقض دارد. وقتی در کنار پروردگار متعال، چیزی قرار دادی یا با وجود اراده و قدرت او، قائل به خواست و نیروی دیگری هم بودی، دعای تو اینطور ترجمه میشود: به نام خدا و به نام این و به نام آن.
وقتی از پادشاهی بزرگ اینطور خواستی که ای پادشاه، من از شما و از سرباز شما و از خدمتکار شما میخواهم برایم چنین کنید، تو اساساً از پادشاه نخواستهای، چون اگر پادشاه رامیشناختی اینچنین توهینآمیز او را خطاب نمیکردی. در چنین شرایطی میتوان انتظار داشت که پادشاه به جای آنکه خوشحال شود، ناراحت شده باشد. چگونه میتوان پادشاه را همسطح و برابر سرباز و خدمتگزار او گرفت و اینطور خطاب کرد. به احتمال قوی پادشاه دانا، در برابر چنین درخواستی تو را به همان سرباز و خدمتکار واگذار خواهد کرد و میگوید: «برو از همانها بخواه، زیرا من یکتا و یگانهام و شریکی ندارم. در برابر قدرت من هیچ قدرت و مقاومتی وجود ندارد. اگر چیزی بخواهم، به انجام میرسد و احدی قادر نیست خواسته مرا تغییر دهد یا در برابر آنچه میخواهم چیز دیگری بخواهد».
«بسم الله»؛ به نام خدا، یعنی نه به نام هیچ کس جز خداوند زنده و حاضر. یعنی به نام یکی. به اسم «الله» ای که احد است، «قل هو الله احد». به نام یکی، نه به نام دو و سه و چند. به نام خدا، یعنی به نام «الله» نه به نام فرزند و همسر و دوستان؛ نه به نام مقامات و قدرتمندان، نه به نام این و آن، فقط به اسم خدا. چنین «بسم الله» ای قادر است جهان را دگرگون کند، تحول بیافریند و کیمیاگری کند. اگر، هم قدرت خدا در نظر تو باشد و هم نیروی زَر و هم زور زورمندان، تو دیگر نباید بگویی به نام خدا؛ چه بسا اینطور به پروردگارت توهین کرده باشی.
به نام خدا یعنی به نام یگانه حق، پس یعنی نه به نام پول و دروغ، نه به اسم انسان و نه به اسم جهان، تنها به اسم آفریدگار جهان. «بسم الله»، یعنی به نام خداوندی که همه چیز تسلیم و مسخّر اوست و وقتی تو این را گفتی نباید از کسی جز خدا بترسی، نباید جز به او امید داشته باشی و انتظارت متوجه جز او باشد. اگر اینچنین گفتی به نام خدا، کلام تو دعا خواهد شد و دعای تو فیالحال مستجاب میشود. اگر صادقانه گفتی «بسم الله»، کلام تو از قدرت الهی پر خواهد شد و چه چیزی است که بتواند در برابر چنین کلامی مقاومت کند. کدام خواسته است که با چنین قدرتی به تحقق نرسد و کدام انسان است که از این راه تعالی نیابد و رستگار نشود. اسمی که اینطور بیان شود رمز ارتباط با خداست و اگر رابطه انسان با پروردگارش برقرار شود، وقوع هر اتفاقی امکانپذیر است. اسم خدا مانند دست خداست، «یدالله» است. اگر کسی دستش به خدا برسد، اگر دست کسی در دست خدا باشد، او برخوردار از قدرت خلاق و آفریننده خدا خواهد شد. چنین دستی به اذن خداوند قادر به هر کاری است، زیرا برخوردار از قدرت نامحدود الهیست.
برگرفته از كتاب تعالیم حق (الاهیسم) ـ اثر ایلیا «میم»
(انتشار اول در كتاب «تفاسیر بسم الله الرحمن الرحیم و معانی آن از دیدگاههای مختلف»)
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»، به نام «الله» ای است كه عاشق است و معشوق است و خود، حقیقت عشق است. عاشق، میفهمد كه عاشق چه میگوید و اگر انسان عاشق نباشد، معنای كلام خداوند پر محبت را درك نمیكند…
قرآن را با وضو باید گشود. ظاهر این وضو كار همگان است، اما باطن آن، كار نوادر زمان است. برای ورود به قرآن، باید با «بسم الله الرّحمن الرّحیم» وضو كرد و الاّ ورود به قرآن ممكن نیست. وضوی ظاهری با آب است و وضوی باطنی با عشق است. باید روح را با عشق شست تا بتوان به درون قرآن راه یافت و عمق قرآن را یافت. باید به صفت رحمن و رحیم موصوف شد تا به ادراك وصفی كه قرآن از خدا و حقیقت و زندگی دارد، نائل شد. شستن دست و صورت كافی نیست، شستن روح، ضروریست و برای طهارت روح، آن را باید با عشق شست، با محبت. و محبت حقیقی نیست مگر آنكه ناشی از پرستیدن خدای محبت باشد…
روحی كه آلوده است، روحی كه انباشته از كینه و نفرت و بدخواهی است، امكان راه یافتن به قرآن و عمق اسلام را ندارد. چون قدم آغازین را كه «بسم الله الرّحمن الرّحیم» است، واقعاً برنداشته.
پس مسلمانی حقیقی را باید با تخلیه و طهارت روح آغاز كنید. باید از نفرتها خالی شوید و از نور مهربانی برخوردار گردید. آنگاه اسلام و قرآن در معرض فهم شماست و مسلمانی حقیقی، تجربهشدنی است. وقتی نور بیاید، تاریكی بیرون میرود…
در مثال، در آن كوه غاری هست كه همة گنجهای عالم در آن گنجانده شده. درون غار پر است از مسیرها و دالانها و دهلیزها. در هر نقطة این غاری كه انتهایش نامعلوم است، قسمتی از این گنج بیپایان قرار داده شده. برای ورود به غار، باید سنگی كه جلوی آن است كنار برود. «بسم الله الرّحمن الرّحیم»، اگر به درستی و به راستی بكار برده شود، اگر خالصانه بیان شود، باعث ورود به این غار پر نور و پر گنج میشود. اما اگر صرفاً قیل و قال باشد، سنگی كه ورودی غار است تكان نمیخورد و غار باز نمیشود. اكثریت مسلمانان و اغلب مردم، تا درِ غار رفتهاند و اما هرگز به درون این غار نورانی، كه در آن هزاران خورشید هست، وارد نشدهاند. آنان قرآن را از پشت دیوارهای صخرهآسا دیدهاند، پس آنچه از آن دارند، تصوراتی از آن است، نه قدرت نهفته در آن، نه نور عظیمی كه در آن جریان دارد، نه شعور فراگیر و كاملی كه در آن موج میزند…
هر كسی كه از قرآن گفت، الزاماً از قرآن نیاموخته. هر كسی كه قرآن را میخواند، قرآن را نمیخورد. قرآن را باید به روح خوراند. آیات آن را باید خورد و هضم كرد و جذب كرد. روح را باید با آن تغذیه كرد. روحی كه اسماءالله در آن نهفته است. اگر قرآن به روح خورانده شود، دانههای اسماء؛ كه اسرار زمین و آسمانهاست، در روح انسان میروید. برای اینكه چیزی را بخوری، باید ابتدا آن را از راه دهانت به درون بدنت برسانی. گشودن دهان روح برای فهم قرآن، مانند باز شدن درِ آن غار است كه با «بسم الله الرّحمن الرّحیم» میسر میگردد. كلید اولین قفل قرآن، «بسم الله الرّحمن الرّحیم» است. حرف زدن دربارة كلید، به معنای داشتن كلید و امكان گشودن قفل نیست. باید این كلید را داشته باشی تا قفلگشایی عملی شود. باید كلید را به كار ببری تا قفل باز شود. داشتن كافی نیست، بكار بستن لازم است. محبتی كه شامل حال دیگران نشود، بخششی كه آشكارا عمل نكند، نه محبت است نه بخشش. پس گفتن «بسم الله الرّحمن الرّحیم»، وقتی راهگشاست كه در زندگی تو آشكار شود. خیر و خوبی تو به همگان برسد. بخشش تو شامل حال نیازمندان به آن شود. این همان بكار بستن كلید است. مهربانی تو وقتی واقعی است كه تو عملاً به خدا محبت داشته باشی، عمل تو این را نشان دهد و واقعاً به مخلوق خدا محبت كنی…
برگرفته از كتاب تعالیم حق (الاهیسم) ـ اثر ایلیا «میم»
اسلام دین محبت است. دین صلح و بخشش و پیوند است… این را جزء به جزء شریعت اسلام میگوید و بلكه فریاد میزند. «بسماللهالرّحمنالرّحیم» یكی از اجزاء بنیادی اسلام و قرآن است. اگر به همین یك جزء توجه كنید، همه اسلام را در آن خواهید یافت و تمام پیام قرآن را درك خواهید كرد. كتابی كه تقریباً همه سورههایش با «بسماللهالرّحمنالرّحیم» شروع میشود، خود به وضوح این پیام را میرساند و محتوا و جهت اصلی آن محبت و بخشندگی است. در یك مورد هم كه با «بسماللهالرّحمنالرّحیم» شروع نشده، در جای دیگر آن را دو بار آورده است… چرا سورههای قرآن اینطور شروع میشود؟ چرا با كلام دیگری آغاز نمیشود؟ دلیل تكرار پی در پی این آیه عاشقانه چیست؟ همین نشان میدهد كه خدایی كه اسلام از آن میگوید، پیش از هر چیز و بیش از هر چیز دیگر، مهربان و بخشنده است و چنین خدایی، از مؤمنان به خود، انتظار مهربانی و بخشودن دارد. تأكید قرآن و اسلام بیش از هر چیز، آن است كه ای مردم محبت را دریابید و مهربانی كنید و الاّ چرا همه پیامهای خود را با عبارت به نام خداوند بخشنده و مهربان آغاز میكند. چرا جمله دیگری، آغازكننده نیست. قرآن با جمله به نام خداوند انتقامگیرنده، به نام خداوند متكبر و به نام خداوند عادل شروع نشده، پس خدایی كه در دل آیات قرآن نهفته است، در اول و آخر مهربان و بخشنده است. اگر هم صفت دیگری دارد، این ویژگی او حالتی است از محبت بیپایانش.
خداوند عادل است، اما بخشش خود را بر عدالت خویش برتری میدهد. حسابگر است، اما داوری و حسابگری او تحتالشعاع بخشش لایزال اوست…
اما رحمن و رحیم به این معنا نیست كه خداوند مجازات نمیكند. وقتی پدر و مادری فرزند خود را دوست دارند، این محبت را همیشه به یك شیوه به او نشان نمیدهند. گاهی به او مستقیم محبت میكنند، مستقیماً به او هدیه میدهند. اما گاهی لازم است این مهربانی، شكل دیگری به خود بگیرد. وقتی والدین میبینند كه فرزندشان در معرض خطر قرار دارد، اگر این فرزند با نرمی و مهربانی متوجه شد، كه تبعیت میكند و از خطر خلاصی مییابد، اما اگر گوش نكرد، به خاطر خودش، به خاطر محبتی كه والدین به او دارند، با سیاست و اگر نشد، با قدرت با او رفتار میكنند. اما این قدرت خشونت نیست، این عین محبت است. این اجبار ظاهری، باطنی جز توجه و دلسوزی والدین ندارد. خشم و مجازات خدا هم شبیه همین است. عذابی كه خداوند متوجه بنده خود میكند، تماماً محبت و رحمت است. مثل طبیب بسیار مهربانی كه میخواهد غدّهای كشنده را از بدن بیمار خود بیرون بیاورد. او به جراحی متوسل میشود، اما این جراحی، این عذاب كشیدن و رنج بردن، چیزی جز محبت نیست. پس خدای قهار، همان خدای رحمان است. قهر او همان مهر اوست. سیلی او، نوازشهای عاشقانه اوست. تلاش عاشق است برای نجات معشوق. برای بیدار كردن او و بیرون آوردنش از خواب مرگ و غفلت. عدالت خدا هم عین مهر و رحمت اوست. پدر و مادری كه فرزندان زیادی دارند، وقتی بخواهند همه فرزندان خود را محبت كنند، یكی از وجوه این محبت آن است كه اجازه ندهند آنها به یكدیگر آسیب برسانند، همدیگر را در خطر بیندازند و به حقوق همدیگر تجاوز كنند. اینجاست كه محبت، به شكل عدالت خود را آشكار میكند. خداوند عاشق، خداوند عادل میشود. این عدل عاملی است برای تحقق عشق و محبت خداوند، به همه مخلوقات خود…
پس عدلی كه اساس آن محبت نباشد، از سنخ عدل الهی نیست. خشم و قهری كه باطن آن رحمت و محبت نباشد، نه خدایی است و نه برای خدا. خداخواهانه نیست، نفسانی و خودخواهانه است…
«لاالهالاّهو»، یگانگی خداوند، پیامی است كه همه ادیان آسمانی بر آن تأكید داشتهاند. لكن هر دینی پیامهای اختصاصی خود را دارد. درست است كه اولین فریاد قرآن، «لاالهالاّالله» است، اما این فریادی است كه در ادیان و كتب نورانی دیگر هم، اگر تحریفات آنها را در نظر نگیریم وضوح دارد. پیام منحصر به فرد و اختصاصی اسلام بعد از «لاالهالاالله» كه پیام مشترك ادیان است، «بسماللهالرّحمنالرّحیم» است و این به بشر میگوید اسلام دین رحمت است، نه خشونت. اسلام آیین محبت است، نه نفرت. خدایی كه اسلام وصفش میكند عاشق است. عاشق مخلوق خود است و او عاشقترین است، «ارحمالراحمین» است و همجنس، همجنس میطلبد. كسی كه عاشق نیست، این خدا را نمیفهمد و بلكه از فهم و تجربهاش (كه خود الله اكبر فهمناپذیر است) بسیار دور است. كسی كه عاشق نیست قرآن را نمیفهمد. منظور آیات را در نمییابد. چون نخست میگوید: «بسماللهالرّحمنالرّحیم»، وقتی میگویی به نام خداوند بخشنده مهربان نمیتوانی با نفرت و بدی عمل كنی. اگر تو خدای مهربان را بپرستی، پس تو هم مهربانی. اگر الآن بگویی به نام خداوند بخشنده، اگر به راستی بگویی، پس تو هم اكنون بخشندهای. چون انسان شبیه همانی میشود كه آن را میپرستد و تسلیم اوست. اگر خدای تو رحمن و رحیم است و اگر تو واقعاً چنین خدایی را میپرستی، پس تو هم باید رحمان و رحیم باشی. مشت، نمونه خروار است و قطره میتواند از دریا خبر دهد. اگر تو مهربانی، پس معلوم است كه خدایی هم كه تو میپرستی مهربان است و اگر عدالت داری، پس خدایی كه تسلیم او هستی عادل است و اگر صفت خداوند تو، در تو نیست، پس به واقع «او» خداوند تو نیست و تو خود را در اختیار جز «او» قرار دادهای و جز «او» را شنیدهای…
برگرفته از کتاب تعالیم حق (الاهیسم) ـ اثر ایلیا «میم»
تحليلي بر مبناي نظريه «موت اختياري و مرگ هاي مکرر»
در کلام خداوند به وعدة قيامت و بهپا خواستن مردگان از قبر بارها اشاره شده است. اين مربوط به اديان مختلف است اما واضحترين و شفافترين شکل آن در قرآن وجود دارد. وعدههاي مشابه بهپا خواستن مردگان هم نظير زنده بودن شهدا و زنده بودن دانايان (حتي وقتي که ظاهراً ميميرند) وجود دارد که در بعضي از آيات الهي ديده ميشود. گفته ميشود که در زمان انقلاب جهاني و ظهور ناجيان الهي، بعضي از مردگان که از ياران ناجيان الهي محسوب ميشوند، از قبر خود برميخيزند و به سروران خود ملحق ميشوند. يا اينکه مسيح(ع) مردهاي را که بدن او فاسد شده بود و روزها از مرگ او ميگذشت دوباره زنده کرد. آيا ميتوان با استناد به علوم مدرن يا کهن از اين وعدهها و واقعيتهاي معنوي دفاع کرد يا آنها را از اين طريق توضيح داد. کمي جلوتر برويم و ببينيم چه ميشود.
