ابرها آمدند. و بعد غبارها و دودها زمین را پر کردند و تاریکی همه جا را گرفت.خورشید ناپیدا شد. گفتند نیست اما آسمان و زمین به زبان ها شهادت می دادند که هست و خودش می گفت هستم. پس تا قبل از اینکه صبح بیاید«بدانید که هستم».خورشید زندگی چنان بود که هر چه می خواندی اش همانطور دریافت می شد. هر چه او را می نامیدی همان می شد و هر چه می گرفتی اش تو را به آن می گرفت… فرزندان نور و آنها که او را با نور شناخته بودند، آماده و منتظرش ماندندو از میان غبارها و دودها و ابرها با او در ارتباط بودند. اما اکثراً او رابسان غبارها و تاریکی ها گرفتند و خواندند، پس زندگی شان پر شد از تاریکی ها و غبارهای مرگبار… ابوجهل ها و یهوداها در زمین دودها بپا کردند تا جلوی آفتاب را بگیرند و بشر را از نور زنده و زنده کننده محروم سازند. اما خداوند می خواست آشکار شود و هر چه بخواهد همان می شود… خورشید انکار شد. تحریف و تمسخر شد. به بدترین ها نامیده شد. بدی کردند و در بارۀ او بد گفتند و بعضی گوش ها و چشم هایشان را بر بدیها گشودند و حتی به آن آلوده شدند…
بعضی دیگر مثل نمرودها و فرعون ها و اصحاب فیل با او جنگیدند… صبح که نزدیک شد خورشید خروشید و دانه های نورانی را در نورپرستان رویانید. اما غبارها و تاریکی ها را در وجود تاریکی زدگان به آتش کشید و آنان را برای همیشه گرفتار آتش ساخت…
… اصحاب نور، فرزندان آفتاب برای همیشه به خورشید ملحق و در آن زنده شدند.این شب قدر آنست که خورشید آسمانها و آفتاب جهانها را در شب تار و تاریک بشناسیم زیرا در روز روشن و هنگام ظهی هیچکس قادر به انکار و تحریف خورشید نیست مگر دروغ زادگان و ظلمت پرستان.
… خوشا بحال کسانیکه در تاریکی ها و غبارها شاهدان نورند و از ایمان و وفاداری پر می شوند.
خوشا بحال آنها که عهد خود را با نور ستارگان شب برکت دادند زیرا همۀ نورها از آفتاب جهانهاست.
خوشا بحال آنان که شهادتهای خود را در خورشید آسمانها گذاشتند زیرا خورشید در آنها روئید و آنان در خورشید روئیدند.
خوشا بحال آنان که نور زنده را می شناسند زیرا نور جهانها همانطور برای آنان است و برای همیشه با ایشان زندگی می کند.
خوشا بحال آنانکه خورشید زندگی را بزرگ می دارند و به بزرگی می خوانند زیرا اینان بزرگان آسمانند.
خوشا بحال آنکه کار او نجات از تاریکی هاست زیرا نورها و نجات ها را بخود جذب می کند.
… خوشا بحال آنانکه او را روح خود می دارند زیرا از او روح می یابند و به او می پیوندند.
بخش دوم از افشاگریهای مهندس محمد اصغری نیا (مدیر مسئول نشریه حرکت دهندگان) درباره شگردهای بازجویان دایره مذاهب وزارت اطلاعات در استفاده ابزاری از زندانیان امنیتی، وعدهها و تطمیعهای آنان که در سیر برخورد با ایلیا رام الله ( پیمان فتاحی) و جمعیت پیروان وی (الاهیون ایران – جمعیت ال یاسین) از سال 1386 صورت گرفت. گفتنی است که ایلیا «میم» تا کنون 4 بار توسط دستگاه امنیتی ایران بازداشت شده و مجموعا 400 روز را در زندان انفرادی و تحت شکنجههای شدید جمسی و روانی به سر برده است. این فیلم که در واقع نامهای به رهبر جمهوری اسلامی و مربوط به سال 1387 بوده است در 4 قسمت منتشر شد.
ايسمهاي معنوي با قدرت و به سرعت همه جا را ميگرفت. چند دهه قبل، فضاي معنوي آمريكا توسط بعضي از معلمين شرقي كه اكثراً هم از هندوستان بودند فتح شده بود. اين معلمان مانند سرنشينان كشتي كريستف كلمب بودند كه در رأس آنها راماكريشنا و شاگرد او ويوكاناندا قرار داشتند. بعد از سخنراني ويوكاناندا موجهاي شرقي گرايي پي در پي حيطههاي معنوي آمريكا را فتح ميكرد و به تصاحب مستتر فرهنگ معنوي شرق و عمدتاً هند دامن ميزد. معلمان و مبلغان ديگر فرهنگ كهن هند هم يك به يك از راه رسيدند و هر كدام منطقۀ بزرگي از ذهن و زمان آمريكا و سپس اروپا را فتح كردند. يوگاناندا، كريشنامورتي، ماهاريشي، اشو راجنيش، پرابهوپادا، ساي بابا، و ديگران. آمريكا و دنبالۀ آن كه اروپا بود شديداً تحت تأثير معنويت هندي قرار گرفته بود. برخي از اين افراد [مانند يوگاناندا] به كاخ سفيد هم رفت و آمد داشتند. جريانهاي مسيحي در برابر اين امواج فراگير و قدرتمند، هر روز ضعيفتر ميشدند و ميدانهاي جديدي را واگذار ميكردند. مردمي كه از افرادي مانند ساتياساي بابا، كريشنا مورتي، راجنيش و ماهاريشي الهام ميگرفتند صدها بار بيشتر از كساني بودند كه مثلاً از رئيس جمهور آمريكا الهام پذيري داشتند. آمريكا و اروپا داشت پر ميشد از جريانهاي معنوي هندي و در مرحلۀ بعد چيني. نفوذ معنوي چين عمدتاً از طريق جريان ذن و ورزشهاي رزمي از نوع چيني بود…
در اوج اين استحاله و غلبۀ معنوي، مسئولين آمريكايي تصميم گرفتند راجنيش را از ايالات متحده اخراج كنند و اين تصميم خود به جهش جديدي در تولد و تكثير انديشههاي هندگرا و بويژه انديشههاي راجنيش، در آمريكا و اروپا و ديگر كشورها منجر شد.
مسئولان آمريكايي براي برخورد با اين پديده فراگير تدابير ديگري را اتخاذ كردند و روشهاي نرم و چندوجهي را به كار بردند… بنيادگرايان يهودي و مسيحي فعال شدند. چند انجمن و سازمان بزرگ تبليغ مسيحيت به شيوه جديد وارد عرصه شد. به جريانهاي داخلي ميدان داده شد. بنابراين دهها جريان جديد وارد ميدان شدند. معماران امنيتي آمريكا راه را نه در سركوب و مقابله خشن با جريانهاي وارداتي بلكه در بالا بردن توان توليد و قدرت پاسخگويي يافتند و البته از راههاي ديگر، راههايي مانند كنترل و جهت دهي به جريانات وارد شده و تصرف نامحسوس مركز ثقل آنها…
بنابراين دهها جريان جديد بوجود آمد يا اينكه از حالت ناآشكار خارج و در سطح اجتماع ظاهر شد. سازمان علم مسيحي، كليساهاي خانگي، جرياناتي مانند هيپنوتيزم، اكنكار، ساينتولوژي، شمنيزم (و تنسكريتي)، ان ال پي و داستان پردامنهاي به نام تكنيكهاي موفقيت.
