با الهام از «لا اله الا الله»
(جلسۀ چهارم)
زندگی انسان به چیست؟ به تلاش او؟ اگر اینطور است چرا امروز و در تاریخ بشر بسیاری از تلاشگران پركار به جایی نرسیدند اما بعضی با تلاشی اندك به نتایج بزرگ رسیدند؟ اگر به تلاش است چرا فقرا كه بسیار بیشتر از اغنیا تلاش میكنند بسیار كمتر برخوردارند؟ میفرماید لیس للانسان الا ما سعی. اما این سعی آن تلاشی نیست كه در مفهوم مصطلح مرسوم است…[1]
وقتی با لا اله الا الله نگاه كنی میبینی كه زندگی انسان فقط به خواست خداست. سرنوشت انسان بنابر نظر خداست. تقدیر به نگاه خداست و نگاه اوست كه رقم زنندۀ تقدیر است. تلاش بی اثر است چه كم باشد چه بسیار، مگر اینكه نظر خدا با آن باشد تا توفیق حاصل شود. تلاش خوب است اما در مقابل خواست خداوند، هیچ است. پس حتی كار و تلاش را كه بسیار برآن تأكید شده حقیقی نشمارید كه یگانه حقیقت خداست. لا اله. یعنی تلاش هم خدا نیست. تلاش هم كارساز نیست. سعی هم به تنهایی نمیتواند زندگی انسان را بسازد. لا اله، میگوید تلاش را بكار گیر اما به خدایی نگیر. لا اله میگوید زندگی انسان را پول نمیسازد و انسان هم با پول ساخته نمیشود بلكه سازندۀ زندگی انسان خداست.
لا اله، ما را به انكار ارزش فوق العادهای كه برای نظرات دیگران قائل هستیم دعوت میكند. دیگران هم مانند خود تو هستند و به همین راحتی ممكن است اشتباه كنند. چرا از قضاوت دیگران میترسی؟
از قضاوت دیگران نترس. از اینكه از قضاوت دیگران بترسی، بترس. اگر هستی چه نیازی به رد و قبول دیگران داری و اگر نیستی این چه حماقتی است كه دروغهای خودت را باور كنی. اگر محكومشدنی هستی بدان كه فی الحال محكومی و اگر حقیقت با تو است چه باكی از قضاوت بدبینانة دیگران داری. چه كسی میتواند حقیقت را به خیال خود محكوم كند و خود به واقع محكوم نشود. اگر همه تو را قبول كنند تو مثل همه میشوی. بیشتر انسانها در تصرف تاریكیاند پس آنگاه وای بر تو. اگر كسی كه خداوند محكومش كرده تو را به واقع تأیید كند تو خود از محكومشدگان خداوند هستی.
زندگی تو را افكار مردم نمیسازد. لا اله. این خدای دروغین را، ترس از قضاوت مردم را انكار كن. تو چیزی نیستی كه دیگران میگویند. تو همان هستی كه خداوند میگوید. تو محصول نظر مردم نیستی، محصول نظرپروردگارت هستی. پس آن دروغ را رد كن و این حقیقت را بپذیر. لا اله. پدران و پیشینیان تو زندگی تو را نمیسازند. آنها را مبنا قرار نده كه اگر مبنا قرار گرفتند مردگان را در مركز زندگی ات قرار دادهای و خانه ات را در قبرستان بنا كرده ای. خانه ات را بر گور استوار نكن. در نور بنا كن و بگذار با نور لا اله الا الله روشن شود. مردگان را كنار بگذار و خدای زندگان را دریاب. این است كه همه چیز تو را تعیین میكند و همۀ زندگی تو را میسازد. حتی گذشتۀ تو حرف آخر را نمیزند زیرا اول و آخر خداست و حرف اول و آخر را خدا میزند. انسان برآیند گذشته اش نیست. مگر ندیدهاید كه بسیاری، عمری را در بدی زندگی كردهاند و ناگهان دچار تغییراتی بزرگ شده و به خوبیهای تابناك روی آوردهاند و از بزرگان شدهاند یا كسانی كه سالها و ظاهراً به كارهای خوب مشغول بودهاند اما ناگهان در بدی غرق شده اند. گذشته تعیین كننده است اما پیش از آن و بالاتر از آن نظر خداست. اگر خداوند بخواهد بدی انسان را پاك گرداند، اگر بخواهد توبۀ گناهكاری را بپذیرد و او را از پاكان قرار دهد، اگر خداوند بخواهد كسی را كه در گذشته در تاریكی میزیسته به نور بیاورد، چه كسی میتواند مانع او شود؟
پس اینها را، تلاش را، گذشته را، خانواده ات را، گذشتگان و پدران و مادران و اجدادت را مبنا نگیر. مبنای حقیقی خداست. بقیه در جای خود موثرند اما در مقابل نظر خدا هیچ و پوچ اند.
برگرفته از كتاب تعالیم حق (الاهیسم – جلد دوم) ـ اثر ایلیا «میم»
[1] «اگر دعاي مردم عموماً اجابت نميشود از اينست كه اساساً دعا نيست يعني خواستهاي نيست كه متوجه خداوند حي و حاضر باشد. خداي اكثر مردم مرده است. مخلوق ذهن آنان است. خودشان مثل يك بت آنرا ساخته و تعريف كردهاند و ميپرستند. از يك بت سنگي يا تصوير بت چه انتظاري ميتوان داشت.» ايليا «ميم»