انسان ميتواند تقريباً بميرد و دوباره زنده شود. نمونههاي تجربي متعددي براين واقعيت صحه ميگذارند. بعضي از اين نمونهها را ميتوان در تاريخ يافت و بعضي را با چراغ علمِ مدرن ميشود جستجو و پيدا کرد: در مکتبهاي سرّي باطني روشي بهنام مرگ اختياري يا تخلية روح وجود دارد که از طريق آن فرد ميتواند موقتاً جسم خود را از روح تخليه کرده و ظاهراً بميرد. روش مرگ اختياري که در اين زمان هم توسط بعضي از کارورزان ماهر و حرفهاي باطني، گاهاً انجام ميشود شيوهايست که بسياري از بزرگان باطني، در دورههاي مختلف از آن استفاده کردهاند. از آنجا که در موضوع مرگ اختياري اين امکان وجود دارد که فرد با رعايت حدود و شرايط حساسي که اين روش دارد، آنرا چندين بار هم تکرار کند بههمين دليل به آن «مرگ مکرر» هم ميگويند. مرگ مکرر به اين معناست که انسان ميتواند چندين بار بميرد و زنده شود. قبل از آشنايي با پديدة مرگ مکرر بهتر است نگاهي به مکانيزم باطني مرگ بياندازيم. از ديدگاه باطني مرگ به معناي خروج دائمي روح از بدن است. خواب هم معناي خروج روح از بدن را ميدهد اما با اين تفاوت که اين خروج و جدايي از جسم، موقتي است. بهعبارتي وقتي کالبد انرژيايي (کالبد روحي؛ کالبد سماوي) از بدن خارج ميشود، اين کالبد، از طريق ريسماني که معروف به ريسمان نقرهاي است ارتباط خود را با جسم حفظ ميکند. نقطة پيوند اين ريسمان نقرهاي به بدن، حدود ناف انسان است. در حالت خواب، حتي سنگينترين خوابها؛ و مواردي مانند وضعيت اغما و کما، با وجود آنکه روح از بدن خارج شده است اما بهواسطة ريسمان نقرهاي به بدن اتصال دارد ولي در وضعيت مرگ واقعي و برگشتناپذير، اين ريسمان پاره شده و رابطة روح با بدن قطع ميشود. از ديدگاه باطني پاره شدن ريسمان نقرهاي نشانهاي کافي براي مرگ انسان است. ريسمان نقرهاي چيزي مشابه ريسمان جفت است که بين جنين و مادر وجود دارد. اگر اين ريسمان نابهنگام پاره شود جنين ميميرد. در اين مثال قرينهاي ميتوانيم جنين را معادل جسم و مادر را معادل روح بگيريم. در پديدة مرگهاي اختياري انسان دچار مرگ واقعي بهمعناي قطع کامل ارتباط بين جسم و و روح و پاره شدن ريسمان پيونددهنده نميشود. بلکه منظور از مرگهاي تجديدشونده نوعي از خواب بسيار سنگين است که تفاوتهاي ظاهري آن با مرگ بسيار ناچيز بوده و شباهت چنداني به وضعيت زنده بودن و بيداري انسان ندارد. گزارشهاي تاريخي دربارة عدهاي از اساتيد علوم اسراري وجود دارد که بيان ميکند اين افراد براي تأمين قصدهاي خود از روش مرگ اختياري استفاده کردهاند. بعضي از آنها پس از دهها يا صدها سال تجربة آگاهانة مرگ، دوباره به جسم بازگشته و زنده شدهاند. در قرآن و کتب اديان ديگر هم مثالهاي متعددي براي اين موضوع وجود دارد. يک نمونه از آن، اصحاب کهف است. آنها، چندين قرن به خواب مرگ فرو رفتند و هنگامي که از خوابِ مرگ خارج شدند، با آنکه گمان ميکردند که شايد، چند ساعتي خوابيده باشند اما متوجه شدند که چند صد سال در زمان جلو رفتهاند و از زمان خود، فاصله گرفتهاند. يا آن پيامبري که خداوند او را به همراه الاغش در خواب مرگ فرو برد و پس از صد سال او را از تجربة مرگ بيرون آورد و از او پرسيد چقدر خوابيدي و او گمان کرد که چند ساعت يا حداکثر يک روز را در خواب بوده آنگاه خداوند به او فرمود که او صد سال پيش مرده و اکنون دوباره زنده شده. در اين صد سال جسم آن پيامبر دچار فرسايش شد و به اسکلت مبدل گشت اما وقتي خداوند دوباره او را از خواب مرگ به اين دنيا بازگرداند جسم آن نبي دوباره برقرار شد. وقتي آن پيامبر دوباره زنده شد، دنبال الاغاش گشت اما آن را پيدا نکرد خداوند به او اشاره کرد تا به استخوانهايي توجه کند که کنار آن پيامبر و روي زمين قرار داشت. اينها، استخوانهاي پوسيده شدة يک الاغ بودند. خداوند دوباره الاغ را زنده کرد و جسم الاغ دوباره برپا شد و پيامبر شاهد اين زنده شدن و جسميت بخشيدن بود.
اما مرگهاي مکرر هميشه با از دست دادن جسم همراه نيستند. در سطوح بالاي تعليمات اسراري يکي از سنتهاي نادر در آيينهاي باطني اين است که بعضي از معلمان اسرار بنابر ضرورت، قصدها و وظايف خود تصميم ميگيرند که در زمانهاي آينده دوباره زنده شوند و کار خود را به انجام برسانند. در اين روش آنها اغلب نقاطي را در بعضي از کوههاي خاص پيدا ميکنند و خود را در آن نقطه محبوس ميکنند و در آنجا ظاهراً ميميرند. طبق اين سنت عجيب، گاهي هم خود را در زمين مدفون ميکنند و اين دفن، عموماً تا زير گردن است. گفته ميشود در هيماليا تعدادي از اين معلمان نوحآسا وجود دارند که قرنهاست در آنجا هستند و گاهي، بيدار ميشوند و به ميان مردم ميآيند. يهوديان از قبر حضرت موسي(ع) خبر ندارند چون مطابق کتاب مقدس حضرت موسي را خداوند تشييع کرده است. بههمين دليل بعضي از آنها معتقد هستند که در آخر زمان، موسي دوباره از خواب برميخيزد و اينبار با نام جديد خود يعني مسيا (ماشيح) ظاهر ميشود. آيا ممکن است موسي(ع) هم از جملة اين مردان جاودان باشد. شايد همين موضوع يکي از دلايل مخفي تقدس برخي از کوهها در مناطق مختلف جهان و بهويژه در هند و کشمير و تبت است. همين عقيده در اسلام و مسيحيت و هندوئيسم هم به شکلهاي کاملاً مشابه وجود دارد. بيشتر مسيحيان معتقدند که عيسي مسيح(ع) نمرده است بلکه او در طول قرنهاي متمادي حيات خود را حفظ کرده و هم اکنون هم زنده است و البته گاهي يا در مقاطعي خود را نشان ميدهد. شيعيان از مهدي موعود(ع) روايتي مشابه همين را دارند و اين روايت در فضاي دروني بيشتر اديان قابل شنيدن است. سنت سري موت اختياري و مرگ در ميان تولتکهاي آمريکاي جنوبي هم رواج داشته است. توضيحاتي عملي از چگونگي اجراي اين فن سحرانگيز در بعضي از تعليمات تولتک يافت ميشود.
اخيراً باستانشناسان در صحراي پرو، اسکلتهايي را پيدا کردند که از قرنها پيش به حالت نشسته قرار داشتهاند. بسياري از اين اسکلتها در همين زمان کنوني هم در صحراي پرو وجود دارند. دانشمندان اين اسکلتها را به افراد شاخصي از قوم اينکا نسبت ميدهند. اينها در زمين دفن نشدهاند بلکه قرنها و حتي شايد چند هزار سال است که در مقابل نور خورشيد و در معرض طوفانها و فرسايشهاي مختلف قرار داشتهاند. عجيب اينکه، اين اسکلتها هنوز و بعد از گذشت قرنها در همان وضعيت قرار دارند. آيا آنها در نوعي مراقبه قرار دارند که نيروي ميدان ناشي از آن ميتواند از آنها محافظت کند. يا جواب در محل استقرار فيزيکي و فرم استقرار آنهاست. مشابه اين موضوع اما به شيوة ديگر را ميتوان در اهرام فراعنة مصر جستجو کرد. وقتي که باستانشناسان موفق به گشودن مقبرة يکي از فراعنة مصر شدند، جنازة او را کاملاً سالم يافتند طوري که انگار به تازگي مرده است. بعداً و ضمن تحقيقات مفصل آنها متوجه شدند که محل استقرار جنازه، راز سالم ماندن جنازه است و اين بهدليل ايجاد يک ميدان انرژي نگهدارنده از طريق هرم و متکي به تناسب ابعاد هرم است. اما آيا فرعون قصد داشته است بعد از مدتي دوباره از خواب برخيزد؟ آيا ممکن است باستانشناسان با جابجايي و تغيير شرايط اسکلتها در صحراي پرو، جنازة فراعنه در اهرام مصر و نيز با جابجايي ديگر موارد مشابه در غارها و نقاط مشابه در مرگ موقت اين افراد ( اگر قبول کنيم که لااقل برخي از آنها بهطور موقت مردهاند) تأثير گذاشتهاند؟ يکي از توضيحات قانعکننده و قابل قبول عمر چند صدسالة بعضي از انسانهايي که در تاريخ از آنها نام برده شده و منجمله عمر نزديک به هزار سالة نوح(ع) و پدران او همين پديدة موت اختياري و مرگهاي مکرر است. چيزهايي که در کتاب مقدس دربارة نوح ميخوانيم عمدتاً دربارة مدت کوتاهي از زندگي نوح است. به احتمال قوي نوح و پدران او با استفاده از شيوة سرّي مرگ اختياري توانستهاند تا چند قرن عمر کنند. آيا ممکن است در نزديک به هزار سال زندگي نوح هيچ اتفاق قابل توجهي نيفتاده باشد که ذکر آنها در کتاب مقدس توجهبرانگيز باشد يا شايد او بيشتر عمر خود را در خواب مرگآسا گذرانده است و گاه از اين خواب سنگين برخواسته باشد. نوح و پدران او هزاران سال زندگي کردهاند اما شرح وقايع زندگي آنها که در کتاب مقدس آمده آنقدر کوتاه است که ممکن است در يک تا ده سال از زندگي يک انسان امروزي واقع شود. آيا از نظر منطقي عجيب نيست که نوح در سن چهارصد سالگي زن گرفته و صاحب فرزند شده باشد. پس يعني طي چهارصد سال به اين تصميم و امکان نرسيده است…
نمونة معروف و اين زماني مرگهاي اختياري زامبيها هستند که تا کنون دربارة آنها چندين گزارش مفصل هم تهيه شده است و هنوز محققان نتوانستهاند پاسخ اين معما را بيابند. در آفريقا زامبي به کساني گفته ميشود که ميميرند اما پس از مدتي زنده ميشوند و از قبر برميخيزند. بعضي از اين افراد هنوز هم زندهاند و بارها تحت سوالات و آزمايشهاي پژوهندگان قرار گرفتهاند. ظاهراً در آفريقا انگشتشماري از ساحران بزرگ و استثنايي قادرند با افراد کاري کنند که آنها بعد از تجربة مرگ و حتي مدتها پس از مدفون شدن، دوباره زنده شوند و از قبر بيرون بيايند. در يکي از گزارشهاي تصويري و معتبر مربوط به زامبيها، يک زامبي را ديدم که مردم هم محلة او ميگفتند که او هجده سال بعد از قبر خود برخواسته است. در تاريخ هندوستان بعضي از يوگيستهاي بزرگ، خود را در ملاء عام و در حضور شاهدان ظاهراً زنده به گور کرده و پس از مدتها دوباره از قبر برخواستهاند. آخرين نمونة آن مربوط به حدود ده سال پيش بود که در هند اتفاق افتاد. البته آنها با اينکار خود قصد دارند پيامهايي را به مردم جهان برسانند. بعضي از اين بزرگان وعدة زنده شدن خود را حتي به چند قرن بعد موکول ميکنند. بهعنوان مثال ميتوان از مهرباباي ايراني و شيردي باباي هندي که گمان ميرود هر دو نفر از آواتارهاي زمان خود بودهاند، نام برد که وعدة زنده شدن خود را در آيندة دورتري دادهاند. مثلاً مهربابا پيش از مرگ گفته است که ميخواهد هفتصد سال بخوابد و پس از هفتصد سال دوباره از خواب برخيزد و به تعليم خود ادامه دهد. همچنين گفته ميشود که در کوههاي مقدس چين و تبت معدود مرداني با عمر بسيار طولاني وجود دارند. در چين به اين مردان، مردان جاودان ميگويند. در اينجا يکي از سوالات مطرح، اينست که افرادي که جسم مادي خود را از دست دادهاند چگونه ميتوانند دوباره واجد همان جسم قبل شوند؟ در علوم باطني اين موضوع با توجه به قدرت خلاقه و سازمان دهندة کالبد سماوي توضيح داده ميشود. کالبد انرژيايي انسان قادر است جسم را دوباره بازسازي کند اين بازسازي از طريق تکثير پرحجم و سريع تنها يک سلول يا حتي يک ملکول از جسم قبلي انسان قابل انجام است. با توجه به اينکه حتي فسيلهاي چند ميليون ساله هم داراي ملکولهايي از جسم اولية خود هستند و ميلياردها عدد از اين ملکولها در استخوان و اسکلت آنها وجود دارند، در صورتيکه رابطة روح با جسم قطع نشود و اين رابطه از طريق کالبد انرژيايي و ريسمان اتصال دهنده (طناب نقرهاي) حفظ شود امکان احياء دوبارة جسمي که هزاران سال پيش هم مرده است (از ديدگاه علوم روحي و واقعيتهاي کالبد سماوي و ذهن انرژيک) کاملاً عملي است. چگونگي اين اتفاق موضوع پيچيدهايست که توضيح آن لازم به نظر نميرسد. اما حتي فيزيکدانان مدرن هم اين فرضيه را بيان کردهاند که امکان بازسازي جسم انسان تنها با وجود يکي از ملکولهاي بدن او، بر اساس تئوريهاي فيزيک مدرن و بهويژه اصل هولوگرام ( که همة کل را در يک جز از کل ميداند) امکانپذيرست. اين اتفاق عجيبي نيست. همانطور که تمام جسم انسان و ميلياردها ميليارد سلول بدن او و نظام پيچيدة جسماني او همگي از يک سلول بوجود آمده است چرا وقوع دوبارة اين بازسازي عجيب باشد. چگونه و با کدام قدرت سازماندهنده و راهبردي در مراحل جنيني، يک سلول به ميلياردها سلول سازمان يافتة بيهمتا تبديل ميشود. اين اتفاق از همان اولين لحظة شکلگيري انسان از طريق روح عملي ميگردد و ماداميکه اين روح وجود دارد ميتواند دوباره جسم خود را بسازد و خود را در قالب جسم متجلي كند.