بعد از فروپاشي بلوك شرق و با قدرت گرفتن فرآيند جهاني شدن، كشورهاي اروپاي شرقي و خود روسيه هم هر چه بيشتر در معرض اين موج پيش رونده قرار گرفتند. تعداد مراكز مرتبط با يوگا و مدي تيشن در جهان دهها مرتبه از تعداد كليساها، مساجد و كنيسهها بيشتر شد و امروز هم بيشتر است…
اين امواج با وجود همۀ كنترلها و مقاومتها به ايران هم رسيد. جريانهاي يوگايي، كريشنايي، ساي بابايي، تي ام، تانترا، فالون كنگ و مانند اينها در همه جاي ايران و مخصوصاً در تهران ظاهر شده بود. ايسمهاي معنوي به دور از چشم متصديان فرهنگي در حال تحكيم ريشههاي خود بودند. اكيست ها، ساينتولوژيست ها، تانتريست ها، يوگيستها و بسياري ايسمهاي ديگر. جوانان و مردمي كه به اين جريانات گرايش يا تعلق خاطر داشتند، عموماً نيتي جز خداگرايي و تجربه معنويت نداشتند و حتي مي توان گفت از نظر هوشمندي معنوي، در سطوح بالاي جامعه قرار داشتند.
اما متأسفانه اثر آشكار و مستقيمي از خداوند زنده و حاضر، اثري از لااله الا الله، بسم الله الرحمن الرحيم، قل هوالله احد و اثري از توحيد و يگانگي در بعضي از اين داستانها ديده نميشد. بيشتر آنها به نحوي درباره خدا حرف مي زدند اما پيام لااله الا الله آنقدر در آنها مبهم و مستتر بود كه شايد تنها متخصصان اين زمينه ميتوانستند آن را بيابند و البته در بعضي از آنها چنين پيامي وجود نداشت يا حتي پيامي متضاد دريافت ميشد. در ميدان شلوغ اين ايسمها ايليا از «الله ايسم» حرف زد كه براي مردم به صورت الاهيسم به معناي خداگرايي، خدامحوري، خداباوري، خدادوستي و تسليم الهي بيان شده بود. الله ايسم واكنش و دكتريني بود كه ايليا در مقابل ايسمهاي مختلف مطرح كرد و تفاوتهاي زيادي با الاهيسم (كه از ريشه و سابقهاي كهن برخوردار بود) داشت اما در بين مردم اين دو مفهوم يكي تلقي ميشدند. الاهيسمي كه ايليا بعداً مطرح كرد يك روايت متفاوت، كامل و جامع و هماهنگ از الاهيسم كهن بود و با اطمينان كامل ميتوان گفت آموزههاي الاهيسم كه توسط ايليا تفسير و تبيين شده جذابترين، قويترين و كاملترين تفسير الاهيسم محسوب ميشد اما روايات ديگري نيز از الاهيسم وجود داشت كه توسط اساتيد مختلف در نقاط مختلف دنيا و در زمانهاي مختلف بيان شده بود. كتابهاي متعددي وجود دارند كه بيانگر اين روايات مختلف ميباشند.
ما الاهيسم را ترجمهاي از عبارت لااله الا الله ميدانستيم و الاهيون را كساني كه واقعاً و عملاً به لااله الا الله معتقد هستند و با آن زندگي ميكنند. الاهيسم مكتبي كهن و بسيار عميق بود و در ميان مكتبهاي باطني، بوضوح كاملترين، عالي ترين و قديمي ترين مكتب باطني محسوب ميشود. تاريخ الاهيسم به هزاران سال قبل بازمي گردد و ايليا آن را از معلمي بزرگ كه به او معلم جهاني ميگفت، آموخته بود.
«اولين و عمليترين نتيجة لا اله الا الله اين است كه همه چيز تسليم و در تصرف خداست و همگان ميبايست خود را آگاهانه تسليم خداوند نمايند.»
… در اين زمان ايليا سعي كرد الاهيسم را با شرايط زمان و مكان بيشتر هماهنگ كند و آنرا به تناسب مسائل اين عصر و شرايط موجود تفسير و تبيين نمايد. او سعي كرد كهن ترين و جديدترين علوم باطني را، همۀ روشهاي تفكر خلاق را و كاملترين و عميق ترين انديشههاي معنوي اين عصر را در زير سايۀ الله ايسم گردآورد و همه را با خداگرايي و توحيد هم جهت و موافق كند.
خداوند چنان با او بود و اسم خداوند آنچنان قدرتمند و شديد از او حمايت ميكرد كه اجازه نميداد هيچ انديشهاي از جريانات غيرالهي بتواند حتي براي لحظهاي در برابر اين حركت كه مبناي خود را لااله الاهو ميديد بايستد…
بسياري از كساني كه به جريانهاي انحرافي (مانند فرقه هاي روان گردان…) مبتلا شده بودند، دوباره به سمت خداگرايي و بازگشت به خداوند جهت گرفتند.[1] در سوال و جوابهايي كه با ايليا در جلسات عمومي مطرح ميشد يا برخي مناظرههاي كوتاه، همۀ آن انديشهها در برابر انديشه كائناتي لااله الا الله بلافاصله محو ميشد. لااله الا الله تبديل به اولين شعار ما شده بود كه آن را به صورت لااله الاهو بيان ميكرديم از اين جهت كه ظاهراً و البته ظاهراً، انعطاف پذيري و گسترۀ شنيداري بيشتري براي عبارت لااله الا هو وجود داشت.
«يكي از كليدي ترين اصول الاهيسم اين است كه حقيقت يكيست اما راههاي وصول به حقيقت بيشمار است. خورشيد يكي است اما از نقاط بيشماري ميتوان به آن نگاه كرد و به سوي آن رفت.»
طرح لا اله الا الله به سرعت در همۀ نمادهايي كه به نحوي مرتبط با حركت بود، اعم از موسسات، انجمنها و تشكلهاي ديگر قرار گرفت. آرم اصلي ال ياسين يك «لا» بود كه در آن «اله الا الله» هم آمده بود. آرم نشرتعاليم حق، كتاب تعاليم حق و بيشتر مراكز وابسته، الهام گرفته از لااله الا الله بود اما بعداً از دشمنان خود ميشنيديم كه اين آرمها صهيونيستي است يا مربوط به فراماسونرهاست يا چيزهايي از اين قبيل كه البته اينها حرفهايي بي اساس بودند. [2]
… مسئله الاهيسم و الاهيون هنوز آشكارا مطرح نشده بود و صرفاً چند تن از نزديكان از آن خبر داشتند. البته در اين سالها هيچ وقت ديگر هم آشكارا مطرح نشد چون خطر بزرگي در بيان آن وجود داشت. اين احتمال به قوت وجود داشت كه خود ما هم تبديل به يك فرقه شويم. ايليا كاملاً مراقب بود كه اين جريان فكري به يك فرقه تبديل نشود. او حتي براي اين منظور مركز تحقيقات فرقهها و جريانهاي معنوي را راه اندازي كرد كه از طريق آن همه جريانهاي معنوي، چه مثبت و چه منفي، همه فرقه ها، ضدفرقهها و پديدههاي نوين ذهن گرا يا معنويت گرا را عميقاً و به طور مستمر رصد ميكرديم و تحت بررسي داشتيم. ايليا نميخواست كه به سرنوشت ديگراني كه آنها را اتفاقاً خوب ميشناخت مبتلا شود و نميخواست در جاي پاي مدعيان، پا بگذارد. نميخواست پيرامون او جريان جديدي درست شود. او همۀ اين سالها را در بارۀ خدا و خداگرايي، در بارۀ اسم خدا و روح خدا، در بارۀ تسليم الهي، ايمان الهي و عشق الهي، در بارۀ توجه به خدا و حضور الهي حرف زده بود و تا جايي كه ما ميديديم و تجربه ميكرديم و مردم اعتراف كردند اكثر كساني كه با آنان برخورد كرده بود به خداوند، به كلام خدا، به نور تفكر و به روشنايي تحقيق پيوند خورده بودند، اما هيچ وقت شرايط آن مهيا نشد كه او آشكارا و بي پرده دربارۀ الاهيسم (الاهيسم باطني و كهن) حرف بزند. كتابهاي مرتبط با الاهيسم، انواع شاخههاي باطني كه همگي از تنه لااله الا هو استخراج شده بودند، سالها آمادۀ انتشار بود اما هيچ يك از آنها منتشر نشد. فقط سي چهل جلد از يكي از اين كتب و آن هم براي دوستان نزديكي كه در ايران يا خارج از ايران بودند، تهيه شد.
همانطور كه گفتم در مقاطعي از گذشته زيادي مذهبي شدم. از تعادل خارج و دچار نوعي مذهب گرايي افراطي شده بودم. موسيقي ام نوار قرآن بود. پيوسته ذكر ميگفتم. اين ذكر را چند صد بار و آن را چند هزار بار. اين را در فلان ساعت و آن را در ساعت ديگر. گاهي سجده هايم آنقدر طولاني ميشد كه خوابم ميبرد. اما به دليل اتفاقاتي كه پيش آمد و تغييراتي كه در خودآگاهي ام رخ ميداد باز از اين حيطه خارج شدم. بعد از مدتي در فضاي غيرمذهبي كه سرشار بود از فرهنگ مدرنيزم و غرب و آمريكا فرو رفتم. بجاي نوار قرآن، موسيقيهاي كلاسيك غربي يا موسيقيهاي الكترونيكي يا موزيك ملل ديگر را گوش ميكردم. مصطفي اسماعيل و منشاوي [از قاريان معروف قرآن] جاي خود را به كيتارو و ونجليس دادند. در آن مقاطع وقتي دختر نامحرم ميديدم، يا رويم را بر ميگرداندم يا سرم را پايين ميانداختم كه گناه نكرده باشم اما وقتي در ضد آن فرو رفتم تعداد زيادي دوست دختر داشتم كه با هم راحت بوديم [مربوط به حدود 14-13 سالگي تا 16 سالگي]. رابطه خاصي نداشتيم اما با هم جنگل و كوه ميرفتيم و مبناي حرفهايمان فقط آموزشهاي متافيزيكي بود. آنها را تشويق به ازدواج هم ميكردم. البته سن همه ما فاصله محسوسي با ازدواج داشت ولي ميخواستم كه دچار تصور غيرواقعي نشوند. تعداد زيادي هم پسر بود و مردان و زناني كه سن بعضي از آنها مثل پدربزرگ ها و مادربزرگ ها بود. اين مسائل مربوط به سالها قبل از تعليمات انسجام يافته بود. اين جابجايي كه بارها و در فضاهاي مختلف اتفاق افتاد دلايلي داشت و يكي از مهمترين علل آن شيوه معرفتي ضاد بود كه به آن اضداد هم گفته ميشود.
اين يكي از روشهايي بود كه به طور جدي به آن گرايش داشتم و در الاهيسم باطني و آنچه از علوم باطني آموخته بودم وجود داشت. اين را از آن معلم بزرگ گرفته بودم ولي ديدم كه بسياري از اساتيد بزرگ جهان به آن عمل ميكنند. حتي خود روش ضاد هم همچنان در ناشناختگي مانده است و كمتر كسي از مطلعان باطني را مييافتم كه از چگونگي و ظرايف اين طريقه اطلاعي داشته باشد. در فرهنگ متعارف باطني اين طريق كهن تا حدي شبيه به روش ملامتيون[2] است اما قدمت آن به قرنها قبل از ملامتيون باز ميگردد و در مواردي هم كاملاً متفاوت و بسيار هوشمندانه تر، خردمندانهتر و هدفمندتر از شيوه ملامتيون است. علاقه ام به روش ملامتيون به دليل همين شباهت نسبي بود. طريقه ضاد ميگفت از بديها فرار نكن بلكه بديها را مهار كن. وقتي تو چيزي را در خود پرورش ميدهي و فعال ميكني، ضد آن هم در تو پرورش مييابد. هر چقدر قدرت تو بيشتر شود امكان ظلم تو هم بيشتر ميشود، هر چقدر بزرگتر شوي امكان خود بزرگ بيني و خودپرستي تو هم بيشتر ميشود. به هر اندازه فكر و خرد تو تواناتر شود امكان تحريف و توجيه گري هم رشد ميكند (…) پس فقط خوب بودن و داشتن صفات عالي كافي نيست بلكه بايد از اين هم گذشت و خوبيها و بديها را مهار كرد و آنها را به احاطه درآورد. بايد از صفات خوب و بد گذر كرد تا نور ذات الهي كه در اصل عاري از هر رنگ و صفت است، شايد به ادراك در آيد. اين يكي از انديشههاي طريقه ضاد است اما اصول ديگري هم دارد مثلاً ميگويد گاهي ضروري است كه ظاهر تو در تضاد با باطن تو و ظاهر تو بدتر از باطن تو باشد اما عكس اين را نميپذيرد. ميگويد اگر خيلي دانايي گاهي هم لازم است خود را به ناداني و جهالت بزني.[3] اگر توانايي گهگاه ضروريست كه ناتوان و ضعيف نشان دهي. اگر آن سرّ را داري نبايد جز براي اهل آن آشكارش كني بلكه بايد طوري رفتار كني كه آن را نداري. اگر برخورداري از آن، لازم است گاهي تهي از آن بنمايي. اين طريقه كهن كه به نظر اساتيد باطني شيوهاي اصولي در زندگي اكثر انبياء بزرگ و ارواح بزرگ تاريخ بوده ميگويد گاهي انكار كردن بسيار مهمتر از تائيد كردن است…
فهم اين روشِ برخورد به رفتارهاي خاصي منجر ميشود كه دستهاي از اين رفتارها به رفتار و نظر ملامتيون شباهت دارد. بنابراين به جاي حرف زدن از طريقه اضداد از روش ملامتيون كه كمي به آن شبيه است ميگويم. چون اگر به اندازه كافي درباره آن توضيح ندهم خود اين ميتواند انديشهاي افراطي و عجولانه را باعث شود.
«كسي كه خود را پذيرفته، ديگر برايش مهم نيست كه ديگران او را قبول كنند يا نكنند.»