موضوع مرگهاي مکرر را ميتوان در طبيعت هم به سادگي رديابي کرد. بسياري از گياهان و درختان در فصل زمستان ميميرند و دوباره در فصل بهار زنده ميشوند و اين جريان مرگ و تولد مکرر غالباً تا پايان عمر گياهان ادامه دارد.
خرس ها و بسياري از خزندگان در طول سرما و يخبندان زمستان، به خواب زمستاني که علائم آن بيشباهت به مرگ نيست فرو ميروند و پس از پايان خواب زمستاني دوباره زندگي معمول خود را از سر ميگيرند. آيا وجود چنين روندي در طبيعت نميتواند حامل پيامي مبني بر روش مخصوصي از زيستن باشد؟ مرگها و تولدهاي پيدرپي. اين اتفاق طببيعي حتي دربارة وضعيت طبيعي انسان هم صادق است. بعضي از مراحل خواب شباهت زيادي به مرگ دارد از جمله وضعيتي از خوابيدن که دلتا ناميده ميشود. در خواب دلتا که تقريباً همة انسانها آن را هنگام خواب طبيعي تجربه ميکنند وضعيت انسان تا حدي شبيه به انسان مرده ميشود. بيدليل نيست که از قديم گفتهاند خواب برادر مرگ است. در واقعيت امر، انسان، قبل از هر خواب واقعي، تقريباً ميميرد و بعد از هر بار خوابيدن دوباره زنده ميشود. منتهي اين موضوع تفاوتهاي قابل توجهي با وضعيت مرگ اختياري و تخلية روح دارد.
دانشمندان و محققان علوم پزشکي و زيستشناسي در حال مطالعة روشي براي افزايش طول عمر هستند که تا حدي به شيوة سرّي مرگ مکرر شباهت دارد. مبناي اين روش نگهداري انسان در درجة برودت بالا و به نوعي، خوابيدن در انجماد است. آنها ميگويند احتمالاً ميتوانيم انسان را با نگهداري در درجة معيني از انجماد تا مدتهاي بسيار طولاني زنده نگهداريم. البته در طول مدت انجماد، انسان در حالتي شبيه به مرگ قرار ميگيرد و محققان هرگاه که بخواهند (حتي بعد از سالهاي طولاني و شايد قرنها) اين موجود منجمد را از حالت انجماد خارج کرده و به زندگي باز ميگردانند. بعضي از مشاهدات علمي ديگر هم مؤيد همين واقعيت است مثلاً دانشمندان اخيراً در يخهاي منجمد مريخ باکتريهايي پيدا کردند که قادر بودند پس از گذشت ميليونها سال، بهدليل دماي بالاي محيط زنده (و البته غير فعال) بمانند…
يکي از سوالات ديگري که پيش ميآيد اين است که با وجود واقعيت مرگهاي مکرر پس چرا عمر انسان جاودانه نيست. پاسخ اين است که ظرفيت جسمي و رواني انسان محدود است و ميزان احياپذيري و تولد مجدد جسم و روان انسان محدود است. مثل يک باطري که تخليه و شارژ ميشود و از عمر مفيد آن کاسته ميشود. باطري را نميتوانيد تا ابد و بهطور نامحدود شارژ و تخليه کنيد چون ظرفيتها و ويژگيهاي فيزيکي آن، چنين امکاني را در اختيار شما نميگذارد. جسم انسان هم بههمين صورت است. ظرفيتاش براي تولدها و مرگهاي مکرر کاملاً محدود است. بنابراين کساني که از روش مرگ اختياري استفاده کردهاند همواره با چنين محدوديتي مواجه بودهاند. ولي نبايد فراموش کرد که هدف آنها از چنين کاري، نيازي به تکرار بيش از حد اين تجربه نداشته است. حالا ببينيم پيام چنين تجربهاي چيست؟ اين نشانهها و پديدهها چه حرفهايي را به ما ميگويند؟
از واقعيت مرگهاي مکرر ميتوان نتيجه گرفت که ممکن است مردان جاودان و ناجيان غايب که دربارة آنها گفته ميشود هنوز زندهاند، در حالت مرگ اختياري باشند و هرگاه که لازم شود، زنده شوند و با جسم خود حضور فيزيکي يابند…
از واقعيت مرگهاي مکرر نتايج زيادي حاصل ميشود و نيز اينکه چنين پديدهاي خودش گواهي است بر حقانيت قيامت و روزي که مردگان از قبر بر ميخيزند و به پاسخگويي فراخوانده ميشوند. و نيز زمانيکه انقلاب جهاني همانند زلزلهاي بزرگ زمين و آبها و آسمان را احاطه ميکند و ناجيان الهي و روحيافتگان حجابهاي خود را کنار ميزنند و آشکار و بيپرده حضور با عظمت و پرجلال خدا را در جهان اعلام ميکنند و مؤمنيني که سالهاست در قبرها خوابيدهاند با صداي آنها از قبر برخواسته و براي خدمتگزاري در حکومت جهاني خدا که بر زمين و آسمان است، حاضر ميشوند. مرگ اختياري پيامهاي زيادي دارد.
مولف: پِريا (شباب حسامي)؛ با نظر و راهبرد ايليا «ميم» و انعكاس ديدگاه ايشان
ما دوستان و شنوندگان خود را به قضاوت نكردن مگر به ضرورت دعوت مي كرديم و منتقدان مذهبي ما مي گفتند اين كار برخلاف اعتقادات اسلامي بوده و به نوعي گرايش به انديشه هاي كتاب مقدس است. حتي بعضي از منتقدان آن را مانند توطئه مي دانستند اما اين بدبيني ها هميشه مطرح بود. در پشت اين انديشه، هيچ توطئۀ خاصي نبود بلكه اين بينش وجود داشت كه عدالت امري بسيار پيچيده و دشوار است و كار همگان نيست بلكه عدالت محض و حكم عادلانه فقط از خداوند انتظار مي رود. قاضي حقيقي و تنها كسي كه قادر به قضاوت كامل است خداوند است و هر كسي كه خداوند بخواهد.
آنچه تعيين كننده است نظر الهي و قضاوت خداست نه قضاوتهاي بشر. و اين بينش ديگري بود كه اين انديشه را پشتيباني مي كرد …[1]
هنوز هم با همين ديدگاه مي بينم اما اعتراف به آن را، از اين جنبه كه واقعيتي بوده كه با دهها اتهام دروغ و موهوم آميخته شده، لازم مي دانم.
البته ما هرگز نگفتيم كه قضاوت نكنيد. آنچه گفته شد، آن بود كه تا حد امكان از قضاوت كردن و حكم دادن پرهيز شود.
شروع فعالیت جمعیت الیاسین و ضد فرقه ایلیا میم رام الله – پیمان فتاحی, پایگاه اصلی و سایت و وبلاگ های درباره پیمان فتاحی, بررسی مکتب ضد فرقه رام الله, مکتب ایلیا, روشهای تفکر رام الله, شروع فعالیت ایلیا رام الله,بررسی جریان ضد فرقه رام الله -ایلیا میم, فرقه ها و عرفان ها و جریانهای معنوی و جنبش های نوپدید و معنویت های نوظهور و جریان های انحرافی,معنویت رام الله, معنویت پیمان فتاحی, معنویت ایلیا رام الله, کنکاشی در ماهیت و فعالیت های خداگرایانه رام الله, کنکاشی در ماهیت و فعالیت های خداگرایانه پیمان فتاحی, جستجو در ماهیت و فعالیت های خداگرایانه ضد فرقه ایلیا رام الله – پیمان فتاحی, درباره استاد ایلیا میم رام الله, استاد ایلیا میم رام الله کیست, استاد ایلیا میم رام الله چه می گوید؟, سخنرانی های استاد ایلیا میم رام اله, فیلم ها و تصویر ها و عکس های استاد ایلیا میم رام الله, کلیپ ها و مقالات و کتب و نشریات و مجلات و روزنامه ها و فایل های مربوط به استاد ایلیا میم رام الله, دانلود مطالب مربوط و مرتبط و بررسی و جستجوی عبارت و تحقیق در مورد و در رابطه با استاد ایلیا رام الله, ایا استاد ایلیا میم رام الله, چرا استاد ایلیا رام الله, دلایل استاد ایلیا میم رام الله, کلیدواژه ها و سایت ها و وبلاگ ها و منابع و پایگاه و هواداران و طرفداران استاد ایلیا میم رام الله,معنویت استاد ایلیا میم رام الله, عرفان استاد ایلیا میم رام الله,استاد ایلیا رام الله کجاست؟, تعالیم استاد ایلیا میم رام الله, سایت رسمی ال یاسین, سایت رسمی هواداران استاد ایلیا میم رام الله, معرفی اساتید حق, پایگاه معرفی و شناخت و آشنایی با ضد فرقه رام الله و جنبش های معنوی, دلایل تشکیل و فعالیت جنبش های معنوی و عرفان های اصیل, معنویت و عرفان ایلیا رام الله, دلایل برخوردهای امنیتی با مکاتب باطنی و جنبش های معنوی, پایگاه هوادارن استاد ایلیا میم رام الله در خارج از کشور, جرائم ساختگی بر علیه استاد ایلیا میم رام الله -پیمان فتاحی, استاد الیاس رام لله,الیاس رام الله کیست؟, الیاس رام الله کجاست؟, آیا الیاس رام الله , چرا الیاس رام الله, آشنایی با تفکرات و روابط و عقاید الیاس رام الله, جستجوی عبارت الیاس رام الله در اینترنت, فیلم ها و تصاویر و عکس ها و کلیپ ها و جرایم ساختگی الیاس رام الله, الیاس رام الله چیست, نظر الیاس رام الله در مورد اسلام و قران و ادیان و مذاهب عرفان های شرقی و غربی, سرچ و دانلود و فایل و پی دی اف و پاور پوینت از الیاس رام الله, الیاس رام الله همان, دلایل برخورد با الیاس رام الله, اگر ایلیا میم رام الله – پیمان فتاحی, تعداد جمعیت ال یاسین, فعالیت ها و محصولات ایلیا میم رام الله – پیمان فتاحی و جمعیت ال یاسین, نظر استاد ایلیا میم رام الله در مورد سیاست و سیاست زدگی, اسلام و قران و پیامبران و امامان از نگاه و دید استاد ایلیا میم رام الله پیمان فتاحی, سرچ واژه ایلیا, سرچ واژه رام الله, ایلیا کیست
[1] داود (ع) دعا ميكرد كه خداوند حقيقت را كه نزد خويش متعال است به او الهام فرمايد، تا براساس آن ميان مردم داوري كند. پس خداوند به او وحي فرمود كه: اي داود! مردم تحمل اين كار را ندارند. امام صادق (ع)
گفتگوي زير در فروردين ماه سال 1386 طي دو جلسه با ايليا «ميم» توسط دو تن از اعضاء منتسب به گروه حزب ا… صورت گرفته است. لازم به توضيح است که مطالب پياده شده از روي فيلم، مورد بازخواني ويرايشي قرار گرفته است. قسمت دوم اين گفتگو در سال 1384 قبل از انتخابات رياست جمهوري صورت گرفت كه با عنوان «برترين رئيس جمهور» در نشريۀ حركت دهندگان شماره سه به چاپ رسيد و موجب تعطيلي آن نشريه كه اولين نشرية تخصصي در زمينۀ دانش تفكر محسوب ميشد، گرديد. قسمت اول مصاحبه در تاريخ 9/5/1382 صورت گرفت كه هر دو مصاحبۀ مذكور نيز براساس فيلم جلسه، پياده سازي و بازنويسي شدند.
لازم به ذكر است كه سوالات گويندگان، انعكاس دهنده نظرات طيف مورد اشاره نيست و پاسخهاي استاد ايليا «ميم»، در مواردي كه به فرد مقابل مربوط ميشود، قابل تعميم به طيف مذكور نميباشد. در چنين مواردي پاسخ ها، متوجه گفتگوكنندگان است.
1. سوال كننده دوم: در نشريه شماره 4 و5 حرکت دهندگان که سردبيري آن را به طور مقطعي خانم پِريا همسر شما به عهده داشت، محور نشريه شده بود تبليغ مذاکره و ارتباط با آمريکا و ترغيب سياست گذاران به ارتباط. آيا شما همچنان ايده مذاکره مستقيم و ارتباط داشتن با آمريکا را که از هيچ ظلم و توطئهاي بر عليه ملت ما فروگذار نمي کند، درست ميدانيد؟
بله، از مدتها قبل از آن نشريه تا امروز و شايد بعداً هم اين ايده را درست ميدانم. اما اين ايده کسي است که سياستمدار نيست…
2. سوال كننده دوم: شما ميگوييد اگر مطمئن شويد که در بين مردم به يک بت تبديل شده ايد خودتان خودتان را ميشکنيد و محکوم ميکنيد. من به شما اطمينان ميدهم که اين اتفاق افتاده است و درباره شما بت سازي شده است. الان حاضريد چکار کنيد؟
براي هر کس هم که بت شده باشم براي شما و دوستانت که نيستم پس الان نياز نيست کار خاصي بکنم. اما اگر حرف شما درست باشد، قطعاً اين بت را خرد خواهم کرد. چگونه اش بستگي به شرايط و مخاطبان دارد. اين را از سالها پيش هم مکرراً گفته ام که اگر لازم باشد به شکلهاي مختلف خود را محکوم ميکنم و بر عليه خودم وارد ميدان ميشوم. اما ظاهراً كه شما مدتهاست شروع به شايعه سازي و تحريف و جعل درباره بنده كرده ايد، اگر همين كار شما كفايت نكرد من هم در محكوم كردن خودم با شما همكاري ميكنم. مطمئن باشيد.
3. …
4. سوال كننده دوم: چرا با رسانهها مصاحبه نميكنيد؟ فكر ميكنم براي شما ضروري باشد كه حداقل يك سايت اينترنتي يا دست كم يك وبلاگ داشته باشيد. چرا در اينترنت و در هر جايي كه بشود به شما دسترسي پيدا كرد نيستيد؟ آيا اين هم قسمتي از زندگي مخفيانه شماست؟
زندگي من مخفيانه نيست، فقط به تعداد كساني كه مرا ميشناسند، آشكار نيست. من در دسترس خيليها هستم و خيليها از جزئيات زندگي ام خبر دارند و اينها با مخفيانه زندگي كردن جمع نميشود. براي اينترنت و وبلاگ هم واقعاً فرصتي وجود ندارد. گاهي حتي يك ساعت وقت زنده مانند يك سال زمان ارزش دارد. ضمن اينكه اينترنت و كامپيوتر هم بلد نيستم و تابحال در اينترنت نرفته ام يا چيزي تايپ نكرده ام. بعد، اينها همه يعني مشهور شدن و معروفيت كه اين با هيچ چيز زندگي ام همخواني ندارد.
«شهرت زندانيست كه در آن هر كه تو را ميشناسد زندانبان توست و معروفيت معركه ايست كه اكثر معركهگيران را به درك برده است.»
5. …
6. فكر ميكنيد درباره كسي اين حجم از شايعات ضد و نقيض وجود داشته باشد كه درباره شما هست؟ دليل اين همه شايعات ضد و نقيض را در چه چيزي ميدانيد؟
يک دليل مهمش علاقه و عادت انسان به شايعه سازي و قضاوت شتابزده است. وقتي مغز از تفکر، تحليل، نشانه شناسي و کشف حقيقت باز ميايستد و دچار سستي و راحت طلبي ميشود به شايعه، تحريف و قضاوت شتابزده متمايل ميشود. هر نتيجۀ آمادهاي چه درست باشد چه اشتباه، ظاهراً انسان را از کشف نتايج معاف ميکند.
تحريف، جعل، شايعه و قضاوتهاي هيجان زده هم از جمله فکرهاي آمادهاند که اگر شخص به آن بچسبد، ذهن خود را از زحمت تفکر و تحقيق و کشف بازمي دارد.
7. شايعاتي که دربارۀ شما گفته ميشود شايعات دَرهم است. از کارها و خاطرههاي فوق بشري مردم در بارۀ شما تا منفي ترين شايعه ها. فکر ميکنم در بارۀ شايعههاي به نفع خودتان زياد به شما خبر رسيده باشد. آيا در بارۀ شايعههاي ناخوشايند هم به همان اندازه در جريان هستيد؟
شايعۀ به نفع و شايعۀ به ضرر نداريم. دروغ به هيچ کس نمي تواند سودي برساند. بنابراين همۀ اين شايعهها ضرر رسان بودهاند اما در بارۀ شايعات به قول شما منفي هم خبرهاي زيادي هر روز ميرسد. مثل سال 82 که شما فهرست گفتيد، حالا من هم فهرست اين شايعهها را بگويم: ما آزمايشگاههاي مخصوص ژنتيکي داريم و بطور سري دست به تکثير انساني ميزنيم. گفتند اين مطلب در چند سايت معتبر هم آمده است. البته در آنجا اضافه شده که ما اينکار را علاوه بر ايران در کشورهاي مختلفي انجام ميدهيم و اين هم يک طرح صهيونيستي است! گفتند ما با همكاري بيگانگان شبها روي آسمان شهرها اشياء نوراني ميفرستيم. ما دختران و پسران را جمع ميکنيم و آنها را اجبار ميکنيم که کارگاههاي تفکري و جلسات سخنراني و مانند آنها را شبها برگزار کنند. ما در جلساتمان به حاضرين ميگوييم که نبايد حجاب را رعايت کنند و بايد حجاب خود را بردارند. ما از مردم براي شرکت در جلسات پول ميگيريم. ما کليساها، مسجدها، کنيسهها و بقيۀ معابد را خراب کرده ايم يا داريم خراب ميکنيم. هر کس مخالف ما باشد به نحو مرموزي او را از زندگي مياندازيم. من چند صد زن دارم و لابد چند ده هزار هم بچه دارم.
خوب. آيا اين حرفها اصلاً نيازي به موضع گيري دارند؟ اين حرفها آنقدر نامتعادل و ناهنجار و نامعقولاند که براي ردّ خودشان، خودشان کفايت ميکنند. اگر هم تدبيري بشود تا خودشان رد کنندۀ خودشان نباشند، اکثريت مردمي که از نزديک در اين سالها در دورهها حضور داشتهاند و تجربه کردهاند و شاهد بوده اند، آنها را رد ميکنند. دهها هزار شاهد، و دهها نشانه و سند بر دروغ بودن اين حرفها دلالت دارند.
يک بار بحثي بود در بارۀ معجزات بزرگان. شخص دروغگويي آنجا بود که تعريف ميکرد به يک امام زاده رفته و مردي را در آنجا ديده که داشته گريه ميکرده و از خدا طلب فرزند داشته. طي همان ساعات اين شخص به قول خودش ديده که اين مرد باردار شده، شکمش بزرگ شده و همانجا زايمان کرده. بعد از اين تعريف کسي به او نگفت که دروغ ميگويد بلکه سوالات بعدي اين بود که اسمش را چه گذاشت؟ دختر بود يا پسر؟ شايعاتي که در اين سالها در بارۀ خودمان شنيده ايم واقعاً تا اين حد از هجويات و اباطيل بوده اند. من هرگز نگفته ام که خوب هستم اما در مورد شايعاتي که در بارۀ خودم شنيده ام آنها را جعلها و دروغهاي بزرگي ميدانم که روي سر آنها بجاي مو، شاخ روييده است. اين دروغها آنقدر ناهنجار است که کسي بگويد برهاي را ديده که هر روز چهل گرگ و چهل ببر و چهل فيل را بريان ميکند و يکجا ميبلعد.
8. سوال كننده دوم: همۀ کساني که براي شما کار ميکنند رايگان کار ميکنند. چطور اين همه آدم را قانع کرده ايد که رايگان کار کنند؟ فکر کنم افراد فعالي که پيرامون شما هستند بيشتر از سه چهار هزار نفر باشند.
تعداد اطرافيان و نزديکان را نمي دانم و اينها هم براي شخص من کار نمي کنند. اگر بکنند اين اشتباه محض است. هم من و هم اينها همه براي خدا کار کرده و ميکنيم. ما همه خدمتگزار خدا هستيم. من هم کسي را قانع نکرده ام بلکه آنهايي که فعالند تلاش زيادي کردهاند که به اين نقطه از فعاليت برسند. بعضيها سالهاست که دارند پيگيري ميکنند تا بلکه يکي از اين کارهاي ظاهراً رايگان و بدون حقوق را انجام دهند و وقتي انجام ميدهند گاهي همۀ شبانه روز خود را صرف آن ميکنند. اين چه سود شخصي براي من دارد که به يک نفر يک طرح تحقيقاتي واگذار شود و او آموزش ببيند که محقق و نويسنده و مدرس شود و بعد هم برود کتابش را به اسم خودش چاپ کند.
9. سوال كننده دوم: اما در دنياي امروز و حتي در گذشته هم مبحثي به عنوان کار رايگان که تازه شما ميگوييد براي آن بايد هزينه هم بدهند، نيست. اگر سرمايه دارها و کارخانه دارها اين حرف شما را بشنوند از خوشحالي پر درمي آورند. تنها جوابي که ميماند افسون شدگي و سحر شدن اين آدم هاست. چطور بعضي از کساني که عملاً خدمتگزار شما هستند و کارهاي شخصي شما را انجام ميدهند دکتر و مهندس و استاد دانشگاه و نويسنده و داراي مشاغل اجتماعي خاص هستند. مثلاً همين آقاي مهندس نمكيان و خانم دكتر كي نژاد كه به پرندههاي شما ميرسند استاد دانشگاه است يا آن خانم دكتر يكي از شخصيتهاي علمي كشور در زمينه ژنتيك است يا آقاي…
اين چند نفري كه به اين خانه رفت و آمد ميكنند يا بقيه دوستان، خدمتکار من نيستند چون عملاً من خدمتکار آنها هستم. آنها دائماً سوال ميپرسند و جواب ميگيرند، طرحهاي تحقيقاتي شان را جلو ميبرند، روي نظريات جديد و متفاوت کار ميکنند و در همۀ اين مدت اين منم که در خدمتم. اي کاش کسي ميبود که جواب سوالات مرا ميداد؛ من براي او هر كاري ميكردم. البته اينها هم كه در اينجا مستقيماً با هم در ارتباطيم چند نفري بيشتر نيستند نه چند هزار نفر. اگر من بدانم كه به بهانه آشپز شما شدن به جواب سوالاتم ميرسم امكان ندارد شما را رها كنم.
گرچه ازدواج، مقولهای است که تقریباً در همه دنیا، و در هر قوم و فرهنگی، بدان توجه شده و تعداد صاحبنظران و پژوهشگرانی که به آن پرداختهاند کم نیست و تنوع و تعدد نظریات و راهکارهایی که برای انتخاب همسر و زندگی مشترک ارائه دادهاند نیز زیاد است، اما تقریباً همه این نظرات فاقد سه ویژگی مهم و اساسی هستند. این سه ویژگی مهم عبارتند از: مکان شمول بودن، زمان شمول بودن و مطابقت با آموزه های الهی.
به همین دلیل، دامنه تأثیر خروجیها و نتایج نظرات ارئه شده، عمدتاً وابسته به فرهنگ، مکان و زمانهای مشخص بوده و نمیتواند برای همه افراد در هر زمان و در هر مکان، قابل استفاده باشد، لذا ضمانت اجرایی آنها هم از یک سرزمین به سرزمین دیگر یا از یک مقطع زمانی، به زمانی دیگر، مخدوش یا زائل میشود.
از این مهمتر آنکه، حتی در یک زمان و مکان ثابت نیز این نظریات، برای همه افراد کاربرد نداشته و فرمولهای لایتغیری که ارائه میدهند با توجه به تفاوتهای فردی، قادر نیست همه طیفهای انسانی را پوشش دهد، در نتیجه تبعیت از آنها، برای همه افراد، ميسر و کارساز نبوده حتّی ممکن است هلاک کننده یا آسیبزا باشد.
من، چه به عنوان یک روانشناس، که سالها سابقه کار با زوجهای جوان را داشته و چه به عنوان پژوهشگری بیطرف که همراه با تیم پژوهشی، تحقیقات پردامنهای بر انواع نظریههای مرتبط با ازدواج داشته است، بیشتر نظریههای موجود غربی یا شرقی، علمی یا غیرعلمی، کهن یا جدید و… را مطالعه و بررسی کردم اما به نظریهای دست نیافتم که برای همه افراد، در تمام زمانها و مکانها برقرار بوده و کاربرد داشته باشد.
بعضی از نظریات طرفدار ازدواج بودند، برخی طرفدار تجرد و رهبانیت. بعضی ازدواج موقت و ازدواج متعدد را به شدت مردود دانسته و برخی حتی طرفدار چند همسری زنان بودند! مؤلفههای انتخاب همسر نیز بسیار متفاوت و در عین حال نامتناسب با برخی طیفها عنوان میشوند. عدهای به مؤلفههای ظاهری و وابسته به غریزه بسنده کرده، برخی دیگر طرفدار زندگی مشترک قبل از (یا بدون) ازدواجند. برخی نیز با وسواس زیاد تعداد زیادی فرمول برای سن، خانواده، فرهنگ، شغل، تحصیلات و… طرفین را کنار هم میچینند و گروهی دیگر هوادار روابط جنسی آزادند و در این بازار آشفته که گاه بسیار سطحی و گاه بسیار سختگیرانه به ازدواج میپردازد، تکلیف تفاوتهای فردی هرگز روشن نمیشود در حالیکه در شرایط واقعی، گاه با افرادی روبهرو هستیم که ویژگیهای شخصیتی و نوع و کیفیت برقراری رابطه آنها با جنس مخالف به گونهای است که اصلاً با «ازدواج» همخوانی ندارند و نیز با زنان و مردان زیادی روبهرو هستیم که گرچه با نفس ازدواج همخوانی دارند، اما به دلیل انتخاب های ناپخته و اشتباه، درگیر مسائل بیشمار ناشی از زندگی مشترک با همسرانی شدهاند که به هیچ وجه جفت مناسبی برای آنها نیستند.
بسیاری از کسانی که نقش همسر را ایفا میکنند، حتّی معنای ازدواج و همسری را نمیدانند و هرگز تجربه و دانش لازم، برای ادامه زندگی مشترک را کسب نکرده و متأسفانه هدف مشخصی را در زندگی و در زندگی مشترک، دنبال نمیکنند. در واقع اکثر اینها، چه ازدواج برایشان مناسب باشد و چه نامناسب، شناخت صحیحی نسبت به خود و نیازهای حقیقی خود ندارند و با دلایل سطحی وارد ازدواج میشوند. متأسفانه کتب روانشناختی و جامعه شناختی نیز، کلیدی برای «ازدواج، بله یا نه؟» به دست نمیدهند و در نهایت، تنها بعضی از افرادی که دچار اختلال یا برخی بیماریهای روانیاند را به دلیل پیشگیری از آسیبهای بعدی، از ازدواج منع میکنند.
غیر از اینها، بیشتر نظرات موجود، همانطور که اشاره شد، یا ازدواج را دربست مي پذیرند و آن را باعث سلامت فرد و جامعه میدانند و یا دربست رد میکنند و تجرد، رهبانیت یا روابط جنسی آزاد و بدون عهد ازدواج را پیشنهاد میدهند و در نتیجه نمیتوانند برای همه افراد پاسخگو و راضی کننده باشند. در حالیکه تفاوت عمده نظریه استاد ایلیا «میم»، با سایر نظریهها، در عین پوشش دهندگی و پاسخگویی به همه آحاد انسانی است، و به زمان و مکان خاصی تعلق ندارد.