شيوه ملامتيون يا روشهاي مشابه آن در ميان بزرگان گذشته و بزرگاني كه در عصر حاضر ميشناختم داراي محبوبيت خاصي بود.[4] بيشتر بزرگاني كه در گذشته ملاقات كرده بودم باطنشان بسيار بزرگتر و زيباتر از ظاهرشان بود. آنها خود را به نحوي از چشم عموم پنهان ميكردند و سعي داشتند كه بركات حضورشان غيرمستقيم و مانند خورشيد در پشت ابرها به مردم برسد… بعضي از آنها را كسي بعنوان معلم و استاد نميشناخت. يكي از اين بزرگان را كه در تهران زندگي ميكرد به عنوان ديوانه ميشناختند و از او دوري ميكردند و ميترسيدند. اين فضايي بود كه خود او به وجود آورده بود و همه چيز در كنترل خودش بود. با استفاده از اين قالب، ماموريت باطني خود را با آساني بيشتري انجام ميداد. گاهي به خانه اش ميرفتم. خانه اش در يك ساختمان نيمه كاره و خرابه بود. اما در اين خرابه موجودي بزرگ زندگي ميكرد كه عموماً از آن غافل بودند… معلمان بزرگي هم كه در نقاط ديگر ديده بودم در ناشناختگي زندگي ميكردند و آنهايي كه در دسترس بودند يا كارشان به پايان رسيده بود يا قائل بودند كه ماموريت روحي شان همين است. در قرون گذشته هم گرايش به ناشناختگي و شيوههايي مانند ملامتيون در فرهنگها و ملل مختلف، با ساختارهاي كمي متفاوت، در زندگي اكثر ارواح بزرگ و بزرگان باطني ديده ميشد…
واقعاً افكار و قضاوت مردم در بارۀ ما چقدر مهم است؟ انسان تا چه حد براي مساعد كردن قضاوت مردم (دربارۀ خودش) تلاش ميكند؟… و اين روال هر چه بيشتر به انديشههاي ملامتيون شبيهتر ميشد. ما از سرزنش ديگران نميترسيديم بلكه حتي آنان را وادار ميكرديم ما را سرزنش كنند. چند نفر از بچهها را هم همراه كرده بودم. در آن زمان [دوازده سيزده سالگي به بعد] از اينكه ساختارهاي بستۀ فكري و انجمادهاي انديشهاي خود را ميشكستيم، احساس موفقيت ميكرديم. از اينكه قضاوت ديگران در بارۀ ما ديگر آنقدر تأثيرگذار نبود، دچار شعف ميشديم. سعي ميكرديم باطن مان بسيار خوبتر از ظاهرمان باشد. ظاهر خود را برحسب طيفي كه در آن قرار داشتيم زشتتر جلوه ميداديم. چند سال بعد نماز خواندن علني را هم ترك كرديم. آشكارا نماز نميخوانديم و بلكه ترجيح بر اين بود كه تا آنجايي كه مقدور است در خفا نماز بخوانيم. بعضي از آشنايان به من توصيه ميكردند كه نماز بخوانم، روزه بگيرم و كارهاي ديگر. در حالي كه در همان جا و در جاي ديگري حديث و كلام خدا را تفسير ميكردم و انديشههاي مذهبي را عمق ميدادم…
اين جريان فكري و عملي [ضاد] كه به ملامتيون شبيه بود، علل متعددي داشت و از آن جمله اين كه يكي از اصول اساسي تعالي و احياء روح در علوم باطني و يكي از روشهاي كليدي آن محسوب ميشد. در عين حال كه تو از اسارت افكار و قضاوتهاي ديگران رها ميشدي و اين اتفاق در تارهاي انرژي و كالبد روحي هم رخ ميداد، تمريني پيشرفته محسوب ميشد براي تجربۀ بيشتر اسرار و ارتباط با حيطههاي ناشناخته و باطني. و اين ناشناختگي يكي از شرايط اصلي بسياري از آيينهاي باطني است…
از نظر اجتماعي ارتباط ما با طيفهاي مختلف مردم راحتتر و عميقتر برقرار ميشد. در ديدگاه دروني، اين، عاملي براي محك ايمان به خدا محسوب ميشود. اگر كسي به لااله الا الله معتقد باشد، اگر موحد باشد، او نميتواند خدايان ديگري از جمله خدايي به نام قضاوت ديگران و تحسين و تقبيح خلق برايش مهم باشد. او نبايد از خداي ديگري به نام «مردم از تو راضي هستند» بترسد. نبايد به ديگران اميدي داشته باشد بلكه اميد او بايد تماماً بر خداوند بخشنده و مهربان باشد. نميشود انسان در عين حال به چند تكيه گاه كه درمقابل هم قرار دارند تكيه كند. اگر تكيه اش به آسمان باشد، ممكن نيست كه بتواند به زمين هم اتكاء كند. اين دو ناقض همديگرند. ما نميتوانيم هم براي رضايت و خشنودي پادشاه عمل كنيم و در عين حال براي رضايت لشكريان او هم عمل كنيم بلكه اگر ما خدا را شاد كرديم مردم را هم شاد كرده ايم. مگر خداوند از عدالت، خوبي كردن و خدمت به مردم شاد نميشود؟ اما كسي كه به پادشاه وفادار است بايد اين كارها را براي آن پادشاه يگانه و ابدي، براي مولايش خداوند انجام دهد…
در طول همين انديشهها و بر اساس آنها ما كارهاي زيادي ميكرديم…
مثلاً يك بار در خيابان انقلاب چند تا از بچهها چهار دست و پا راه ميرفتند. در خيابان وليعصر و بعضي جاهاي ديگر بعضي از كارورزان قدرتمند باطني را وادار كردم كه درباره مسائلي ظاهراً مضحك براي رهگذران سخنراني كنند.[5] البته قبل از شروع، خودم يك بار اين كار را كردم. آنها با اين كار دچار فشار زيادي شدند. بعضي از آنها به شدت قدرتمند بودند و شايد مشابه آنها در قابليتهايي مثل انرژي زايي و رويابيني و ارتباط روحي در ايران و چه بسا در دنيا وجود نداشت. برخي از آنها سالها بود كه شبانه روز تمرين [روح زايي و انرژي زايي] ميكردند و خودشان هم مستعد بودند. آنها خود را مثل كوههايي از قدرت ميديدند اما به هر حال لازم بود كه اين كوهها دچار زلزله شوند و اين زلزلهها راحت اتفاق ميافتاد. مثلاً به آنها ميگفتم كه بروند درِ خانهاي و غذا بگيرند. البته به كسي ميگفتم كه وضعيت مالي و خانوادگي اش از بقيه بهتر بود يا اين كار به هر دليل برايش سختتر بود. يا ميرفتند در يك مراسم خصوصي و غذا ميخواستند. اگر آنها را از آنجا بيرون ميكردند يا جواب رد ميدادند، اين، اتفاق بهتري محسوب ميشد. بعضي از آنها را كه بچههاي مغروري بودند وادار ميكردم كه اداي گدا را در بياورند و اين برايشان شكننده بود. يك بار بلندگوي وانت دوره گرد را گرفتم و در بلندگو آواز خواندم و اين زماني بود كه مرا پيش از آن بعنوان يك مذهبي تمام عيار كه حتي نميشود جلوي او موسيقي هم زمزمه يا به نامحرم نگاه كرد، ميشناختند. يك وقتي كفشهاي تا به تا ميپوشيدم و بعد بقيه مسخره ميكردند.[6] به خاطر قدرت بدني و بچههايي كه نيرويم محسوب ميشدند در آنجا از ما حساب ميبردند اما كساني كه ما را مسخره ميكردند همان كساني بودند كه قبلاً از ما حساب ميبردند. گاهي با صداي بلند آواز ميخواندم، در وسط خيابان و در بين مردم و از اينكه احساس ميكردم قضاوت ديگران تأثير خود را از دست داده است حس ميكردم خودم هستم و رها شده ام.
قبل از اين به دليل آن حس مذهبي، شايد به خاطر ترس از خدا كه شديداً با ترس از قضاوت و نظر مردم آميخته بود از دخترها گريزان بودم. اما در اين مقطع آزادي خواهي دروني و رها شدن از افكار ديگران، بعضي از حركاتم حتي براي دوستاني كه در اين جريان همراهم بودند و خودشان هم از اينكارها ميكردند، شوك آور بود.
آن زمانها [احتمالاً مربوط به زمان چهارده يا پانزده سالگي است] به دليل بعضي از جلساتي كه در طبيعت و در بيرون شهر داشتيم حساسيتهايي بوجود آمده بود. ما را تهديد كرده بودند و تهديدها هم جدي بود. بنابراين مكان آموزشها را به بيرون شهر به كنار رودخانه و نزديك كوه منتقل كرده بوديم. ميگفتند دنبال شماها هستند و ميخواهند از شما مدرك پيدا كنند و بعد دستگيرتان كنند. ميگفتند ماموران امنيتي دارند از شما از فاصلۀ دور فيلم بر داري ميكنند. شايد هم اين فقط تصور آنها بود. اما اين را يك فرصت ميدانستم.