نظریه استاد درباره ازدواج، بر مبنای دکترین هماهنگی تبیین شده است[1]. نظریه فراگیری که از طریق آن میتوان به مسائل مختلف انسان پاسخ داد و اتفاقات گوناگون زندگی را تفسیر کرد. چنین نظریههای فراگیری را میتوان نوعی جهان بینی (ثانویه) دانست که بر پایه آنها، تبیین بایدها، نبایدها و چگونگیها، در زندگی انسان میسر میشود.
براساس تئوری هماهنگی، برای همه مسائل بشر (تأکید میکنم، همه مسائل بشر) میتوانیم «پاسخی هماهنگ» معلوم کنیم. مطابق این نظریه، هماهنگی، یکی از اصلیترین قوانین طبیعت و کائنات است و از مهمترین عوامل موفقیت در هر کاری، محسوب میشود.
مطابق دکترین هماهنگی، ازدواج نیز امری است غیر قطعی و غیر مطلق، نسبی و تابع شرایط، که میتواند ضروری یا غیرضروری و سازنده یا تخریب کننده باشد، و این بستگی دارد به مؤلفههای مختلفی که شرایط را میسازد. یعنی بستگی دارد به فرد، زمان، مکان، قصدها، روشها و غیره. و موفقیت در ازدواج هم، به هماهنگی آن بستگی دارد و تابع شخصیت، هدفها، شرایط، زمان و روش و… طرفین است، به همین دلیل برای برخی ضروری و سازنده است و برای بعضی غیرضروری یا مخرب، و حتی برای یک نفر ممکن است امروز غیرضروری باشد اما یک سال دیگر کاملاً ضروری بشود. همچنین ممکن است انواع خاصی از ازدواج برای کسی مناسب باشد که برای دیگری مناسب نیست. مثلاً برای یک نفر ازدواج موقت مناسب است و برای دیگری ازدواج دائم و همین طور الی آخر.
همانطور که ملاحظه میشود این نظریه علاوه بر فراگیر و بنیادی بودن، این قابلیت را هم دارد که انسان را فرموله نکند، برای همه یک حکم ثابت و یکسان صادر ننماید، انسانها را روباتهای مشابه با برنامهریزی غیرقابل تغییر نبیند، به جای ظاهرگرایی به روح و باطن انسان بپردازد و نیازهای اصیل و حقیقی روح انسان را مدنظر قرار دهد.
ازدواج را هم یک پیوند بیروح و مرده نداند و آن را محدود به جاری شدن صیغه عقد، برقراری روابط جنسی و حتی روابط عاطفی نکند و بسیار وسیعتر و عمیقتر، و در سطح ممزوج شدن روح دو نفر بدان نگاه کند. ممزوج شدنی که میتواند به سکوی پرتابی برای ارتقا و رشد طرفین، یا خدای ناکرده به تخریب روح آن دو منجر شود.
به همین دلیل به جرأت میتوان گفت این نظریه، در بین تمام نظریات موجود، تنها نظریهای است که در تبیین ازدواج؛ نه تنها به تفاوتهای فردی، که به تفاوتهای روحی انسانها بها میدهد. باطن و حقیقت رابطه و پیوند در ازدواج را میشناسد و تأثیر ازدواج را بر سرنوشت، روح و کمال آدمی، بر همگان آشکار میکند.
استاد در همه موضوعات پیرامون ازدواج، آموزههایی دارند از جمله: ازدواج، آری یا نه؟، ازدواج موفق و ناموفق، همسر هماهنگ و چگونگی همسریابی، مسائل قبل (و در آستانه) ازدواج، هنگام ازدواج، بعد از ازدواج، روابط قبل از ازدواج، زمان و شرایط ازدواج، شناسایی وضعیتهای اشتباه در روابط قبل از ازدواج…، جدایی و مسائل آن، بچهدار شدن و مسائل آن، مسائل و راه حلهای زندگی مشترک، ازدواج های غیر معمول (مانند چند همسری، ازدواج موقت و…) و راه حلهای موازی ازدواج و بالاخره، فراروی از ازدواج.[2]
ï مهمتر از اينكه ازدواج كني يا نه پاسخ اين سؤال است كه بداني چه كسي با چه كسي ازدواج ميكند و محصول اين ممزوج چيست؟
ï در انتخاب همسرت خودنهانياش را ببين نه خودنمايياش را كه اكثر فريب خودنماييها را ميخورند.
ï ازدواج مي تواند همه چيز را در زندگي تو تغيير دهد حتي خدايي را كه تو براي خود داري . وقتي به خانه ات آمد گوش هايت هميشه آن را مي شنوند اما او به تو گوش نمي دهد مگر وقتي كه هنوز آنرا نديده اي .
ï همسري ، همدستي نيست پس با كسي كه صرفاً مي تواند همدست تو باشد و همكار خوبي برايت باشد ازدواج نكن . همسر تو مي تواند هم دست تو باشد اما هم دست تو به صرف هم دستي اش نمي تواند همسر تو باشد . همسر تو حتماً همراه و همسفر تو در زندگي است اما همسفر تو در زندگي حتماً همسر تو نيست…
ï رابطة جنسي بين دو نفر به رابطة ميان دو سرنوشت منجر مي شود. زيرا آن به معناي پيوند سرنوشت است و اين پيوند به شراكت طرفين در تقديرات منجر مي شود. هر يك در نور ها و تاريكي هاي ديگري ، در تأثيرات پيشين و پسين خوب و بد ، در امكانات و ضد امكانات ديگري سهيم مي شود. اين شراكت تقديري مانند زنجير خوردن و بسته شدن دو نفر به همديگر است. آن ها و آنچه بر هر يك واقع مي شود ، تا پايان جريان زندگي در اين جهان و جهان هاي ديگري به ديگري تأثير گذار است. حال اين اثرات ممكن است سازنده باشد يا مخرب اما غالباً مخرب و مختل كننده است . مگر آنكه ارتباط جنسي هماهنگ رخ داده باشد .
ï وقتي رابطة (جنسي) ميان دو نفر كه با يكديگر هماهنگي ندارند اتفاق مي افتد اين مثل آنست كه دو درخت غير پيوندي را به يكديگر پيوند بزنيد. نه تنها پيوند اين دو ، اتفاق نمي افتد بلكه ممكن است دو درخت خشك شوند و زندگي خود را به تدريج از دست دهند. و يا شايد ، اين پيوند خود را در تغييرات ناهنجار و سرطاني متجلي سازد . درخت را به بيماري كشندة ظاهري يا دروني مبتلا كند و ميوه و وجود آنرا فاسد و تخريب كند.
ï بعضي از مواد را اگر با يكديگر تركيب كنيد برآيند تأثيرات آن ها بر يكديگر خرابي است اين آن را فاسد مي كند و شايد آن هم اين را . بعضي غذا ها را اگر با هم بخوريد ، تأثير خوب آن ها بسيار بيشتر است بعضي ديگر ، اگر با هم خورده شوند اثري مسموم كننده و حتي كشنده دارند. رابطه ، رابطة جنسي و ازدواج هم همينطور است .
ï ازدواج، يكي از فرصتهاي فرارَوي از خود و كنار گذاشتن خودخواهي است، اما بيشتر تجربه كنندگان، آن را به عنوان فرصتي براي خودخواهي هاي بيشتر مي بينند و در آن خودبينانه تر از قبل عمل مي كنند.
ï با كسي ازدواج نكن كه تو را صرفِ خود يا ديگر خيرها كند و از خدا بازدارد حتي اگر همسر مناسبي براي تو باشد. اما اگر او توانست تو را به خدا مشغول كند و از خود بازدارد ازدواج با او بركت است.
ï ازدواج با يك نفر، ازدواج با سرنوشت او و شريك شدن در همه مسائل و نتايج اوست.
[1]برگرفته از تفسیر خانم پِریا ( شباب حسامی) پیرامون نظریه هماهنگی استاد ایلیا «میم»
[2] شرح و تفسير تعاليم استاد در موضوع ازدواج، در كتابي تحت عنوان «يك يكي» (فرمولهاي ازدواج – پيرامون ازدواجهاي خطرناك و خطرات ازدواج) به قلم خانم ركسانا خوشابي (محقق، نويسنده، كارشناس ارشد مشاوره و عضو شوراي سردبيري نشريه علم موفقيت) آمده است. همچنين كتاب بعدي ايشان تحت عنوان «مهرآميزي» به بازگشايي تعاليم استاد در موضوع ارتباط جنسي پرداخته است.
در بارۀ سای بابا,ایلیا «میم», اشو, اکنکار, عرفان سرخپوستی, پائولوکوئیلو, دالایی لاما, فالون دافا,مدی تیشن متعالی,قبیلۀ حیله, نقد جنبش های دینی و معنوی جدید, یوگا,ایلیا رام الله, پائولو کوئیلو, اکنکار, فالون دافا, صوفیه , کتاب پدیدۀ جنبش های دینی و معنوی جدید , دالایی لاما, ایلیا, پائولو کوئیلو ,کتاب جهان تاریک , نفوذ جنبش های دینی جدید در ایران می نویسد , مهربابا,نقد و بررسی عرفانهای نوظهور ,حمایت موسسۀ بهداشت معنوی ,روحانیت مبارز ایران نسبت به ایلیا میم ,نقد تخریبی استاد ایلیا , آواتار , علوم باطنی, حقه های سوخته دربارۀ ایلیا , اکبر گنجی , علی افشاری , محسن سازگارا , مجتبی واحدی , مهدی خزعلی , نوری زاد , شایعه سازی اداره ادیان و مذاهب اطلاعات درباره پیمان فتاحی , ایجاد تفرقه و نفاق در میان جبهۀ فعالان سیاسی و ایلیا , از سوی اداره ادیان و مذاهب وزارت اطلاعات ,جعل خبر ماه گذشته در بارۀ آزادی معلم تفکر(ایلیا میم رام الله) ,تحریف , مونتاژ و دروغ سازی خبر آزادی ایلیا توسط قصابان دایره ادیان و مذاهب اطلاعات ,جلسات مختلف احضار , بازجویی و دادگاه با افراد مختلف (از جمعیت الاهیون و خارج از آن ,مسئولین مختلف جمهوری اسلامی ایران و بویژه مسئولین قضایی و امنیتی تحت تاثیر شیاطین دایره مذاهب وزارت اطلاعات ,استفاده از شیوه دکتر کپی , پارازیت و آنتن در تحریف اخبار توسط شیاطین دایره مذاهب وزارت اطلاعات ,صحیونیزم , استکبار جهانی
در قسمت پیشین اشاره شد که پیش از دستگیری استاد و شروع برخوردها توسط دایره مذاهب وزارت اطلاعات، ایشان چند جا این موضوع را طرح کرده بودند که هر کاری که حکومت با ایشان و پیروانشان انجام دهد، همان کار را جهان با آنها می کند. با این تفاوت که آنها با دروغ و حقه برخورد می کنند اما جهان با راستی و درستی این برخورد را با آنها خواهد کرد. یکی از کسانی هم که با ایشان در زندان بود، همین مطلب را در فیلم خود تعریف کرد و اشاره می کرد که استاد [ایلیا] در زندان [هم] این حرف را گفته است. در طی آن مدت [و تا پیش از دستگیری مجدد استاد] ردگیری برخی اتفاقات ما را به این سمت می برد که حتماً فلان اتفاق ربطی به موضوع دارد اما چون در صحبت های بعدی، ایشان این مسئله را تأیید نکرده بودند و نظری دربارة آن نداشتند تصمیم گرفتیم در اعلام موضع رسمي، فرض را بر اين بگيريم كه همۀ اين اتفاقات تصادفي يا انعكاس دعاي مردم ايران باشد، با اینکه همان زمان هم مطمئن بودیم که روند این وقایع یک اتفاق طبیعی و واکنش متقابل است و آن را واکنش دوستان خودمان نمی دانستیم اما این دو را در ارتباط با هم می دانستیم که بر طبق همان اصل واکنش جهانی رخ می دهد[1].
بعد از اشاره به این موضوع و انتشار بخش اول این مطلب واکنش هایی از سوی دایره مذاهب داده شد که همگی حاوی تهدید و خط و نشان یا تمسخر و تحقیر بود. با این حال نگاهی گذرا به وقایع چند ماهه اخیر و ردیابی امتداد وقایع که حتی نیاز به بررسی و گزینش اخبار هم نداشت به ما نشان داد که واکنش ها بسیار روشن تر، واضح تر و دقیق تر و در عین حال شدیدتر و گسترده تر شده اند. ما دوباره با این سوال مواجه شدیم که آیا این تعدد و تقارن های دقیق می تواند اتفاقی و تصادفی باشد؟ با اینکه این موضوع را به دلیل واکنش های استاد که همان عدم تایید و نظر ندادن بود، در حد یک مسئلة ذهنی و درونی محدود کرده بودیم اما این بار و به ویژه پس از دستگیری مجدد استاد آنقدر اتفاقات متعدد، دقیق و واضح بود که نمی توانستیم از ارتباط غیرقابل انکار آنها با هم به سادگی بگذریم. در هر مورد واکنش ها تعدد بالایی داشت و از چند زاویه رخ داده بود. شدت واکنش ها، موازی و تصاعدی بودن پاسخ ها، انعکاس در وسعت جهانی، دقیق، متقارن و منطبق بودن، چند وجهی، دامنه دار و عمیق بودن پیامدها، وقوع در بهترین زمان و مهیب بودن و برخورداری از کیفیت بالا، حیرت انگیز و مبهوت کننده بود. این بار یکی از بزرگترین مراجع تشیع و بزرگان دینی صاحب کرامت (آيت الله العظمي بهجت) فوت کرد و این ضایعه بزرگ و فقدان عظیم درست مصادف شد با تمدید مجدد بازداشت استاد برای ماندن در انفرادی که حبس ایشان را به شش ماه می رساند.
اتهامات، انتسابها و تخریبهای گوناگونی به منظور ترور شخصیت استاد، به صور مختلف از جلسات احضار شاگردان گرفته تا رسانه ها طرح شد. بعضی از این انگها و برچسبها عمومی بود و معمولا به دگراندیشان و هر جریان های فکری متفاوت زده می شد اما برخی از آنها اختصاصی و ویژه بود و معمولا سابقه انتساب آن به افراد کمتر دیده می شد چه رسد به اینکه به مسئولان عالی رتبه نظام زده شود اما طی زمانی کوتاه اعضا و حامیان جناح های مختلف در نظام شروع به تخریب و توهین تبلیغاتی کرده و یکدیگر را متهم به استفاده از حربه های تخریبی کردند. انتساب “مدعی دروغین بودن” یکی از آن برچسب های ویژه است که کاملا راهبردی نیز مورد استفاده قرار می گیرد و بارها در مورد استاد تکرار شد. رسانه ها مطالبی را منتشر کردند که برخی چهره های شناخته شده نظام، یکی از مقامات عالی را به عنوان مدعی دروغین امام زمانی متهم و پیش بینی می کردند که بعيد نيست ایشان امر برايش مشتبه شود و خود را امام زمان بداند! برچسبهای ویژه بعدی هم یکی پس از دیگری شنیده شد. حامیان دو تن از نامزدها درباره «دجال» بودن دیگری مطالبی را منتشر کردند و جالب تر آنکه هر دو طرف با اتکا به روایات و نشانه ها این ادعا را طرح می کردند! «شیطان» بودن استاد یکی دیگر از این برچسبهای عجیب و نامتعارف بود که در حالت معمول بعید به نظر می رسد حتی رقبا هم چنین اتهامی به یکدیگر وارد کنند اما اختلاف نظرهای گروههای مختلف به جایی رسید که حامیان یک جریان در رسانه ها اعلام کردند «هر پوشنده لباس دین» روحانی نیست، بلکه با «تشکیل صفوف، مشخص میشود که پیشگامان صف خدا و شیطان» چه کسانی هستند. آنها خود را جز حزب الله و طرف مقابل را حزب شیطان نامیدند که به فرموده خداوند در ظلمات به سر میبرند! در اتهامات و بهتر بگوییم تهمتهای ریز و درشتی که برای تخریب استاد به کار گرفته می شد اتهام یهودی بودن ایشان هم مدام تکرار می شد. این اتهام مضحک بر پایه عنوان «رام الله»[2] یا نسبت مضحک تر ارتباط با صهیونیستها طرح شده بود. در کوران داغ افشاگری ها مستندات و اخباری در رسانه های داخلی منتشر شد که از یهودی زاده بودن یکی از رهبران یک حزب اصلی و قدیمی خبر می داد که فامیلی خود را تغییر داده است. مدت کوتاهی بعد نیز شنیده شد که یکی از بلندپایه ترین مقامات نظام از خانواده ای یهودی تبار بوده و این موضوع از طریق مدارک سازمان ثبت احوال قابل اثبات است. در حلقه بعدی و در مناظره هایی که میلیونها چشم شاهد آن بود طرفین یکدیگر را به دفاع از دیدگاههای هیتلر و نئونازی ها یا همسویی با اسرائیل و صهیونیسم متهم کردند. همین روال ادامه پیدا کرد و شدت یافت. قوه مجریه طی مدارک مستند و شاهدان موثق به ایجاد فساد سازمان یافته و قوه قضائیه به کوتاهی در رسیدگی به پرونده های مربوطه متهم شد. در حالیکه خیانت و انتساب به ارتباط با خارج مدام توسط حامیان نامزدها مطرح می شد و اتهام براندازی و کودتا را به یکدیگر وارد می کردند، صدها سایت و رسانه خبری در کالبدشکافی این اتهامات مقالات، میزگردها و مصاحبه های متعددی انتشار دادند. وارد کردن اتهام دزدی و پرونده سازی سکه رایج شد و سران نظام از رقمهای هنگفت ناپدید شده، رشوه های دریافت شده و پرونده های فساد مالی علیه هم و در رسانه ملی داد سخن دادند. افشای پرونده های مالی و مشخصات حسابهای شخصی مقامات بلندپایه در اینترنت هم تکه دیگری از این پازل شد. همه مدعیان از چند هزار صفحه سند، از شاهدان معتبر و از فیلمهای مستند گفتند و برخی را منتشر کردند. انتشار هزاران پیامک و ایمیل و جک تخریبی هم که چاشنی این آش زهرآلود بود. فقط در یک خبر اعلام شد که بیش از 5 میلیون سی دی تخریبی علیه یکی از کاندیداها پخش شده است. مقایسه سران نظام با افراد منفور مثل عمروعاص، معاویه، ابوسفیان، هیتلر و حتی ابن ملجمها و قطامها بر سر زبانهای مردم کوچه بازار و گویندگان رسانه ها افتاد. دامنه توهینها و تخریبها به بالاترین مقامات کشیده شد. شعارهای مخرب، آتش زدن عکس ها و انتشار کاریکاتورهای موهن، دادن لقب هایی همچون فاشیسم اسلامی، خونخوار، فتنه گر و گشتاپوی اسلامی و… باعث شد در بهت و حیرت افکار عمومی ایران و جهان، بزرگان نظام از هر جناحی يكي پس از ديگري مورد اتهام و بي احترامي قرار گيرند، آن هم نه از طرف بیگانگان که از طرف خودی ها و هم دوشان خودشان. نیتها و عقاید اصلی زیر سوال رفت و به جای سوابق خدمتگزاری و ارزش های انقلاب صحبت از مافیای هفتسرِ ثروت اندوخته از بیتالمال، انحراف، قدرت طلبی و فساد رونق گرفت. دامنه این وضع به جامعه نیز کشیده شد؛ رئيس دولت اصلاحات تحقير ملت را بزرگترين بداخلاقی دانست و خس و خاشاک خواندن مردم سیلی از اعتراضات مردمی را در پی داشت که به دنبال آن اعتراض هنرمندان نیز در قالب ترانه و موسیقی و طومار و… به آن اضافه شد. وضعیت تا جایی بحرانی شد که یکی از مراجع بزرگ نسبت به فروپاشی اخلاقی هشدار جدی داد و دیگران از این شرایط به عنوان مرگ اخلاق یاد کردند و این اقدامات را غیردینی، غیراخلاقی و غیرقانونی شمردند. اتهام فساد، فرقه سازی، بدعت و براندازی همچون بارانهای اسیدی ویرانگر بر شخصیتهای عالی نظام بارید و سیلی ویرانگر جاری شد که برای ترمیم زخم هایش شاید سالها وقت و هزینه لازم باشد. انگ زدن ها تنها به بی اعتباری خود افراد نینجامید و طبق نظر تحلیلگران به فاش کردن اسرار حکومتی، بی اعتباری نظام و بی اعتمادی ملت منجر شد. کارشناسان امر هشدار دادند که بدون كنكاش در نيت آقایان و بدون قضاوت در مورد درستی یا نادرستی این ادعاها، براي همه زنگ خطري جدی به صدا درآمده است. طبق گفته تحلیل گران چنین القا و برداشت شد که قانون گريزي، مال اندوزي، عافيت طلبي، خود تفسيري، و استفاده ابزاري از آرمان هاي انقلاب اسلامي شيوه متعارف چنان چهره ها و كارگزاراني بوده است. و دلسوزان هشدار دادند که اگر چنين باوري در ذهن مردم باقي بماند و رنگ حقيقت بدان ممزوج گردد، بناي اعتماد به كارگزاران نظام را فرو خواهد ريخت. این اتهامات و انتسابات درست یا غلط با سند یا بی مدرک تنها طرحشان کافی بود تا این تصویر را از ایران و نظام حکومتی آن در اذهان ایجاد کند. حاکمان شبیه به چوپانان گله ای بودند که ناگهان رنگ عوض کرده و یکدیگر را به گرگ و چپاولگر بودن متهم می کردند و میان درگیری ها اسنادی از صدمه های جبران ناپذیری که به گوسفندان وارد کرده بودند را افشا می نمودند… حقیقتی هولناک و تلخ که ناجیان و خدمتگزاران ملت را به شیاد، شیطان، مافیا و فساد مجسم بدل می کرد.
در پروژه ترور شخصیت استاد قوای رسانه ای دولتی با بهرگیری از توان قابل توجه خود به حملات بی امان طی 3 سال ترور فرهنگی-اجتماعی استاد و جمعیت پرداختند. شب اول دستگیری استاد ایلیا مصادف شد با راه اندازی شبکه بی بی سی فارسی که بعد از چند ماه به یکی از اصلی ترین پوشش دهنده های وقایع ایران بدل شد. هم زمان تعداد زیادی از رسانه های خارجی به نقد و انعکاس های خبری جهت دار پرداختند و با صرف هزینه های بالا و افزایش ساعات و تعداد برنامه های مرتبط با ایران به جنگ رسانه ای پرحجمی علیه نظام ایران دست زدند. از نظر ما این وقایع به هم ارتباط مستقیمی داشت و پاسخی طبیعی اما متقابل محسوب می شد که ارتباطی هم با برنامه های حامیان و مدافعان استاد نداشت و از طرف هیچکدام از گروههای حمایتی نبود. این پاسخ متقابلِ خود به خودی از زاویه دیگری هم رخ داد. در پروژه تخریب شخصیت استاد رسانه های شاخصی بودند که نقش های اصلی را بازی کردند. تخریب بنیادی و کوبنده این رسانه ها که به بی اعتباری آنها می رسید آن هم در یک زمان کوتاه در مورد چند رسانه بزرگ دولتی تقریبا سابقه نداشت. افشاگری ها علیه روزنامه کیهان یکی از هدفگیری های دقیق بود. روزنامه ای که به دلیل حضور نماینده رهبری تا سالها قبل مورد حملات جدی قرار نگرفته نبود ناگهان به شکل بی سابقه ای به تحریف، توهین، هتك حرمت مراجع عظام تقليد و روشنفكران برجسته ديني و مديران خادم ملت و جعل و… متهم شد و بنگاه دروغ پراكني و پايگاه ترويج خشونت، تفرقه و فرقهگرايي نام گرفت. مدیر مسئول آن دوست سعيد امامي و دارای سوابق ضدانقلابی و شبیه به خوارج لقب گرفت که اقدام به پرونده سازی علیه افراد می کند. جریان مستقل دیگری از اقدامات تخريبي كيهان به شدت انتقاد کرد و با اشاره به روند نامناسب كيهان در وارونه کردن واقعيتها تهديد نمود، چنانچه كيهان اين رويه را تغيير ندهد، ناچار برخي اسناد را كه در دل صندوقچه تاريخ نگه داشته است، بيرون آورده و منتشر مينمايند. رسانه بعدی رسانه ملی یعنی صدا و سیما بود که مورد انتقادات متعدد قرار گرفت. حتی افراد بی طرف هم از عملکرد آن شدیدا انتقاد کردند و رفتار صدا و سیما را هیزمکشی آتش و یکسویه و گزینشی تعبیر کردند و به آن عنوان کیهان صوتی و تصویری دادند! خبرگزاری فارس هم از رسانه های پیشتاز در تخریب استاد بود. طی این مدت تعداد گافها و اخبار جعلی این خبرگزاری دولتی به جایی رسید که گزارش شد دروغهای خبرگزاری فارس صدای دفتر رهبری را هم در آورد. مطالب این خبرگزاری با اطلاعیه های پشت سر هم که تاکید داشتند این اخبار ضمن آن که منبع معتبر و مشخصی ندارد از اساس کذب است و اقدامی غیراخلاقی و مغرضانه میباشد، قویاً و صریحاً تکذیب و بی اعتبار می شد. مقامات عالی قضایی هم از جعل اخبار توسط این خبرگزاری ابراز شگفتی کردند و از اینکه افرادی به خود اجازه تشکیل پرونده و صدور حکم و جعل از طرف دستگاه قضایی را میدهند اظهار تعجب نمودند. این روند تا آنجا ادامه یافت که مجمع تشخيص مصلحت در واكنش به اخبار كذب رسانه هاي دولت، هشدار داد که موضوعات مهم و اساسی مانند مذاکرات هستهای دستمایی بازی تبلیغاتی شده و برای دفاع از منافع ملی کشور مجبور به افشاگری و چاپ اسنادی است که حقایق را روشن خواهد کرد و مردم در خواهند یافت که چه هزینهای را بابت بیکفایتیهای برخی مسوولان در سالهای اخیر پرداختهاند. بارها اعلام شد که طی روزهای بحرانی صدا و سیما، خبرگزاری های دولتی، برخی روزنامه های دولتی و سایت های اینترنتی وابسته به دولت و روزنامه کیهان، بخش عمده ای از فضای خود را به وارونه جلوه دادن آنچه قبل، حین و پس از برگزاری دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران رخ داد، اختصاص داده اند. آنها متهم شدند که با اتکاء به امکاناتی که متعلق به عموم مردم است در راستای منافع گروهی خود بی پروا به دروغ گویی و پرونده سازی برای دیگران و پنهان کاری ادامه می دهند.
اما همه پروژه تخریب استاد در رسانه های عمومی رخ نداد و بخشی از آن نیز توسط بولتنها طراحی و اجرا شد. اعتراض به اخبار خلاف واقع منتشره در این بولتنها بالا گرفت و این نوع بولتن سازی به شیوه سعید امامی منتسب شد. کار بولتن ها به رسانه ها و افکار عمومی رسید و سیل شب نامه های تخریبی در خیابانها به راه افتاد. بولتن سازان حضورشان در عرصه رسانه را آشکار کردند و بسیاری از خبرها و گزارش ها رنگ و بوی بولتنهای محرمانه را گرفت. برای یک اتفاق روشن و ساده تئوری های عجیب امنیتی طرح شد و اتهامات مختلف وارد کردن و سناریوهای دور از ذهن ساختن هر روز از طرف یک رسانه اجرا شد و فضا را متشنج تر ساخت. این اقدامات برای جهان هم شوک آور بود.