يادم است كه در وسط خيابان، كه نسبتاً هم شلوغ و پر رفت و آمد بود، يكي از بچهها را كه آن زمان [حدود چهارده پانزده سالگي] دوست دخترم بود بوسيدم. ماشينها بوق ميزدند… اين با توجه به اوضاع اجتماعي و شرايط حاكم بر آن زمان، شبيه به انتحار و خودكشي به نظر ميرسيد. بعضيها كه از نظر ما اهل موضوع هم نبودند دنبال اين بودند كه علوم باطني را ياد بگيرند و به زعم خودشان از آن استفاده كنند. اين كارها باعث ميشد كه آنها هم از ما نااميد شوند و از ما دست بكشند و دنبال كار خودشان بروند. اين هم يكي از حسنهاي كار بود.[7]
چقدر خوب به تصور ميآيد. همين حالا كه دارم اينها را ميگويم دارم تصوير بدگوييها و تحريفهاي بعدي كساني كه خود را دشمن ما ميدانند ميبينم. و ميبينم كه آنها از شنيدن اين حرفها خيلي خوشحال ميشوند اما بايد ديد كه نگاههاي خداوند چيست و خداوند داستان را چطور نوشته است، چطور پيش ميبرد و چطور به پايان ميرساند.
اسلام , مسيحيت , يهود , هندوئيسم و بوديسم ,تعامل (…) ميان اسلام و يهود و مسيحيت ميتواند بسياري از مسائل جهان امروز را حل کند ,ريشه اکثر مسائل جهاني در اختلافات ايدئولوژيک است ,نظريۀ برخورد تمدنهاي هانتينگتون ,نظريۀ ازدواج تمدنها ,راه اندازی اسلام مسيحي [مسلمانان مسيحي] , اسلام يهودي , اسلام آمريکايي و غربي و اسلام هندويي و بودايي و شرقي , اتهامات اداره ادیان و مذاهب وزارت اطلاعات به پیمان فتاحی ,لاالهالاالله ,اساس دین الهی,به روايت ال ياسين , ایلیا میم مؤکداً گفته است که مذهبي و متشرع نيست , تعليمات ایلیا میم در راستاي احياء معنويت الهي و معرفت باطنيست , بيش از چهار هزار صفحه متن مکتوب در زمينه روشهاي علوم باطني و نظريههاي بنيادي و کاربردي از ایلیا میم در دست ميباشد , ايليا بطرز چشمگيري ساده و معمولي است , اسم شناسنامه اي ايليا «ميم» پيمان فتاحي مي باشد ,نقدو بررسی ایدئولوژی شیطانی اداره ادیان وزارت اطلاعات در اتهام زنی و تحریف استاد ایلیا رام الله پیمان فتاحی در برنامه هایی چون نقد و بررسی فرقه ایلیا رام الله ,خواب و غذا و نفس كشيدن , نجات , روح , سرگردان , حيات , حقيقي , رهاننده , طبيب روحات , طبيب الهي , آرامش روح , دردها , رنجها , ناراحتيهايش , شفا , آمين,آموزگار,بزرگ,تفكرعلم,تفكر,فرمول,ژنتيكي,دانايي,هوشمندي,انسان,روشهايتفكر,تكنولژي,كيفيت,كيهان,روشهايدانايي,مقوله,اطلاعاتحلمسائل,روشهايسيوششگانهتفكر,تعليماتذهني,تعاليذهني,آگاهيانسان,اتم,مولكول,سلول,ساختاركهكشان,سياهچالهها,موجودات,طبيعت,روشهايالگوسازي,تصميمبيني,تصميمسازی,تصمیمداري,تصمیمميابي,تصمیمشكني,تصميمزايي,حجممتراكم,آفرينندگي,پاسخهايبديع,استثنايي,متفكريخلاق,تفسير,صداها,دكترينهماهنگي,قرنحاضر
[2]ملامتيون شامل طيفي از بزرگان معرفت و عارفان و اساتيد ميشود كه اعتقاد داشتند بايد خوبي ها و فضايل خود را از خلق پنهان كرد و بلكه بعد از اين پنهان سازي خوبي هاي باطني، ظاهر را چنان به ديگران نماياند كه قابل ملامت و انتقاد باشد. به همين دليل آنها طوري رفتار ميكردند تا مورد انتقاد و ترديد و بدبيني مردم قرار گيرند. آنها از اين طريق چند انگيزه را تامين ميكردند. با خودبيني كه بلاي عمومي و همه گير انسانهاست مقابله ميكردند، جلوي غرور خود را ميگرفتند، رياكاري و تظاهر و دروغ را در نطفه خفه ميكردند و از ظاهرگرايي و عمل براي جلب نظر غيرخدا پرهيز ميكردند. از نظر ملامتيون تلاش براي جلب تعريف و تمجيد خلق بسان زهري كشنده است كه ميتواند توحيد و خداپرستي آنان را مسموم و نابود كند. مولوي درباره فرعون همين را ميگويد كه فرعون از شكم مادرش فرعون نبود بلكه «او ز مدح خلق ها فرعون شد كن ظليلا النفس و نا لا تسد». امام محمد غزالي ميگفت: «جائز است آدمي در ليوان شراب آب بخورد تا مردم بپندارند که او شراب ميخورد و اعتقادشان از او سلب بشود و درحق او مدح نگويند و او را مذمت کنند و دور او را خالي کنند و به او ارادت نورزند». يك اعتقاد بر آن است كه ملامتيون همان كساني هستند كه درباره شان گفته شده «اوليايي تحت قبايي لا يعرفهم غيري» و برخي از ملامتيون به تاكيد بر اين آيه «و لا يخافون لومه لائم» (مائده 54) استناد ميكنند كه ميفرمايد «ايشان از ملامت هيچ ملامت گري [در راه عشق و ايمان خود] باكي ندارند». روش هاي مشابه با ملامت گري در فرهنگ هاي باطني مختلف ديده ميشود. روش هايي مانند ناشناخته زيستن در شمنيزم يا زيستن به نور دروني يا طريقه ضاد در الاهيسم، همگي مشابه روش ملامتيون هستند. در هند و چين و ژاپن و در ميان ريشي ها، بوداها، سامورايي هاي اصيل و اساتيد بزرگ ذن نيز گاهي اين روش بعنوان يك شيوه اصولي مورد استفاده قرار گرفته است. بعنوان مثال يكي از اساتيد بزرگ به نام تاج الدين بابا براي پناه بردن به قالب ناشناختگي و اجراي رسالت روحي خويش، خود را به ديوانگي ميزند. در خيابان لباسهايش را در ميآورد و به افراد حمله ميكند. پليس او را دستگير ميكند و به بيمارستان رواني تحويل ميدهد و او به مدت هجده سال از اين طريق به فعاليت هاي خود ادامه ميدهد و صرفاً با معدودي از شاگردان خود كه بعدها ايشان از بزرگترين اساتيد شرق ميشوند، ارتباط دارد. يا اوپاسني و شيردي بابا كه از استادان معروف باطني بوده اندكه بعدها شهرتي جهاني يافتند. ايشان از طريق كتك زدن افرادي كه به آنها نزديك ميشدند سعي ميكردند قالب ناشناختني را براي خود حفظ كنند. برخي از محققان اعتقاد دارند كه اتخاذ شيوه ناشناختگي كه مشابه روش ملامتي است يكي از اركان اصلي زندگي اكثر انبياء بزرگ و از جمله حضرت موسي (ع)، عيسي، الياس و بقيه بوده است و معتقدند كه اين افراد سالهاي زيادي را به اين شيوه زيسته اند. البته نبايد فراموش كرد كه شيوه هايي مانند ملامتيون يا ضاد يا ناشناخته زيستن هميشه مورد انزجار و تقبيح مبلغان اديان بوده است و كتب متعددي در تقبيح و انحرافي بودن اين شيوه نگاشته اند. (تلخيص)
مشايخ اين قوم گويند آدم ابوالبشر و همه انبياى عظام ملامتى بودهاند و پيوسته مورد اعراض خلق و اعتراض آنان واقع مىشدند، چنانكه رسول اكرم صلىاللّه عليه و آله وسلم پس از بعثت گرفتار طعن و ودق منكران و مشركين شد، و اغلب آنان او را كاذب و كاهن و شاعر و مجنونش خواندند، و هزاران نسبت نارواى ديگر نيز بدو دادند، اما او از حال خود نگرديد و آنى و لحظهاى هم از امر خداىتعالى غافل نشد. بنابراين ملامت غذاى دوستان خداست و مشرب اولياى اوست. (شرح اصطلاحات تصوف)
[3]هيچكس بخوبي يك مرد عاقل نقش نادان را بازي نميكند.- مثل اسکاتلندی
[4]اول ملامتى كه در جهان بود آدم بود، و اگر حقيقت مىخواهى اول ملامتىاى حضرت جلت بود، زيرا كه اعتراض اول بر حضرت جلت كردند؛ «اتجعل فيها» آنگه گفتند «من يفسد فيها». عجب اشارتى است اينكه بناى عشقبازى بر ملامت نهادند.
عشق آن خوشتر كه با ملامت باشد آن زهد بود كه با سلامت باشد
(مرصاد العباد)
[5]رفتارهاي ساختار شكن اصيل و تعليم دهنده علاوه بر ويژگي ساختار شكني، واجد ويژگيهاي خاصي هستند كه آنها را از ساختار شكنيهاي پوچ ممتاز ميكند. اين رفتارها همگي از وجود يك هوشمندي و درايت عميق و برتر از سطح معمول حكايت ميكنند. گويي حقيقت در اين گفتارها و رفتارها از زاويهاي ديده شده كه با وجود در دسترس بودن و قابل فهم بودن، براي ديگران قابل تشخيص نيست. وجود خلاقيت از ديگر عناصر اصلي رفتارهاي بزرگان باطني است كه تكراري و تقليدي نبودن يك وجه بارز آن است. ويژگي ديگر، راهبردي و تعليم دهنده بودن آنهاست. اگر صرفاً رفتارها و گفتارهايي خلاقانه و زيبا يا عجيب بود و با اصول و قوانين بنيادي باطن انسان هماهنگي نداشت صرفاً بعنوان يك نوآوري غيرمفيد يا در نهايت بي ضرر ممكن بود مورد استناد قرار بگيرد. اما در درون همه اين رفتارهاي عجيب، منطقي راهبرنده و تعليم دهنده وجود دارد. سمت و سويي كه اين رفتارها نشان مي دهند علاوه بر اعجاب شان حاوي هدايت و تعليم براي روح انسانند.
[6]گاهی اساتید باطنی خودشان زمینه ملامت شدن را برای خود فراهم می کنند. گویی ملامت خلق مانند ردایی است که آنها خود را با آن می پوشانند و از چشم خلق پنهان نگه می دارند. آنها گاهی برای انجام آن دست به اعمالی غیرقابل پیش بینی و حتی عجیب و ساختار شکن می زنند. «هارون الرشيد ميخواست كسي را براي قضاوت بغداد تعيين كند. همه اطرافيانش گفتند: براى اين كار كسي جز بهلول صلاحيت ندارد. بهلولرا خواست و قضاوت را به وى پيشنهاد كرد. اما او نپذيرفت. از هارون الرشيد اصرار بود و از او انكار. ولي در نهايت بهلول يك شب مهلت خواست تا فكر كند. فردا صبح خود را به ديوانگى زد و سوار بر چوبى شده و در ميان بازارهاى بغداد مىدويد و صدا مى زد دور شويد، راه بدهيد اسبم شما را لگد نزند. مردم گفتند: بهلولديوانه شده است! به هارون الرشيد خبر رساندند و گفتند: بهلول ديوانه شده است. گفت: او ديوانه نشده ولي دينش را به اين وسيله حفظ كرد تادر حقوق مردم دخالت نكند».
در آموزشهاي شمنهاي مكزيك هم رفتارهاي ملامتي گون ديده ميشود. رفتارهايي توام با سختي ها و ناملايمات كه به نظر ميرسد وجه كنترل و تربيت نفس و از سوي ديگر ناشناختگي در آنها بشدت موج ميزند. بطور مثال كاستاندا در طول يك سال در قالب يك كارگر بنام حوئه كوردوبا در يك همبرگر فروشي كار ميكرد. درطول اين مدت هرگز كسي او را نشناخت و مدتها بعد او در مصاحبههايش به وجود اين قالب كه براي هدفي سالكانه انتخاب شده بود اشاره كرد.
[7]اتخاذ رفتارهاي نامتعارف از سوي اساتيد باطني يكي از شيوههاي اساسي براي به ميدان كشيدن و محك زدن شاگردان است. وجهي از اين پديده، اتخاذ و بروز رفتاريست كه در قالب آن رفتار، يك شخصيت بزرگ باطني نه تنها اجازه نميدهد كه مقام و بزرگي اش براي ديگران آشكار شود، بلكه رفتاري پيشه ميكند كه عكس آن براي كساني كه با او در ارتباطند مسجل شود. ردپاهايي گوناگون و در حوزههاي جغرافيايي و فرهنگي متفاوت درباره موضوع خودانكاري وجود دارد. در فرازهاي گوناگوني از تاريخ زندگي اساتيد با رفتارهايي مواجه ميشويم كه با معيارهاي ظاهري، ناخوشايند و دفع كننده شاگردان بوده است.
اين رفتارها عموماً داراي سه وجه اصلياند. اول آزمون شاگردان و غربال كردن شاگرداني كه استعداد و شايستگي كافي را ندارند؛ دوم جلوگيري از جمع شدن شاگردان دروغين (مگسان گرد شيريني) و سوم تمريني براي تاديب و كنترل نفس سالك است.
يك روش در اين خودانكاري، استفاده از توريه است. توريه «صحبتها و رفتارهايي» است كه امكان برداشت دوگانهاي از آنها وجود دارد، ظاهر آنها يك پيام دارد در حاليكه عمق معناي آنها چيز ديگري است.
از جمله موارد ديگر كه مورد استفاده ملامتيون قرار داشته استفاده از افعالي است كه در نظر مردم قبيح بوده اما قبح شرعي و ديني ندارد. بطور مثال پوشيدن لباس كثيف و بدبو يك فعل حرام نيست اما چيزي است كه در نظر مردم نه تنها منكر محسوب ميشود بلكه عموماً معيار نظردهي درباره افراد هم قرار ميگيرد. دسته ديگر از اين تدابير شامل اعمالي بودند كه به نفس فرد لذت نميدادند بلكه آن را دچار شكست كرده و افراد بيروني را از فرد فاعل ان عمل دلزده ميكرد، اما قبح شرعي يا كراهت داشت يا از اين نظر مشكوك بود.
اصطلاحاتمى، ميكده، پير مغان، مغ بچه و يا ذكر كليسا در برابر مسجد، و راهب در مقابل واعظ و انتقاد رياكارى و زهد فروشى و ترجيح باده گسارى بر طاعت ريايى آثارى است كه از روش ملامتى و قلندرى در شعر فارسى رسوخ يافته است. در شرق هم اين روش بطور گستردهاي توسط اساتيد باطني بكار گرفته ميشد.
يکي از اتهاماتي که دربارۀ ما مطرح ميشد اين بود که ما ميخواهيم اسلام را با اديان ديگر و بويژه دين مسيحيت و يهود تلفيق کنيم. طرح اين اتهام عللي داشت و مثل بخش اعظم شايعات كه بي پايه و كذب بودند، چندان بي اساس نبود.[2] يکي از علل به وجود آمدن چنين اتهامي محتواي دو سخنراني عمومي از بنده بود.