یکی دیگر از برنامه های پرفشار دایره مذهب علیه استاد سوءاستفاده از خانواده ها به شکل های مختلف و برای استفاده ابزاری بود. استفاده از آنها به عنوان شاکی خصوصی، فشار و اجبار برای اعتراف علیه استاد، گروگان گیری اعضا و تهدید به بازداشت آنها و توهین و دستگیری و تحت فشار قرار دادن و تخریب شخصیت و …. طی چند ماه و به شکلی حیرت انگیز به میان کشیده شدن پای خانواده های مقامات در زوایای گوناگون جلب توجه می کرد. پسر یکی از روحانیون ارشد و خویشاوند نزدیک رئیس جمهور نه تنها به ابراز عقیده مخالف دست زدند بلکه با اسناد و مدارک و شواهد به افشاگری علیه آنها و سایرین پرداختند. در واقعه ای دیگر فرزندان مقامات چند جناح با عنوان آقازاده ها به فساد مالی گسترده متهم شدند و این اتهامات در رسانه ملی طرح شد. در اقدامی بی سابقه همسر یکی از کاندیداها مورد هجوم تبلیغات سیاه به شکل گسترده قرار گرفت و علاوه بر زیر سوال رفتن مدرک تحصیلی و سوابق کاری، تصاویر خصوصی وی نیز منتشر شد. دختر و نوه یکی از مقامات عالی نظام طی تجمعات بازداشت شدند و فرزند عالی ترین مقام نظام به راهبرد پشت پرده خشونتها متهم شد. آیا این رخدادها هم بی ارتباط بودند یا از ارتباط معنایی عمیق و دقیقی خبر می دادند؟
یکی دیگر از مانع تراشی های جدی اداره ادیان در روند برنامه های حمایتی و دفاعی شاگردان استاد در شبکه اینترنت، مسدود کردن وبلاگها یا هک کردن سایتهای مربوطه بود. در مدت چندماهی که از بازداشت دوم استاد و شاگردانشان می گذشت حجم اخبار مربوط به فیلتر یا هک شدن تعداد بالایی از سایتهای خبری زیاد شد. حمله هکرها به سایت “گرداب” كه بيش از 500 بار مورد انواع حملات هک قرار گرفت یک نمونه بود. خبرگزاری ها گزارش کردند که یک ديتاسنتر آمریکایی، سرورهايي را که بیش از هشتاد سایت ایرانی با موضوعات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و خبری بر آنها قرار داشت، بدون هشدار پیشین از دسترس خارج کرد. ریاست سازمان صدا و سیما صراحتا از جنگ سایبری خبر داد. فیلتر شدن بسیاری از سایتهای خبری یا پربیننده همچون فیس بوک و یوتیوب نیز خبرساز شد. علاوه بر این قطع تلفن و خطوط اینترنت و پیامک ها به شکل بی سابقه ای انجام شد تا جایی که به میلیادرها تومان خسارت و حتی مورد سوال قرار گرفتن مسئولان مربوطه رسید. فیلتراسیون شدید اینترنت با واکنش های مختلف روبرو شد. رئیس و مدیر اجرایی شرکت «گوگل» با انتقاد از محدودیت های رسانه ای پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران تهدید کرد: “اگر مقامات ایران از مسدود کردن کانال های ارتباطی از جمله پایگاه های اینترنتی دست نکشند مسوولیت و عواقب این کار با آنها خواهد بود!” و حتی سنای امریکا لایحه کمک به مردم ایران برای دریافت و ارسال اطلاعات و برای گریز از سانسور دولت و کنترل آن لاین و سایر محدودیتها را در دست بررسی قرار داد. شبکه های فارسی زبان منتقد را از حمایت مالی بیش تری برخوردار کرد و اعتبارات و امکانات بیشتری در اختیارشان گذاشت. از طرف دیگر اقدامات دستگاههای امنیتی برای استفاده از تکنولوژی سیاه به منظور رصد و کنترل تلفن، تلفن همراه، و اینترنت مردم افشا شد. تا آن زمان فقط حدس زده می شد که دستگاه امنیتی ایران قادر است تلفن ها و ایمیل های مردم را کنترل کند، اما افشای این خبر تصریح می کرد که با استفاده از تکنیک خریداری شده می توان به همه ی مکالمات تلفنی گوش کرده و ایمیل های مردم را کنترل کرد. افشای کنترل شدید و تجسس غیرقانونی در احوال افراد و حتی احتمال این خبر هم ارمغانی دیگر با خود داشت. نوعی از ناامنی روانی و تهدید حریم شخصی که اعضای ال یاسین بیش از دو سال بود آن را تجربه می کردند. اما این ناامنی تنها به افراد و حوزه های شخصی ختم نشد. ناامنی ها با انفجار در حسینیه شیراز آغاز شد، دامنه آن به انتخابات کشید و بمب گذاریها ادامه یافت. ایجاد ارعاب با بحث ترور آقای خاتمی که از سوی روزنامه کیهان طرح شد، طرح تئوری هایی مبنی بر احتمال ترور رئیس جمهور و شایعه انتشار فتوای ترور دو تن از کاندیداها توسط یکی از مراجع قم با تصاویر کشتار مردم و جهانی شدن تصویر یکی از کشته شدگان همراه شد و جوی پرالتهاب و تنش را رقم زد. طی دو سال گذشته اخبار متعددی از شکنجه های استاد در زندان شنیده شد که دایره مذاهب همه را انکار می کرد. همزمان با دستگیری استاد ایلیا اعتراف فرمانده نیروی انتظامی به وجود رفتارهای نادرست در پلیس منتشر شد که به وجود اشکال اساسی در ساختارها اشاره داشت. چند ماه بعد رویدادهای پس از انتخابات چهره خیابانهای ایران را تغییر داد. رسانه های داخلی و خارجی از عمق برخوردهای غیرانسانی با بازداشت شدگان به روایت شاهدان گزارش دادند و مسئولان رده های مختلف هشدار دادند که خشونت می تواند بهانه ایجاد “فضای رعب آور و امنیتی کردن کشور” را بدهد. رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد از دیدن تصاویر خشونتها که از ایران به سراسر جهان مخابره می شود، عمیقا متاثر شده و طی بیانیه ای رسمی از دولت ايران خواست تا اقدامات «خشن و ناعادلانه» عليه معترضان به نتيجه انتخابات رياست جمهورى را متوقف كند و وزیر امور خارجه ایتالیا گفت بشدت از دیدن تصاویر کشته شدن جوانان در ایران تکان خورده است. سران سایر کشورها نیز هر کدام به نحوی در برابر این وضع واکنش نشان دادند. حمله به مردم در خیابانها و جلوی چشم میلیونها نفر رخ می داد و لحظه به لحظه توسط رسانه های بین المللی گزارش می شد. نیروهای انتظامی و امنیتی به سواستفاده از موقعیت و سنگر گرفتن در پشت نام قانون متهم شدند و منتقدان اعلام کردند خود آن کسانی که مسئول حفظ امنیت هستند مردم را مورد ضرب و شتم قرار میدهند.
پس از دستگیری های گسترده مجموعه ای از مسئولان و سران احزاب مختلف و درست در زمانی که احتمال تهیه و انتشار فیلمهای مونتاژ و اجباری اعترافات در مورد استاد ایلیا و شاگردان زندانی ایشان به بالاترین حد رسید، اعترافات تلویزیونی به موضوع محوری رسانه ها و گفتگوها بدل شد. ناگهان و طی یک زمان فشرده حجم بالایی از برنامه های شبکه ها و رسانه ها وکارشناسان به شکل متمرکز به فیلمهای اعتراف پرداخت تا جایی که حتی عفو بین الملل در مورد آن بیانیه صادر کرد، چند حزب سیاسی و رسانه معتبر به شکل رسمی نسبت به پیامدهای «پروژه اعتراف گیری» هشدار دادند و تصریح کردند هرگونه اعترافی که در زندان، تحت فشار از بازداشت شدگان گرفته شود قانونی و قابل استناد نبوده و اين شيوه نخ نما شده است. اندکی بعد خبر اعترافات تکان دهنده سران یکی از جناح های شاخص منتشر شد که عبارت «اعترافات اشک آلود» در آن قابل تامل بود. مشروح اعترافات نماینده چند رسانه بزرگ خارجی در ایران در مورد محرز بودن جاسوسي خبرنگاران خارجي نیز در حالی منتشر شد که رکسانا صابری که با همین اتهام دستگیر شده بود پس از خروج از ایران طی کنفرانس های خبری به افشای موضوع اعترافات اجباری می پرداخت. امام جمعه موقت تهران (آقای جنتی) از پخش احتمالي اعترافات بازداشت شدگان تحولات اخير خبر داد و همزمان یکی از مراجع بلندپایه قم (آیت الله صانعی) اعلام نمود که بر همه واضح است اين اعترافات حداقل به علت زنداني بودن متهمين و شرايط خاص آنها از نظر شرعي، قانوني و عقلائي هيچ گونه ارزشي نداشته و ندارد. طی این مدت انواعی از فیلمهای تخریبی مستند یا مونتاژی نیز علیه مقامات نظام منتشر شد. طی یکی از این مستندات صحنه هایی از پا بوسی مقام رهبری توسط یکی از فقهای قم منتشر شد. پس از این رخداد علاوه بر اینکه شخص مربوطه صحت فیلم را مورد تایید قرار داد با وجود انتقادات و اعتراضهای مختلف از طرف دیگران، اعلام نمود که این اقدام عین توحید است. یکی از مقامات در حالی که تصریح می کرد فيلم منتشر شده او مونتاژ است يادآور شد نبايد فراموش کنيم که همواره کيد و توطئهها به خود کساني که اين توطئهها را ترتيب دادهاند، باز ميگردد. طی مدت زندان استاد ایلیا علاوه بر مونتاژ فیلم، خبر جعل خط ایشان هم رسیده بود. پخش گسترده یک دستخط نسبت داده شده به یکی از فرماندهان سپاه و نماینده ولی فقیه در سپاه در شبکه اینترنت، به متشنج کردن فضا انجامید و جناح مقابل به استفاده از تاكتيك جعل سند متهم شد. اخبار جعل و تقلب و شبهه دار بودن اقدامات و سوابق طی چند هفته به اوج خود رسید.
جالب بود که یکی از اصلی ترین محورهای تخریبی دایره مذاهب علیه استاد اثبات دروغ بودن ادعاهای ایشان بود و با اینکه استاد بارها اعلام کردند اگر یک دروغ نشان دهید همه را می پذیرم اما خبری از اثبات این اتهام نشد. ناگهان و در اوج وقایع، محوری ترین اتهام جناح ها و گروهها به یکدیگر دروغگویی شد. دروغگویی نسبتی بود که به کرات و با صراحت از سوی برخی از کاندیداها به یکدیگر داده شد. حتی چنین رویهای در مناظرههای تلویزیونی و نطقهای انتخاباتی در مقابل دیدگان دهها میلیون بیننده تکرار شد تا به قول یک نویسنده تحلیلگر این واژه در کنار واژههایی همچون دولت دیکتاتور، فرعونی، طاغوت، تروریست، متحجر، نکبت، قرون وسطایی، عصر قجری، رمال، عبوس، هتاک و… وارد ادبیات سیاسی ایران شود. یکی به تمسخر از مباح شدن دروغگویی در یکی از قوا می گفت و دیگری از عبارت دروغ گفتن جز واجبات دولت شده است، استفاده می کرد. هر جریانی سعی می کرد ثابت کند جریان مقابل دروغگوست و به مردم، رهبری و جهان دروغ گفته است. در این میان بازیچه کردن آمارها و بی اعتبار کردن مراکز آماردهی نیز قسمتی دیگر از ماجرا بود و اطلاعات و آمار رسمي را به دستمايه اي براي طنز و شوخي هاي مردمي بدل كرد. احساس خطر تا جایی رفت که دلسوزان نظام با تاکيد بر اينکه بايد اخلاق در ميان مسوولان کشور وجود داشته باشد اعلام کردند که دروغ يک مسوول بسيار بد است و آثار زيانباری دارد؛ زيرا حکومت ما دينی است و دروغ مسوولان به دين سرايت پيدا میکند. متاسفانه این هشدارها یا دیر داده شد یا جدی گرفته نشد چرا که هدف بعدی حملات، دین و مقدسات بود.
انحراف و بدعت در دین و توهین به مقدسات از اتهامات جدی وارد به استاد بود که از طرف متولیان تفتیش عقاید وارد می شد. در وانفسای جریان انتخابات رقبا یکدیگر را متهم به سوءاستفاده از دین و توهین به مقدسات و قرآن بر سر نیزه کردن نمودند. جریانهای فکری مختلف و حتی متضاد از خطر نفوذ تحجر و مقدسمآبی در لایههای اجتماعی گفتند و بی محابا اعلام عمومی می کردند که یک جای دینداری و مسلمانی ما میلنگد و کار به جایی رسیده که امروز هر مسلمان هوشیاری از خود میپرسد که به راستی حق کجاست و نزد کدام گروه؟! یا سوالاتی از این دست که اگر در زمان حضرت امیر (ع) بودیم در کدام صف میایستادیم؟ تحلیل گران و صاحبنظران از دو اسلام گفتند؛ اسلام خشونت طلب و اسلام حقیقی و اعلام کردند اسلام و ایران و انقلاب از تحجر و کهنگی و تعصب و خارجیگری جداست. هشدار داده شد که اسلام آن پوستین وارونهای نیست که برخی پوشیدهاند. هر جناحی متهم شد به اینکه هر چیز مقدس و مبارکی را به نفع سلیقه خود مصادره میکند. عده ای از خطر استحاله انقلاب و نظام به آنچه اسلام نمیپسندد گفتند و برخی دردمندانه نالیدند که چرا جمعی به بهانه حراست از اسلامیت نظام و به نام دین، دینداران را بی دین نامیدند و از تولد و حیاتِ التقاط و تحجر و قربانی شدن ملت و ارزش ها در پای آنها گفته شد و نوشته شد. اقدامات برخی متولیان دین و روحانیون نیز بسیار شوک کننده بود. یکی از مراجع همکاری با دولت را حرام اعلام کرد و آیت ا… برجرودی در اعتراض به شرایطش خود را خلع لباس نمود، یکی از کاندیداهای روحانی تهدید به این اقدام کرد و خبر رسید که یکی از مقامات روحانی در دولت پیشین که در زندان به خلع لباس تهدید شده از آن استقبال هم کرده است!!
از خارج از ایران هم تیرها و تبرهایی بر درخت ایدئولوژی اسلامی نظام پرتاب می شد. نخست وزير کانادا ايدئولوژي ايران را شيطاني دانست و یکی از مقامات سیاسی-روحانی مسلمان در عراق هم به اظهار نظر در رسانه ها پرداخته و با اشاره به شرایط ایران اعلام کرد که نباید با سوءاستفاده از دین به قدرت رسید زیرا در صورت اداره نادرست، ضربات به اسلام و روحانیت میخورد. این حرفها از صدها رسانه داخلی و خارجی پخش می شد. آنها می گفتند و میلیونها نفر در ایران و سایر جهان این حرفها را می شنیدند. این وقایع در طول عمر انقلاب بی سابقه و حتی می توان گفت غیرقابل پیش بینی بود. بهت آور، تامل برانگیز و شوک کننده بودن این وقایع برای کشوری که در طول سی سال گذشته فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرده نشان از شدت بالای این ضربات داشت.
یکی دیگر از اهداف اصلی از اقدامات اداره از تهاجمات مختلف، انحلال جمعیت و لغو فعالیتها بود. با وجود قانونی بودن قالبها و فعالیتها هر کاری برای انحلال جمعیت صورت می گرفت. یکی از روش ها نیز ایجاد تفرقه بود. همان زمان صحبت از جریان نفاق در جامعه هم شدت گرفت. اخبار حاکی از اختلاف نظرهای شدید و جدی بین مسئولین بود، هر جریانی دیگری را متهم به نفاق نمود و همینها عواملی شد برای شکاف بین مردم و نظام. تا جایی که یکی از دولتمردان اعتراف کرد وقتی بحث آشتی ملی مطرح میشود حکایت از این میکند که در جامعه اتفاقی افتاده و اگر نگوییم خصومت ملی، قهر و شکاف ملی ایجاد شده است. عده ای دیگر اعلام نگرانی کردند که با وجود گرایشات مختلف سیاسی و مذهبی با نگرانی و اندوه، از دست رفتن وفاق ملی ملتمان را نظاره میکنند. از عواملی چون تفرقه و ناامیدی که کشور را تهدید می کرد گفتند و هشدار دادند که نتیجهی ناخواستهی اختلافها فروپاشی و ایجاد شکافهای عمیق اجتماعی است. در طی چند ماه گذشته تحلیل گران به بیانهای مختلف اعلام کردند آنچه در این روزها رخ داد اصل نظام جمهوری اسلامی را هدف قرار داده و این چیزی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذاشت. برخی پیش بینی کردند که سرکوب مردم به سرنگونی نظام منجر می شود و بعضی از خدشه جدی وارد شدن به مفهوم جمهوریت دم زدند. بعضی درخواست داشتند که بدبینی و شک و شبهه مردم بر طرف شود چرا که در غیر این صورت موجب بی اعتمادی بیش از پیش مردم به حاکمیت شده و مشروعیت نظام و منتخب آن زیر سئوال رفته و اعتبار آن مخدوش خواهد شد .اکثریت مراجع عظام تقلید (به غیر از آیتالله نوری همدانی) نیز از ارسال پیام تبریک برای آقای احمدینژاد خودداری کردند.