«عدهاي به سوي قله روان شدند، همه از يك جهت بالا نرفتند. بعضي از غرب كوه و بعضي از شرق كوه و بعضي از نقاط ديگر. اندكي از آنان به قله رسيدند و بسياري در بالا رفتن تا دامنهها و صخرهها موفق شدند. در آخر هر كس شرحي از صعود خود را بيان كرد. عجيب نيست كه اين شرحها به هم شبيهاند. همه آنها به زبانهاي مختلف درباره يك حقيقت گفتند. گرچه روشهايشان گاهي با يكديگر متفاوت بود اما منظور همه صعود بود و به قله رسيدن. و اين چنين، روايتهاي گوناگوني از حقيقت و اسرار حق پديدار شد كه همه به هم شبيهاند. »
مخاطبان ما از اقشار و اديان مختلف بودند بنابراين در حرفهايم علاوه بر آيات قرآن به آيات کتاب مقدس، انجيل، گيتا و کتب مقدس اديان ديگر هم اشاره ميکردم و اين رفتار مولد اين تصور بود که نکند ما ميخواهيم اديان را با هم تلفيق کنيم. دليل ديگر آن مأموريت رسمي و آشکاري بود که ما در شرح وظيفۀ بسياري از مراکز و موسسات و تشکلهاي وابسته تعريف کرده بوديم. طوري که يکي از خطوط شرح وظيفۀ اکثر اين مراکز و افراد، نزديکي اديان مختلف بويژه اديان بزرگ و مذاهب دروني آنها به همديگر بود. در تعدادي از جلسات عمومي هم به تدريج به همين موضوع پرداختيم. واحد متمرکزي هم براي آن فعال شد. يك مركز راهبردي براي نزديكي اديان و مذاهب به يكديگر. اين مركز در كنار مراكز راهبردي ديگر فعال شد. واحدهايي مانند مركز راهبردي بررسي فرقهها و جريانات معنوي…
بر اساس اين رويکرد ما عموماً از اشتراکات اديان حرف ميزديم تا از اختلافات؛ و واقعاً اشتراکات اديان براي کساني که ميخواهند ببينند، آنقدر زياد است که با اختلافات اندک ميان آنها قابل مقايسه نيست. کتابهايي هم که موسسات ما چاپ ميکردند مربوط به معلمان همۀ اديان بود. اسلام، مسيحيت، يهود، هندوئيسم و بوديسم.
تلاش هم کرديم با ديگر واحدهايي که در ايران و كشورهاي ديگر در اين باره فعاليت ميکنند، همکاري داشته باشيم اما متأسفانه چون مبناي عمل اکثر آنها پول و کار اداري بود، تلاشهايي مرده و عقيم و کم اثر به نظر ميرسيدند. ضمن اينکه آنها به ما به چشم بدبيني نگاه ميکردند. باورشان نمي شد که جمعي بيايند و بدون اينکه از جايي پول يا دستور گرفته باشند و به دولتي وابسته باشند، در زمينۀ نزديکي اديان کار کنند.
«تعامل (…) ميان اسلام و يهود و مسيحيت ميتواند بسياري از مسائل جهان امروز را حل کند زيرا ريشه اکثر مسائل جهاني در اختلافات ايدئولوژيک است.»
در همان سالهاي اول[3] وقتي نظريۀ برخورد تمدنهاي هانتينگتون را شنيدم، نظريۀ ازدواج تمدنها را مطرح کردم. اما اين نظريه به محض مطرح شدن خود با آنکه در محدودۀ کوچکي در حد يکي دو سخنراني طرح شده بود واکنشهاي شتابزدهاي را با خود به همراه آورد. اين فقط يک نظريه در بارۀ آيندۀ تمدنها و در بارۀ راه حل مسائل تمدني، فرهنگي و ديني امروز بود در کنار نظريههاي ديگري که بنده مطرح کرده بودم اما ما سازوکارهاي منظمي را براي تحقق نظريۀ ازدواج تمدنها [پيوند تمدن ها] راه اندازي نکرديم بلکه اين را روندي ميدانستيم و هنوز هم ميدانم که به تدريج و خودبخود محقق خواهد شد. اين چيزها تدريجاً زمينۀ اين اتهام و شايعه را به وجود آورد که ما قصد داريم اديان مختلف را يکي کنيم. ميگفتند ما اسلام مسيحي [مسلمانان مسيحي]، اسلام يهودي، اسلام آمريکايي و غربي و اسلام هندويي و بودايي و شرقي را ميخواهيم راه اندازي کنيم اما اين اتهامات دروغ بود.
[2]«مذهب نیروی بزرگی است .تنها نیروی محرکه جهان . اما شما بایستی دیگران را از طریق مذهب خودشان به حرکت وادارید نه از طریق مذهب خودتان.»برناردشاو
«تمامي مذاهب به يك نقطه اشاره ميكنند كه آن خداوند است. بنابراين از هر مذهبي كه متابعت و پيروي كنيد سرانجام به خدا ميرسيد، ساناتانادارما (مذهب جاويدان) است. اين مذهب از زمان خلقت وجود داشته و زمان آغازين آن مشخص نيست. ساناتانادارما همانند يك اقيانوس بزرگ است كه هر كشوري آمده و كانال آبي را بنابر احتياج خود و اهدافش حفر كرده است… تا اين زمان مردم تنها دانش شناخت كانالهاي خود را داشتهاند؛ اما حالا خداوند به ما نشان ميدهد كه ما فقط حبابهاي روي كانال آب نيستيم بلكه حبابهاي اقيانوس عظيم هستيم. تا زمانيكه فرديت خود را نگه داريم به شكل حباب ديدهميشويم و هنگاميكه محو و نابود شويم، با اقيانوس يكي هستيم.» باباجی
«روح مذهب متعلق به هيچ زمان و مكان خاصي نيست. به اندازة خدايي كه از او صحبت ميكند نامحدود است و خورشيد آن برفراز همة گلهاي كريشنا ومسيح و همة قديسان و حتي گناهكاران ميدرخشد و امكان نامحدودي براي توسعه دارد. به واسطة آزادگي خود، همة انسانها را در آغوش لايتناهي خويش ميپذيرد. روح مذهب الوهيت نهفته در همة زنان و مردان را به رسميت ميشناسد و هدف اصلي و قصد نهايي آن ياري رساندن به انسانها در درك طبيعت راستين و الهي خويش است.» ویوکاناندا
ایلیا «میم» آزاد شد. معلم بزرگ تفکر، استاد ایلیا(پیمان فتاحی) مسئول انجمن متفکران و محققان آزاد، برای چهارمین مرتبه از زندان آزاد شد.
استاد ایلیا رهبر جمعیت الاهیون در سالهای 1386، 1387، 1388 و 1391 توسط دایره ادیان و مذاهب اطلاعات (اِبا؛ بخش امنیتی نظارت بر جنبش های معنوی و جریانهای مذهبی) دستگیر و جمعاً حدود 400 روز را در زندان انفرادی سپری کرد. آخرین دستگیری استاد ایلیا که در سوم آبانماه امسال و در آستانۀ عید قربان صورت گرفت با این اتهامات همراه بود: یک – اقدام بر علیه امنیت ملی از طریق راه اندازی جمعیت الاهیون – اِل یاسین دو – تبلیغ بر علیه نظام (جمهوری اسلامی) از طریق برگزاری جلسات مخفی سخنرانی سه – تبلیغ پلورالیزم مذهبی و لیبرالیزم معنوی !! تبلیغ معنویت منهای شریعت و جدایی دین از سیاست ! چهار – ترویج علوم انحرافی [سبک های تفکر و علوم ذهنی جدید] در جامعه پنج – تلاش برای تلفیق ادیان و ایجاد دین التقاطی – پیوند ادیان و تمدن ها؛ تئوری دین جهانی شش – انتشار کتب آموزشی و تفسیری [تبدیل یافته سخنرانی ها] در سطح کشور – بدون مجوز وزارت ارشاد اسلامی لازم به ذکر است تاکنون 91 جلد از آثار تعلیمی استاد ایلیا به آستانۀ چاپ عمومی رسیده که توسط وزارت ارشاد اسلامی توقیف شده است.