و در زمان کوتاهی چهره نظام و وجهه آن در عرصه بین الملل نیز به شدت خدشه دار شد. رسانه های خارجی این سوال را طرح کردند که در صورت نادیده گرفته شدن اعتراض های مردمی در ایران به نتیجه انتخابات، دولت آینده نزد مجامع بین المللی از چه اعتباری برخوردار خواهد بود؟ سازمانهای حقوق بشری اعلام کردند دولت ایران بر اساس قوانین حقوق بین الملل، مسئولیت دارد کسانی را که دست به کشتار و شکنجه زدند محاکمه کند و اگر این کار را نکند امکان محاکمه آنان وجود دارد و مشروعیت دولت ایران نیز زیر سئوال خواهد رفت. رئیس جمهور امریکا اظهار کرد که «پرسش های بزرگی» درباره مشروعیت انتخابات در ایران وجود دارد. همین وقایع باعث تیره تر شدن روابط ایران با اتحادیه اروپا شد تا جایی که موضوع اخراج برخی سفرای اروپایی جدی تر شد. از آن طرف احتمال فراخواندن سفراى اروپايى از تهران قوت گرفت. تا هفته ها بعد از اعلام نتایج، سران و دولتهای 181 کشور از ارسال پیام تبریک به رئیس دولت خودداری کردند. آمریکا دعوت از دیپلماتهای ایرانی برای شرکت در مراسم سالروز استقلال این کشور را پس گرفت و زیر سوال رفتن مشروعیت و اعتراضات بین المللی به جایی رسید که دبیرکل سازمان ملل اعلام کرد تهران باید فورا به سرکوب معترضان در ایران پایان دهد. بسیاری از فعالین حقوق بشر در ایران و جهان اعلام کردند زمان ارجاع پرونده جمهوری اسلامی در زمینه نقض حقوق بشر به شورای امنیت سازمان ملل متحد فرا رسیده است. وكيل مدافع گروههای اسلامی مصر، به دليل عدم مشروعيت محمود احمدینژاد در اعلام پيروزی و اهانت به صحابه پيامبر در جريان مبارزات انتخاباتیاش به دادستانی كل مصر شكايت کرد. یک مقام قضایی سابق در دادگاه لاهه اعلام کرد که خواستار رسیدگی نهادهای بین المللی به سرکوب مردم ایران است و ادعا کرد که تعدادی از وکلای دادگاههای مربوط به جنایت علیه بشریت، در این مورد اعلام آمادگی نموده و به زودی گزارش تهیه شده و تسلیم دادگاه بین المللی لاهه و شورای امنیت سازمان ملل متحد خواهد شد. درخواست صدور حکم بازداشت بین المللی برای مقامات ارشد نظام در گردهمایی های متعدد ایرانیان مقیم خارج از کشور اعلام شد و با تظاهرات جهانی در اعتراض به سرکوب مردم ایران همراه گشت. در سطح بین الملل اقدامات عملی دیگری نیز علیه ایران تشدید شد. خبرگزاریهای معتبر جهانی از توافق پشت پرده اسرائیل با عربستان برای استفاده از آسمان این کشور برای حمله به ایران خبر دادند و مقامات امریکا تلویحا به اسرائیل برای حمله به ایران چراغ سبز نشان دادند. رسانه های خارجی اعلام کردند شرایط ایران کشورهای غربی را بر آن داشته تا به فکر تحریمهای جدیدی بیافتند و به عنوان نمونه تحریم صادرات بنزین به ایران را اجرا نمایند. اقدام دیگر توقیف يک ميليارد و ۶۰۰ ميليون دلار از اموال ايران در بریتانیا بود. این وضعیت در شرایطی رخ می داد که برگزاری دادگاه و احتمال دادن احکام سنگین برای استاد ایلیا و شاگردان نزدیک ایشان قوت گرفته بود و شاکی سازی دروغین و جهت دهی به دادگاه و گرفتن حکم های سنگین با مدرک سازی از تهدیدات مکرر بازجویان بود.
سوالات و درخواستها و مطالبات پس از این وقایع نیز جای تامل داشت. اینکه چرا هر گره سهلی را با دندانهای امنیتی باز میکنیم؟ چرا به کوچکترین بهانه، هرکسی را از دایره خودیهایمان دور میکنیم؟ مخالفت با تجسس در احوال شخصی مردم مخالفت و بیزاری از نفرتپراکنی و پروندهسازی، توقف برخوردهای امنیتی، فوق امنیتی و آزادی مطبوعات و رفع توقیف از آنها، فعالیت مجدد سایتهای خبری مستقل، ممنوعیت مداخلات غیرقانونی دولت در فضای ارتباطی، نظیر اینترنت، پیامهای کوتاه، و جلوگیری از قطع ارتباطات تلفنی و شنود مکالمات مردم و هر گونه تجسس دیگر و توقف برخوردهای یکجانبه، افترا، دروغپردازی و اهانت در رسانه رسمی کشور، صدور مجوز برای تشکیل جمعیتهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و آزادی همه دستگیرشدگان سوالات و درخواستهایی بود که در طول چند سال گذشته مکررا از جانب ال یاسین طرح شده بود. به نظر می رسید حالا از حنجره مردم و جریانهای فکری مختلف به گوش می رسید. انگار آنچه ما تجربه کرده بودیم دامن همه را گرفته بود.
کمی پس از این وقایع اعلام خطرها و ارائه راه های برون رفت از بحران و زلزله های بعدی آغاز شد. یک روزنامه خارجی نوشت دوران سختی با مشكلات و معضلات فراوان داخلى و خارجى پيش روى دولت قرار دارد. رييس موساد اعلام کرد شرایط فعلی موجب خواهد شد اسرائيل بتواند آسانتر تهديد اتمی ايران را برای جهانيان توجيه کند. کارشناسان مختلف از خطر عظیمی که در پیش است گفتند و هشدار دادند که اعتماد مردم لطمات جدی دیده است. به مرور هشدارها رنگ و بویی دیگر گرفتند و جریانهای ناهمسو از دیدگاهی مشترک دم زدند. یکی از مراجع وابسته به اصولگرایان گفت: مردودشدن صاحبان قدرت و عزت در امتحان الهي، سقوط آنها از فراز قله به ته دره را در پي دارد. او بااشاره به عوامفريبي برخي افراد در تبليغات انتخابات گفت: اگر هفتادميليون نفر را فريب دهيد، خدا را نميتوانيد فريب دهيد و بايد توجه داشته باشيد كه با خدا يك رو باشيد. خداي متعال انسانها را رها نكرده، پاداش و كيفر فقط براي عالم آخرت نيست و بخشي از آن در اين عالم ظهور پيدا ميكند. و همزمان جناح مقابل نیز راه حل های مشابهی ارائه می داد که باید به اسلام باز گردیم، اسلام ناب محمدی که تحجر را بر نمیتابد و تا قیام قیامت برای معضلات جدید بشریت پاسخهای بکر و نو دارد. به اسلامی باز گردیم که ما را به امانت و راستی فرا خوانده است…به صداقت بازگردیم. چگونه از مردم میخواهیم ایمانهای مذهبیشان را سرمایه اعتماد به ما قرار دهند در حالی که صراحتا به آنان دروغ گفته میشود؟…به خرد بازگردیم… .به قانون بازگردیم؛ به قوانینی که خود وضع کردهایم پایبند بمانیم و آنها را اجرا کنیم. بدون این کار سنگ روی سنگ بند نخواهد ماند. بی طرفان نیز اذعان داشتند بدون شك اگر روال قبلی ادامه یابد ناكجا آباد ديگري در انتظار نظام خواهد بود و دیگری در اقدامی نمادین خداوند را برای داوری و ختم این وضعیت به زمین دعوت می کرد. یکی از روحانیون همسو با جناح اصولگرا نیز خاطرنشان كرد اين آشوبها نشان از قدرت خداست كه ميخواهد بگويد من ميخواهم ماهيت انسانها را به شما نشان دهم و روحانی دیگری با بيان اينكه در هفتههاي اخير غيبت، دروغ، تهمت، فحاشي و بدزباني در كنار خسارات مالي و جاني فراوان، رخ داد اظهار داشت كساني كه در اين موارد مقصر بودهاند و مرتكب آنها شدهاند در ماه رجب و رمضان توبه كنند و واي به حال آنها اگر با اين گناهان وارد قيامت شوند. دیگری اعلام می کرد که یکی از بزرگترین برکات انتخابات این دوره آزمون و محک خوردن دینداری است و اینکه کدام گونه مسلمانی پذیرفته است؟ و آيتالله جوادی آملی بهترين راه نجات از شرايط فعلی را تقوا توصيف کردند و بخشی از اختلافات در جامعه را مصداق عذاب الهی دانستند که در صورت بيراهه رفتن، جامعه دچار آن میشود و تنها راهحل آن، انابه است، نه قانون و گاه همين قانون منشأ اختلاف است. اگر اين اختلاف باشد، جز با ناله شب و روز و دعا حل نمیشود. گروهی از نخبگان نیز تنها راه حل براي خروج از بحران فعلي، بازگشت به صداقت و عدالت، پرهيز از دروغ، آزادي فوري بازداشت شدگان اخير و احقاق حقوق قانوني ملت دانستند که جز اين راه به گواه تاريخ و وعده هاي حق الهي، به مقصود نرسيده و پايان خوشي را براي رهپويان آن به همراه ندارد. این دیدگاهها به شدت جای تامل داشت.
کمی بعد، غبار غلیظ و سنگینی طی بیش از 7 روز سراسر ایران را پوشاند به نحوی که آلودگی تا 21 برابر حد بحرانی در شهرهای مختلف گزارش شد، باعث لغو پروازها گردید و تقریبا 5 روز ایران را به حالت نیمه تعطیل در آورد. این شرایط در حدی بحرانی بود که نیروهای هلال احمر اقدام به توزیع ماسک و وسائل کمک تنفسی کردند و از مردم خواسته شد تا حد امکان از رفت و آمد در سطح شهر خودداری کنند. آیا این اتفاق که برخی از آن به عنوان پدیده ای غیرطبیعی و عذاب گونه یاد کردند ارتباطی با مشکلات حاد تنفسی که به دلیل شرایط نگهداری در زندان برای استاد ایجاد شده است دارد؟
….
چند بار طی این مدت استاد اشاره کردند که به دلیل حملات و تهاجمات گسترده مجبور شدم همه چيز را ماندگار و جاودانه كنم. حالا براي زندان، دادگاه، اعدام و هر چيز ديگري آماده ام چون مطمئنم خداوند، همة جهان، همة تاريخ، صدها شبكة ماهواره اي و صدها رسانة قدرتمند، همة رهبران و مردم جهان امروز و فردا از اين خدمتگزار خداوند دفاع خواهند كرد… شگفت انگیز بود که صدای این دفاعیات را به این سرعت و با کیفیتی چند صد برابر و گستردگی جهانی از زبان دیگران می شنیدیم. ما مطمئن بودیم که این اقدامات طی تلاش ها و برنامه های حامیان استاد رخ نمی داد و بسیاری از مجریان این برنامه های همسو حتی ما را نمی شناختند و از مسائل ما هم بی اطلاع بودند اما به شکلی بسیار راهبردی، در بهترین زمان ها و به مستقیم ترین وجهی این برنامه ها را اجرا می کردند. هم صدایی و همسویی جریانهای مختلف و بی ارتباط به هم که همگی بی ارتباط به جمعیت و استاد هم بودند نشان می داد که انگار هر صدا و هشدار و اقدامی به پژواکی در کوه ها بدل شده بود و به همراه خود نه انعکاس صدا که بهمن ها و زلزله هایی به همراه آورده بود.
اما در کنار و یا بهتر است بگوییم در امتداد این موضوع مسئله دیگری هم ذهن ما را به خود مشغول می کند. هرازگاهی که اخبار و گزارشاتی از شکنجه ها، نحوه رفتارهای تحقیرآمیز بازجویان و فشارهای روانی و تهدیدات شدید ایشان و اعضای خانواده یا شاگردان را می شنویم، از فشار برای انکار، شرایط زندان و همراه بودن ایشان با موشها و گذراندن بیش از یکسال (دو دوره 6 ماهه) در زندان انفرادی که هر یک روز ان معادل ده روز زندان عمومی محسوب می شود، وضعیت وخیم جسمی و…. از خود می پرسیم جهان چگونه به این رفتارها پاسخ خواهد داد؟
استاد چند بار در مورد پیامد اقدامات و تهاجمات به نکته خاصی اشاره کردند و در مورد تهاجمات مختلف دایره مذاهب می گفتند که این اقدامات یعنی «تا قرنها زلزله» مثلا در موضوع ضبط و سواستفاده از فیلم اعتراف که بازجویان به آن عنوان “چک سفید به نظام” می دادند، گفته بودند چک سفيد به نظام يعني « قرنها زلزله »؛ اگر بخواهيد با اين چک سفيد کار خاصي بکنيد… یا می گفتند من مکرراً به آنها تاکيد کردم که به اين بچه ها نگوييد فرقه. فرقه تا قبل از دستگيري من وجود نداشته. اما اگر شما به اينها تاکيد کنيد اينها مي شوند فرقه و بعد شما عمرها تلاش خواهيد کرد که اين مفهوم و ماهيت را از آنها بگيريد. پيامد برچسب را مي دانم… آنها اين حرفها را حمل بر تهديد مي کردند اما تهديد نمي کردم… مي گفتم قصد من تحقق قرآن است. قصد من خداست. شما داريد چيزي را بزرگ مي کنيد. توجه کنيد که بعداً تعطيل کردن اين موضوع تا «قرنها» طول مي کشد و شايد هيچوقت نتوانيد آنرا جمع کنيد… این موضوع «تا قرنها زلزله» چند جای دیگر هم تکرار شد.
به راستی واکنش جهان در برابر این اقدامات هولناک چه خواهد بود؟ عالم آبستن کدام زلزله هاست؟