دکتر پریس کی نژاد
سخنگوی جمعیت الاهیون (اِل یاسین) در انگلستان
18/8/91
زندانیان عقیدتی پیمان فتاحی, زندانیان دگر اندیش پیمان فتاحی, زندانی کردن پیمان فتاحی, ازادی پیمان فتاحی از بند 209 زندان اوین, پیمان فتاحی از زندان 209 اوین ازاد شد, پیمان فتاحی از بند 209 ازاد شد, چرا پیمان فتاحی از زندان ازاد شد, دلایل ازادی پیمان فتاحی, فهرست دستگیرشدگان پیمان فتاحی, فهرست بازداشت شدگان ماه و سال پیمان فتاحی, لیست دستگیرشدگان ماه و سال پیمان فتاحی, لیست بازداشت شدگان ماه و سال پیمان فتاحی, زندانیان عقیدتی همچون پیمان فتاحی, اسامی دستگیر شدگان سال و ماه پیمان فتاحی, اسامی بازداشت شدگان ماه و سال پیمان فتاحی, افراد بازداشت شده سال و ماه پیمان فتاحی, افراد دستگیر شده سال و ماه پیمان فتاحی, نفرات و افراد ازاد شده از زندان اوین, لیست و فهرست افراد ازاد شده از زندان اوین پیمان فتاحی,ایلیا «میم» آزاد شد, معلم بزرگ تفکر, استاد ایلیا(پیمان فتاحی), مسئول انجمن متفکران و محققان آزاد, چهارمین مرتبه از زندان آزاد شد,استاد ایلیا,ایلیا میم آزاد شد, پیمان فتاحی آزاد شد, ایلیا رام الله ازاد شد, استاد ایلیا آزاد شد, آزادی استاد ایلیا, ازادی ایلیا میم, ازادی پیمان فتاحی, ازادی ایلیا رام الله, ایلیا رام الله از زندان ازاد شد, ایلیا میم رام الله از زندان ازاد شد, ایلیا رام الله – پیمان فتاحی- از زندان ازاد شد, پیمان فتاحی از زندان ازاد شد, ,خبر آزادی ایلیا میم رام الله, خبر آزادی ایلیا رام الله, خبر آزادی ایلیا , خبر آزادی پیمان فتاحی, خبر آزادی ایلیا رام الله – پیمان فتاحی, خبر آزادی ایلیا میم , خبر آزادی ایلیا میم –پیمان فتاحی,خبر آزادی ایلیا میم رام الله, خبر آزادی ایلیا رام الله, خبر آزادی ایلیا , خبر آزادی پیمان فتاحی, خبر آزادی ایلیا رام الله – پیمان فتاحی, خبر آزادی ایلیا میم , خبر آزادی ایلیا میم –پیمان فتاحی,ایلیا «میم» آزاد شد, پیمان فتاحی,ایلیا رام الله,رامالله,ایلیا م رام الله, ا.م.رام الله,جمعیت الیاسین,الیاس رام الله, راماله, ایلیا رام اله, رهبر جمعیت ال یاسین, ایلیا میم رام الله, ,خبر آزادی ایلیا میم رام الله, خبر آزادی ایلیا رام الله, خبر آزادی ایلیا , خبر آزادی پیمان فتاحی, خبر آزادی ایلیا رام الله – پیمان فتاحی, خبر آزادی ایلیا میم , خبر آزادی ایلیا میم –پیمان فتاحی, دستگیری رهبر جمعیت ال یاسین, دستگیری ایلیا میم, دستگیری ایلیا میم رام الله, دستگیری رهبر الاهیون ایران, بازداشت ایلیا رام الله, بازداشت پیمان فتاحی, بازداشت رهبر جمعیت ال یاسین, بازداشت ایلیا میم, بازداشت ایلیا میم رام الله, بازداشت رهبر الاهیون ایران, بازداشت استاد ایلیا رام الله, بازداشت استاد رام الله, دستگیری استاد ایلیا رام الله, دستگیری استاد ایلیا م رام الله, بازداشت استاد ایلیا م رام الله, خبر دستگیری ایلیا رام الله, خبر دستگیری پیمان فتاحی, خبر دستگیری رهبر جمعیت ال یاسین, خبر دستگیری ایلیا میم, خبر دستگیری ایلیا میم رام الله
ایلیا «میم» آزاد شد. معلم بزرگ تفکر، استاد ایلیا(پیمان فتاحی) مسئول انجمن متفکران و محققان آزاد، برای چهارمین مرتبه از زندان آزاد شد.
استاد ایلیا رهبر جمعیت الاهیون در سالهای 1386، 1387، 1388 و 1391 توسط دایره ادیان و مذاهب اطلاعات (اِبا؛ بخش امنیتی نظارت بر جنبش های معنوی و جریانهای مذهبی) دستگیر و جمعاً حدود 400 روز را در زندان انفرادی سپری کرد. آخرین دستگیری استاد ایلیا که در سوم آبانماه امسال و در آستانۀ عید قربان صورت گرفت با این اتهامات همراه بود: یک – اقدام بر علیه امنیت ملی از طریق راه اندازی جمعیت الاهیون – اِل یاسین دو – تبلیغ بر علیه نظام (جمهوری اسلامی) از طریق برگزاری جلسات مخفی سخنرانی سه – تبلیغ پلورالیزم مذهبی و لیبرالیزم معنوی !! تبلیغ معنویت منهای شریعت و جدایی دین از سیاست ! چهار – ترویج علوم انحرافی [سبک های تفکر و علوم ذهنی جدید] در جامعه پنج – تلاش برای تلفیق ادیان و ایجاد دین التقاطی [پیوند ادیان و تمدن ها؛ تئوری دین جهانی] شش – انتشار کتب آموزشی و تفسیری [تبدیل یافته سخنرانی ها] در سطح کشور – بدون مجوز وزارت ارشاد اسلامی لازم به ذکر است تاکنون 91 جلد از آثار تعلیمی استاد ایلیا به آستانۀ چاپ عمومی رسیده که توسط وزارت ارشاد اسلامی توقیف شده است.
دکتر پریس کی نژاد
سخنگوی جمعیت الاهیون (اِل یاسین) در انگلستان
18/8/91
پیمان فتاحی,ایلیا رام الله,رامالله,پ.ف,ایلیا م رام الله, ا.م.رام الله,جمعیت الیاسین,الیاس رام اله ,اخباری پیرامون دستگیری و بازداشت ایلیا رام الله,دلایل بازداشت و دستگیری ایلیا رام الله,علت و علل بازداشت و دستگیری ایلیا رام الله,ایلیا رام الله زندانی شد,پیمان فتاحی زندانی شد,بازتاب و انعکاس دستگیری و بازداشت پیمان فتاحی,رام الله کیست,شرایط ایلیا رام الله,شرایط پیمان فتاحی,ایلیا رام الله دستگیر شد,ایلیا رام الله بازداشت شد,پیمان فتاحی مشهور به ایلیا رام الله,پیمان فتاحی معروف به ایلیا رام الله,پیمان فتاحی مشهور به ایلیا میم,پیمان فتاحی معروف به ایلیا میم,ایلیا میم بازداشت شد,ایلیا میم دستگیر شد,بازداشت پیمان فتاحی مشهور به ایلیا رام الله,بازداشت پیمان فتاحی معروف به ایلیا رام الله,بازداشت پیمان فتاحی مشهور به ایلیا میم,بازداشت پیمان فتاحی معروف به ایلیا میم,دستگیری پیمان فتاحی مشهور به ایلیا رام الله,دستگیری پیمان فتاحی معروف به ایلیا رام الله,دستگیری پیمان فتاحی مشهور به ایلیا میم,دستگیری پیمان فتاحی معروف به ایلیا میم